مُحمّد هست اَمین مُومن علی اِیثار گر فرزند دلبندش
مُحمد بوسه زَد بر لب زِ لَبهایش به لبخندش
لبِ پیغمبَر خاتم به لبهای حسین (ع)مظلوم عاشورا
و دُختَش فاطمه مَظلوم کوثر همسر مولی
او هم بوسه زد بر آن دو یاقوت لبِ اولاد
به زینب گفت مادر اَمانَت نزد توباد
اَمانَت دار زِینب بود و دشت و کربلای خون
مَنَم دلداده و شیدا در این صحرامنم مجنون
نمیدانم که زینب دختر بنت خدا آن شب چه ها میگفت
همی دانم هر آنچه بود شُکر بود بر لَبش ذکر خدا میگفت
گفتگوی ماه و زینب دختر بنت نبی
گفتگوی خلوت زینب و شبهای علی
خواهری کرد بر دو عین مصطفی
همره سردارمظلومان حسین درکربلا
عمه سادات سالاری کند
طفل بی بابانگهداری کند
نینواشدکربلا بر زینب کبری چه شد
بی برادر گشت زینب اکبر زهرا چه شد
سعد و ذی الجوشن سیاه روزگار
این دو ملعون و هزاران در هزاران نابه کار
با چه رو رو سوی اولاد علی آورده اند
بی صفت بودند خیام حسین ابن علی را هم به غارت برده اند
زینب کبری دراین صحرا چه دید
بی برادر گشت زینب دشت را دریا بدید
زینب زهرادر این وادی چرا آشفته است
مادرش بنت نبی چونکه برادر را به او بسپرده است
او امانت را به حق بسپرد با برادر زاده رفت به شام
تا بماند نهضت مولایمان هم این قیام
شورشی درخلق عالم شد پدید
مثل آن در روزگاران کس ندید
نفرین حق و نبی باشد بر ابن زیاد
گستاخی او نمیر ود از این یاد
برای عمارت حاه وجلال یزید
نینوا شدکربلا ومثل آنرا کَس ندید