يکشنبه ۴ آذر
سایه
ارسال شده توسط سعید مطوری در تاریخ : يکشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۷ ۱۴:۳۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۳۸ | نظرات : ۲
|
|
سایه ای همیشه همراه من است حرف نمیزند اما پر از فریاد است هر روز قد می کشد و حسادتم به بلندتر بودن اوست ، کاش روزی برسد فرقی نمی کند در کدام فصل باشد او سخن بگوید از رازهایش و اینکه چرا در انتها از من جداست و در ابتدا وصل است ،گاهی با او بازی می کنم و او را به شکل پرنده ای در حال پرواز در می آورم و گاهی به شکل گرگی که در کابوس من است.
وقتی هیچ نوری نیست من و سایه ام در آغوش همدیگریم نمیدانم او من است یا من آو، برای همین است که از تاریکی می ترسم چون سایه همراه من نیست .
دوست دارم او را به تنهایی خودم زنجیر کنم تا از من جدا نشود در کنارم بنشیند ،به حرف هایم گوش کند و از رازهایش برآیم بگوید که چرا همیشه سیاه است و رنگ عزا ست چرا به رنگ سبز و یا قرمز و یا... نیست تا مرا شاد کند.
زمزمه ای در گوشم جان گرفت سایه در آرامش خود با سکوتش سخنانی را گفت که سالها در انتظارش بودم او گفت: من ابهام روح تو هستم مرگ حقیقت وجود من است...
سعیدمطوری/مهرگان
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۸۶۹۵ در تاریخ يکشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۷ ۱۴:۳۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شاعر گرانمهر
جناب مطوری عزیز
با سپاس از آفرینش این اثر که با مضامینی روانکاوانه پرداخت شده...
سلام