سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        جبر یا اختیار مسئله این است
        ارسال شده توسط

        مجید خوش خلق سیما

        در تاریخ : سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶ ۱۱:۳۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۷۸ | نظرات : ۰

        به نظرِ بنده آنچه بیش از هر چیز ذهنِ انسان را درگیرِ خود ساخته این پرسش است که آیا زندگی بر پایه یِ اختیار و انتخاب طراحی شده و یا اینکه سراسر جبر است و زور و همه چیز از پیش بنا بر عقیده ای غالب ، نکته به نکته نوشته شده و بدونِ هیچ دخالتی از سویِ بشر تدوین گشته است.
        نخست بهتر است گفته شود که زندگیِ بشر بنابر آنچه به شکل طبیعی جریان دارد را می توان در دو حیطه دسته بندی نمود یعنی :
        1- زندگی در حیطه یِ اجتماعی.
        2-زندگی در حیطه یِ فردی. 
        پس بنده باور دارم حقیقتی انکار ناپذیر و اصولی سازمان یافته در نظامِ آفرینش وجود دارد که بسیار ملموس و قابلِ مشاهده می باشد و آن این است که زندگی در زمین بر اساسِ دو منطقِ بنیان گذاری شده است.
        1- منطقی که عمومیّت دارد و در قالبِ یک زندگیِ اجتماعی معنی پیدا می کند.
        2- منطقی که فردیّت را رسمیّت بخشیده و در قالبِ زندگیِِ شخصی مفهوم می یابد.
        منطقِ اوّل که شاملِ امور و منافعِ عمومی و جمعی می باشد اصولِ کلّی و یا به زبانِ ساده تر اساس نامه یِ آفرینش است و آنچه از سویِ ذاتِ هستی و سرچشمه یِ وجود به شکلی دقیق و حساب شده طراحی و سازمان دهی و ظاهراً از پیش تعیین شده و بدونِ دخالتِ موجودات رقم می خورد.
        امّا این امر مقوله ای جدا از زندگیِ فردی بوده و به نظرِ بنده نمی تواند ربطی به انتخابات و اختیاراتِ شخصیِ انسان پس از تولّد یافتن بر زمین داشته باشد و نباید این دو را با آنکه با هم درآمیخته اند در یک ردیف قرار داد.
        این اصلِ کلّی ، قانونِ مشترکی است که برایِ محیطِ زیستِ بشر با ساختار و ویژگی هایِ گوناگون و علایق و سلایقِ متنوع فراهم شده است و باالطبع گریزی از آن نیست و تابعیّت از این فرامین و موازین خواسته یا ناخواسته در دستورِ کارِ انسان قرار دارد.
        از جمله یِ این بخش می شود به عنوانِ مثال موازینِ مربوط به تولیدِ مثل ، تحوّلاتِ فصلی و آب و هوایی در زمین ، شرایطِ اقلیمیِ مر بوط به زیستگاهِ جوامعِ مختلف ، شکلِ ظاهریِ بدن و ساختارِ فیریولوژیِ جسم و ایجادِ شرایطِ مناسب برایِ حفظِ بقایِ آن ، وجودِ حالات و احساساتِ مشخّص مانند غم ، شادی ، خشم ، ترس و غیره را ذکر کرد و همه را در یک دسته بندیِ مشخّص قرار داده و آنها را اصولِ طبیعی یا غریزیِ هستی نامید.
        نیز از نگاهی دیگر باز می توان به مواردی همچون دخالت نداشتنِ بنیادیِ یک فرد در نوعِ جنسیّت ، متولّد شدن در اقلیمی خاص با دارا بودنِ فرهنگ ، دین ، زبانی شاخص و همچنین در خانواده ای با موقعیّتِ اجتماعیِ ویژه اشاره نمود.
        امّا بخشِ دوّم به منطقِ فردی در نظامِ آفرینش مربوط بوده و شاملِ حریمِ خصوصی و حیطه یِ شخصیِ آدمی به عنوانِ تنها موجودِ دارایِ خردِ خلّاق و پویایِ ساکنِ زمین در شکلی خاص می شود.
        اصلِ دوّم این فرصت را به بشر می دهد که در همسوئی با شرایطِ موجود و موازینِ طبیعی و نیز همچنین چگونگیِ کنار آمدن و یا اتخاذِ راه هایِ مواجهه و فراهم آوردنِ وضعیّتِ مطلوب برایِ خود و همینطور در انتخابِ شیوه ها و روش هایِ زیستن کاملاً آزاد و مختار باشد.
        این حقِّ انتخاب و اختیارِ انسانی را می توان ، روشن و واضح بنابر واقعیّتِ قابلِ درک در زندگیِ آدمی با نگاهی به پیرامون مشاهده و درک نمود.
        انسان می تواند با وجودِ تمامیِ تدابیرِ اتخاذ شده در نظامِ آفرینش نقشِ خود را بر اساسِ انتخاب ها و اختیاراتِ فردی رقم زده و زندگیش را کارگردانی و مدیریّت کند.
        انسان با دارا بودنِ ابزارهایِ مختلفی برایِ تشخیص و درک ، کسبِ دانش و تجربه و همچنین پویش و نیز در اختیار داشتنِ امکاناتی جهتِ دست یابی به بینش و آگاهی قادر است خوب را از بد ، زشت را از زیبا ، تباهی را از رهایی ، کامیابی را از شکست و پلیدی را از نیکی تمیز داده و بنابر تجربه ای که از تأثیراتِ هر یک بر زندگیِ خود و دیگران آموخته و کسب می نماید بهترین ها را به منظورِ چگونه زیستن انتخاب کند.
        در واقع بدی ها و خوبی ها نمی توانند به خودیِ خود واردِ زندگیِ انسان شده و نقش آفرینی کرده و ماهیّت و شخصیّتِ یک فرد را رقم زده و یا به آن مفهوم و محتوا بخشند.
        انتخابِ هر یک از این دو نیرویِ معنابخش به وسیله یِ آدمی آنان را فعّال ساخته و در آن صورت می توانند تأثیراتِ خود را بنابر خصوصیّاتی که برایِ هر یک تعریف شده است به ارکانِ مختلفِ زندگیِ انسان تلقین و تفهیم کرده و فرد را وادارند تا روش ها و شیوه هایِ رویارویی با مسائل را بر اساسِ قوانینِ خاصِ آنها اتخاذ نماید.
        هر بخش از ارکانِ زندگیِ بشر یعنی دنیا ، معنا ، معاشرت می تواند با انتخاب و اختیارِ آدمی خوب و یا بد ، مفید و یا مضر ، زشت و یا زیبا ، پسندیده و یا ناپسند و سازنده یا مخرب گردد.
        انسان متأثر از قوه یِ خلّاقه و نیز متّکی بر قابلیّت هایِ اسرار آمیزِ ذاتی قادر است نوعِ زندگی و همچنین ماهیّت و هویّتِ فردیِ خود را به هر شکل با پذیرفتنِ اصلِ اوّل (اصلی که هیچ کاری از دست او برایِ تغییر و تحوّل اساسی و ریشه ای آن ساخته نیست.) آفریده و سرگذشتش را به هر صورت و نیز با هر شیوه و روشی که می پسندد به همراهِ تبعاتِ آن تجربه نماید.
        به عنوان مثال می توان از اصلی نام برد که اینگونه تعریف شده است :
        راهِ راستی تنها مسیرِ سعادت مندی و کامروایی بشر بوده و می تواند صلح و آرامش ، همزیستیِ مسالمت آمیز ، رشد و بالندگی ، شایستگی و برآزندگی و فایده بخشی را در سایه یِ اخلاق مداری و تحتِ لوایِ عشق ورزی ، نیکوکاری ، خیرخواهی و خدمتگزاری به او هدیه بخشد.
        امّا این انسان است که به هر دلیل و با هر استدلال و توجیه و تحلیلی تشخیص داده و انتخاب می نماید از این قانون پیروی کرده و از تبعات و مزایایِ آن برخوردار و به وعده هایِ داده شده دسترسی پیدا کند یا شیوه و روشِ دیگری درست در تضاد و تقابل با این اصل را اتخاذ و از مسیری متفاوت زندگی را تجربه نماید.
        به روشنی می توان مشاهده کرد انسان در زمینه یِ مسائلِ دنیا توانسته است امکاناتِ رفاهی را برایِ خود مطابق با آنچه طلب نموده و می پسندیده ، حتّی بر خلافِ جبری که طبقِ زمانِ مقرّر بر محیطِ عمومی حکمفرما می گردد فراهم و آماده ساخته و شرایطِ متفاوتی را بنابر تمایلِ شخصی در زندگیِ فردیش رقم زند.
        آدمی در هر برهه از زمان به نسبتِ رشدِ آگاهی و بلوغِ دانش و خردِ خود توانسته بر عواملِ طبیعی و جبرِ حاکم غلبه کند ، به عنوانِ مثال تاریکیِ شب را با ابزار و آلاتِ مختلف روشنی بخشیده و فضایی روشن و تقریباً همچون روز را در مسکن و محلِ زندگیش به وقتِ لزوم پدید آورد و نیز قادر شده است فصل هایِ مختلف را متفاوت با شرایطِ آب و هواییِ بیرون در منزل و محیطِ کار داشته باشد.
        انسان امروزه به راحتی می تواند مکانِ زندگیش را به محیطِ مناسب از لحاظِ خود انتقال داده و جدیدترین دست آوردهایِ علمی نیز حاکی است بشر به این قابلیّت دست یافته در شکلِ ظاهری و جنسیّتِ خود نیز تغییر به عمل آورد.
        آدمی در زمینه یِ مسائلِ اخلاقی و امورِ روحانیِ نیز این امکان و حق را دارد از میانِ تمامیِ مسیرهائی که به وسیله یِ منشأ هستی جهتِ ارتباط با خود توصیه و حقیقت و سودمندیش بر او مسلّم گشته است یکی را آزادانه و مطابق با تمایلش انتخاب و حتّی راهی مخالف در پیش گرفته و مغایرِ اصولِ کلّی حرکت نماید.
        البتّه چنین قانونی که در غالبِ دو اصل بر زمین حکمفرما گشته است را اگرچه می توان با هر نامی خواند و یا از آنان با هر عنوانی یاد نمود امّا مسلماً این موازین به باورِ بنده خیرخواهانه و خرورزانه و منطقی می باشند و در واقع نمی شود راهِ دیگری را برایِ طراحی و مدیریّت و سازماندهیِ زندگی در زمین با شرایطِ حاکم متصوّر شد.
        آنچه باقی می ماند این نظریه است که منطقِ اوّل ، یعنی آنچه زیر بنایِ زندگی را تشکیل می دهد و نقشِ اساسی را در پیدایشِ انسان در زمین دارد اگر چه جبری بوده و گاهی عاملی می گردد تا توجیه و بهانه ای باشد برایِ صلبِ اختارِ آدمی و فرار از مسئولیّت هایِ فردی امّا نمی تواند آزادی هایِ شخصیِ بشر را زیرِ سئوال برده و یا بستری شود تا او تعهّداتش را از خود خلع نماید و اساساً به نظرِ بنده باید در دو مقوله یِ جدا از هم به آنان پرداخته شود.
        مقوله یِ اوّل یعنی آنچه جبرِ مطلق بوده و حقیقت این است که انسان نمی تواند هیچگونه دخل و تصرّفِ بنیادی در آن داشته باشد و همین امر باعث شده برخی ادّعا نمایند جبرِِ اوّل کافی است تا مابقیِ زندگی نیز به صورتِ یک توفیقِ اجباری قلمداد شده و با تکیه بر این باور زیستنی ناگزیر را برایِ خود متصوّر می گردند.
        این دسته باور دارند اگر انسان نقشی در ورود به دنیا ندارد و حتّی در حدِّ انتخابِ محلِ زندگی و یا جنسیّت نیز قادر به ایفایِ نقش نیست پس نمی تواند گزینش هائی جدایِ از آنچه جبراً دچارش شده است داشته باشد و در واقع همه یِ انتخاب ها و اختیار هایِ او تحتِ الشعاع قرار می گیرد.
        حرفِ آنان چنین می باشد که اصلاً چرا به دنیا آمده اند تا اکنون حقِّ انتخاب داشته باشند و چه کسی از آنان پرسید می خواهند بیایند و یا نه که حال این اختیار را به آنان ارزانی کرده است.
        عرفا و حکما و فلاسفه هر یک پاسخ هایِ متفاوتی برایِ این دسته ارائه داده اند و یکی از آنها این مورد است که روحِ هر انسان ، یعنی آنچه جوهره یِ اصلی و قوّیِ محرّکه یِ جسم را تشکیل می دهد قبل از ورود به یک کالبد با آگاهیِ کامل آن را انتخاب نموده و دقیقاً واقف به عملش می باشد.
        امّا روح یعنی همان قوّه یِ محرّکه یِ بشر بعد به دلیلِ شرایط و قوانینِ حاکم بر دنیایِ خاکی انتخاب و آزادیِ عملِ خود را به دستِ فراموشی می سپارد و قادر نیست پیش از ورود به جسمِ فیزیکی را به خاطر آورد.
        البتّه بنده اعتقاد دارم این پاسخ چون مستند و مدلّل نبوده و تنها یک نظریه یِ غیرقابلِ بررسی و اثبات تا به امروز است نمی تواند قابلِ اتکا ، محکم و قانع کننده باشد امّا باید اذهان کرد بسیار تسکین دهنده و آرامش بخش است.
        در انتها برایِ روشن تر شدنِ مبحث بهتر است یک مثالِ دیگر که می تواند به موضوع در ابعادِ کوچک تر نزدیک باشد را مرور نماییم :
        قوانینِ راهنمایی و رانندگی را تصوّر نمایید که برایِ جاده ها و عبور و مرورِ وسایلِ نقلیه طراحی و تدوین شده و تأسی به آن اجباری و الزامی می باشد و در دسترسِ هر انسانی که از وسیله یِ نقلیه استفاده می نماید قرار می گیرد.
        بدیهی است مسئولانِ راهنمایی و رانندگی نمی توانند برایِ هر انسان با دارا بودنِ خصوصیّاتِ مختلف و همچنین برخورداری از سلایق و علایقِ متفاوت یک آیین نامه یِ مخصوص تنظیم نمایند که در واقع این کار نه عملی بوده و نه منطقی می باشد.
        به همین دلیل یک دستورالعملِ کلّی و مشترک را برایِ برخورداریِ برابر تمامیِ رانندگان و عابرین مشخّص و تعیین می کنند و همگان را به پیروی و اطاعت از آن ملزم می سازند.
         مشخّص است سرپیچی از این قوانین و مقرّراتِ عمومی به شکلی که حقوق و منافعِ دیگران در نظر گرفته نشده باشد عواقب و پیامدهایِ خاص و گاه فاجعه باری را به همراه خواهد داشت و موجبِ زیان و آسیب و خسارتِ همه جانبه به شخصِ متخلف و همچنین دیگران می شود و ممکن است مانعِ به مقصد رسیدنِ فرد و همچنین سایرِ افرادِ مسافر و رهسپار در جاده گردد.
        البتّه واضح و مبرهن است هر شخص می تواند در مکان هایِ ویژه ای که برایِ خود به صورتِ خصوصی فراهم می آورد به هر صورت که می پسندد با هر قانون و وسیله یِ نقلیه ای به رانندگی بپردازد.
        مطمئناً در چنین وضعیّتی مأمورانِ راهنمایی و رانندگی به هیچ عنوان مزاحم او نشده و عواقبِ بد نیز گریبانگیرش نخواهند بود امّا این امر در اماکنِ عمومی و آنجا که منافعِ عمومی در میان است امکان پذیر نمی باشد.
        پایان.
        پی نوشت : پذیرشِ واقعیّاتِ زندگی آنچنان که هستند ، زیستن در زمین را گواراتر و دلپذیرتر و تمرکزِ انسان را از آنچه قادر به تغیرشان نیست و باعثِ ناامیدی ، بی انگیزگی ، فرصت سوزی و اتلافِ نیرو و توانمندی می گردند سمتِ مواردِ مفید و سازنده و اثر بخش و افتخار آور و ارزش آفرین و نشاط انگیز سوق می دهد.

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۴۴۵ در تاریخ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶ ۱۱:۳۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2