سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        انحراف از خردگرایی مثبت
        ارسال شده توسط

        مجید خوش خلق سیما

        در تاریخ : پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶ ۰۸:۴۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۹۹ | نظرات : ۰

        انسان ها اغلب فراموش می کنند خردِ آدمی برای این در اختیارِ شان قرار گرفته است تا با استفاده از آن کسبِ آگاهی ، معلومات ، تجربه و دانش نموده و نیز بهترین ها و زیباترین ها را تشخیص داده و انتخاب کرده و با کمکِ همین ابزارِ قدرتمند در چاله یا چاهِ مشکلات گرفتار نگردند و آثارِ زیبا خلق کنند.
        خرد وسیله ای است تا آدمی بتواند پس از دریافتِ داده هایِ براورد و پردازش شده یِ چنین ابزارِ قدرتمندِ تحتِ اختیارش شئوناتِ انسانی و اخلاقیّات را شناسایی و نیز مفاهیمی نیک و برتر را در کشاکشِ روزگار جهتِ بهزیستی و فراهم آوردنِ محیطی هر چه مطلوب تر و زیباتر برایِ زندگی خلق نموده و بر اساسِ نتایجی متعالی عاملِ پیشرفت در راستایِ نیل به اهدافِ بزرگ و سازنده باشد.
        خرد یا همان نیرویِ فکری و وسیله یِ اندیشه گراییِ انسان و آنچه هر صحنه و مورد قبل از اینکه در حافظه یِ کوتاه مدّت و سپس بلند مدّتِ آدمی (ذهنیّتِ آدمی.) بایگانی شود به وسیله یِ آن پردازش ، ارزیابی ، تحلیل و بررسی و مطالعه می گردد اگر درست هدایت و تربیت شود و قابلیّتِ متمرکز شدن رویِ داده هایِ منتخب از سویِ بشر را پیدا کند و از پراکنده پردازی و بیهوده کاری و انحراف و قرار گرفتن در بعدِ منفی بیرون آید می تواند هر شخص را به منتهایِ رشد و شکوفایی و وسعتِ دید و همچنین صلحِ درونی و رضایت و نشاطِ مطلوب نایل سازد.
        خردِ انسان اگر فرصتِ کافی پیدا کند تا بتواند وظایفش را درست انجام دهد و از سویِ آدمی سمتِ تیرگی ها و آلودگی ها و پرداختن به مسایلِ بیهوده و دون پایه کشیده نشود و صرفِ قضاوت کردن درباره یِ دیگران و کینه و نفرت آفرینی و دشمنی و نیز کند و کاوِ دایمی در خاطراتِ گذشته و خیال پردازی هایِ عاری از منطق برایِ آینده و افسانه گرایی نگردد و به درستی و با سرپرستیِ هوشمندانه به کار گرفته شود می تواند مبنایِ دریافت هایِ زیبا و مفید در راستایِ مشیّتِ اصلیِ بشریّت در امرِ آزمون و کسبِ تجربه و همچنین رشد و بالندگی و مشخّص ساختنِ اهدافِ رهگشا و از میان برداشتنِ موانعِ دید و بندهایِ دست و پا گیر و بازدارنده و سازنده یِ شئوناتِ اخلاقی و مفاهیمِ نیک و برتر و عاملِ بهسازی گردد.
        خردِ انسان می تواند با تمرکز رویِ گنجینه هایِ ارزشمندِ موجود در بطنِ آفرینش و تکیه بر خلّاقیّتِ ذاتیِ خود انسان را وادارد بسیار متفاوت تر و عمیق تر بنگرد و در چنین شرایطی عملکردی درست تر داشته باشد و اثر گذار تر ظاهر گردد و آثاری گران بها و مفید و سازنده و راهبردی را به معرضِ ظهور رساند.
        خردِ انسان می تواند در صورتِ کارکردی درست او را با دریافتِ آگاهی هایی رهگشا و پیشبرنده تبدیل به شخصی قدرتمند و سرشار از اعتماد به نفس و خودباوری سازد و آدمی را وادارد تحوّلاتی شگرف را در زندگیِ خود و سایرین و محیطِ زیستش پدید آورد و سمتِ گذرانی پیروز و پُر ثمر و رضایت بخش و سرشار از آرامش حرکت نماید.
        خردِ انسان اغلب بی هیچ برنامه ریزی و هدف گذاریِ خاصی انباشته ای از مسایلِ جورواجور و جولانگاهِ مشغله هایِ مختلف و گذرگاهِ تصاویرِ رنگارنگِ مربوط به گذشته و حال و آینده و نیز اضافه پردازی هایِ دور از حقیقت و تحلیل های نامربوط و غیرِ سازنده می باشد که آدمی را در نابسامانی و شلوغیِ خود گم و او را از درکِ واقعیّتِ جاری غافل می سازد.
        پاکنده پردازی ها ، تحلیل ها و قضاوت هایِ بی منطق و یا بی مورد و نیز حاشیه سازی هایِ خرد حول و حوش یک مسئله که در ذهنیّتِ انسان نیز به عنوانِ عادتی فکری و نهادینه شده نمود و ظهور می یابد وقتی آدمی هیچگونه مدیریّت و کنترلی رویِ آن ندارد آنقدر زیاد و افسار گسیخته است که بشر از بودن در لحظه و برخورداری از فرصت هایِ جاری برایِ آموختن و کسبِ تجربه و همچنین حرکت در راستایِ پیشرفتِ همه جانبه محروم می ماند.
        همین مشغله ها و نیز قدرت گرفتنِ آنها و نقشِ شان در مشخّص کردنِ خط و مشیِ زیستن و نوعِ انتخاب و چگونگیِ تصمیم گیری و مواجهه با مسایل و شکلِ معاشرت با دیگران و همچنین دخالتِ شان در هرگونه کنش و واکنشِ انسان از شخص موجودی بی اراده و دست و پا بسته و ضعیف و سست بنیاد می سازد که نمی تواند ابتکارِ عملی داشته باشد وآنچه می پسندد و بر درستی و فایده مندیش اذهان دارد را در دراز مدّت اجرایی ساخته و تحتِ فشار و وقتی اوضاع از حالتِ عادّی و نرمال خارج می شود سریع سویِ دستوراتِ منفعت طلبانه یِ ذهنی و عاداتِ همیشگی گرایش می یابد.
        قدرتِ باورهایِ نهادینه شده توسطِ خردِ منحرف در ذهن وقتی انسان به او استقلال داده و به حالِ خود رهایش می سازد و اختیاراتش را به این ابزارِ پیچیده تفویض می نماید بسیار زیاد می شود و می تواند دستورات و تلقیناتِ خود را با فشاری بسیار شدید آنچنان که آدمی هیچگونه قدرتِ مقاومت و ایستادگی در برابرش را نداشته باشد به بشر تحمیل نماید.
        تحلیل ها و براوردها و قضاوت هایِ خرد وقتی در سیکلِ منفی قرار دارد گاهی آنقدر منطقی می نماید و توجیهاتش در راستایِ منافعِ شخص جلوه گر می شود که انسان پا رویِ حقیقت و آنچه بر درستیش ایمان دارد نیز می گذارد و اخلاقیّات را نادیده می گیرد و از به هنجارها چشم می پوشد.
        روندِ فوق در انسان گاهی آنقدر شدّت می گیرد که شخص از خودِ اصیل و حقیقیش دور افتاده و بر اساسِ تلقیناتِ ذهن که هر روزه تحتِ تأثیرِ محیط و بنابر تقلیدی کور و به ظاهر در راستایِ منافعِ شخصی رنگ عوض می کند و بی هدف با تکیه بر قضاوت هایِ بی پایه و اساس و منطق ستیز احکامی لازم الاجرا را صادر می نماید عمل کرده و بودنش را طراحی و سازماندهی می سازد.
        آدمی در چنین شرایطی گاهی خود نیز قادر به تشخیصِ این مسئله نیست دریابد تصمیم گیری هایش آیا بر اساسِ باورها و معیارهایِ درست و پسندیده بوده و از ضمیرِ او سرچشمه می گیرد و با فرمِ روانی و شخصیّتیش مطابقت دارد یا نه مطابقِ شکل و شیوه ای عمل می کند که خرد به صورتِ تقلیدی از بیرون استخراج نموده و ذهن را متقاعد کرده نهادینه اش سازد.
        آدمی تحتِ شرایطِ شرح داده شده گاهی فقط مجریِ دستوراتی می گردد که هیچگونه آگاهیِ درست و روشنی از آنها در دست ندارد و در واقع برایش یک ادا و حرکتِ ناملموس و نمایشی است و با شخصیّت و ماهیّت و منش و ساختار و سازمانِ وجودیِ او ، یعنی آنچه به نوبه یِ خود یکتا و بی همتاست هیچگونه سنخیّتی ندارد.
        همین امر باعث می گردد شخص پس از اِعمالِ نفوذِ ضربتیِ ذهن برایِ اجرایِ فوریِ روندی به صورتِ کورکورانه دچارِ بهرانِ درونی و عذابِ وجدان و تنش هایِ روحی و ورانی و عاطفی شده و خود را به خاطرِ فراهم نساختنِ فرصتِ تأملِ بیشتر و درکِ عمیقِ مسئله مورد توبیخ و شماتت و گاهی شکنجه قرار دهد و زندگیش را به جهنمی همیشگی بدل سازد.
        گاهی نیز انسان چنان در خوابِ عمیقی به سر می برد که گمان می کند همه چیز طبقِ روالِ طبیعی پیش می رود و او مشغولِ انجامِ زندگی در شکل و فرمِ عادّی است و آنچه سایرین هم به همین منوال عمر می گذرانند.
        آدمی گاهی فراموش می کند در قبالِ زندگی ، رفتار ، پندار و گفتار و انتخاب هایش مسئول می باشد و تفکّر و تعقّل و براورد و بررسی و ادراک جزیی تفکیک ناپذیر از بودنش محسوب می گردد و در واقع فرقِ اساسیِ او با موجوداتِ دیگر این است که خردمندانه عمل نماید و تصمیماتِ درست اتّخاذ کند و زیبایی بیافریند و آثارِ نیکو به معرضِ ظهور رساند و صرفاً تابعِ غریزه و احساسات و ذهنیّتش ، یعنی آنچه به دلیلِ تکرار در او ذخیره شده نگردد.
        انسانی که هیچگونه اختیاری در تصمیم گیری هایِ زندگیش طبقِ قواعد و اصولِ درست ندارد و فقط مجریِ اوامرِ داده هایِ ذهنی بوده و مصلحت طلبانه عمل می نماید و منفعت گرایانه می اندیشد همواره در طولِ عمر از خلاءِ درونی و کمبودهایِ شخصیّتی و نارسایی هایِ هویّتی رنج برده و سرشار از تناقضات و تضادها می گردد.
        همین عوامل باعث می گردد انسان مداوم درگیرِ دردها و اندوه ها و غصّه هایِ خانمانسوز و پی در پی دچارِ تنش ها ، بهران ها ، فشارها و شکست هایی گردد که سرخوردگی و در ادامه حسِّ پوچی را به آدمی تلقین می نماید امّا هرگز به درستی درنمی یابد منشأِ اصلیِ این حالاتِ بد از کجاست و همیشه گمان می برد به یک بیماریِ روحی- روانی مبتلا و تأثیراتِ ارتباط با دیگران و یا محیط او را به چنین وضعیّتی می رساند.
        *- انسان عادت نموده منشأ مشکلات ، گرفتاری ها ، نابسامانی ها و دردهایِ خود را عواملِ بیرونی بداند و هیچگاه نیاموخته است و نیز نمی خواهد بپذیرد که به جایِ آینه خودش را بشکند.
        اگر انسان به خود دقّت کند و از ذهنی کم هیاهوتر با درگیری هایِ سازمان یافته تری برخوردار باشد می تواند پیام هایِ هدایتگری که وجودش از راهِ سنسورهایِ احساس به او مخابره می کند را بهتر دریابد و پس از تجزیه و تحلیل و گرفتنِ نتیجه سره را از ناسره ، درست را از خطا و راه را از بیراهه تشخیص دهد.
        ذهنِ شلوغ و بیهوده پردازی هایِ مداومِ آن باعث می شود انسان از درکِ پیام هایِ روشن و راهنمایی هایی که ابزارهایِ درونی به او (پیام هایِ روشن و راهنمایی هایی که ابزارهایِ نهانیِ انسان متناسب با خصایصِ ذاتی و مشیّت هایِ بنیادی به آدمی مخابره می نمایند و هشدارهایِ لازم را بنابر آنچه خیر و صلاحِ او باشد را بی هیچ تأخیری به بشر ابلاغ می دارند.) مخابره می کنند و در کشمکشی همیشگی با آدمی برایِ انجام دادنِ مشیّت هایِ بنیادیش می باشند غافل شود و آنها را در نیابد و یا خواب و خیال و توهّماتشان بپندارد.
        بدنِ انسان همواره با او در حالِ تعامل برایِ حفظ و سلامتیِ وجود و نیز قرار گرفتنِ آدمی در مسیری متناسب با خط و مشیِ اصلی و آنچه ابزارهایِ بشر (مهم ترین ابزارِ بشر یعنی خردِ خلّاق که وجهِ تمایزِ او با موجوداتِ دیگر است و درک و فهم و کسبِ تجربه و آگاهی و تشخیص و انتخاب و سازندگی و ارایه یِ راه کارهایی برای خدمت رسانی به بهترین شیوه و روش از جمله وظایفِ آن است.) جهتِ چنین روندی در اختیارش قرار گرفته است می باشد.
        به طورِ حتم همه یِ انسان ها تجربه یِ دردهایِ درونی را در زندگی دارند و بی شک آگاهند که ترجمه یِ درد این است که مشکلی (شکستگی ، کوفتگی ، ساییدگی ، چرک و یا عفونت که همه یِ اینها باعث می گردند پیام درد یا هشدار به انسان مخابره شود.) در یک نقطه از بدن وجود دارد و انسان باید هر چه زودتر در راستایِ رفع و بهبودیِ آن  (مشکل)  اقدام نماید. 
        هوسِ شدیدِ انسان به یک مادّه یِ غذایی هشداری است تا انسان دریابد کمبودی از لحاظِ خاصیّت ها و املاح و ترکیباتِ ساختاریِ آن  (پروتئین ها ، ویتامین ها و ...)  در بدن وجود دارد و حسِّ سیری پیامی که کفایتِ خوردن را به آدمی اعلام نماید تا پرخوری تناسب و سلامتش را به خطر نیندازد.
        آنچه به عنوانِ وجدان در تمامیِ جوامع معروف بوده و در واقع مجموعه ای از تجاربِ بشری از عواقبِ کارها و امورِ مربوط و رایج به زندگی می باشد هم ابزاری است که هشدارهایِ لازم را قبل و نیز  حینِ یک فعّالیّت و اجرایی ساختنِ تصمیمی به انسان اعلام و ابلاغ دارد.
        اهمیّتِ رهاییِ ذهن از دغدغه هایِ بی پایان و پردازش هایِ بی هدف و قضاوت هایِ خالی از فایده و اغلب زیانبار اینجا مشخّص می شود که بتواند با ابزارهایِ وجودیِ خود ارتباطی هر چه شفافتر داشته باشد تا بتواند به طورِ روزافزون زمینه یِ رشد و شکوفاییِ خود را فراهم سازد.
        وقتی ذهنِ انسان تربیت می شود و به صورتِ هدفمند در خدمتِ آدمی قرار می گیرد و تحتِ فرمان مشغولِ فعّالیّت می شود و متناسب با داده هایی خاص و حول و حوشِ مورد مدِّ نظر به پردازش و تحلیل و براورد روی می آورد می تواند باعث و بانیِ تحوّلاتِ بزرگ در آدمی گردد و دامنه یِ دیدش را دمادم گسترده تر سازد و راه را برایِ پیشرفتش به شکلی روزافزون می گشاید.
        وقتی ذهنِ انسان می آموزد که در لحظه باشد و با خیالات ، تصوّرات ، رؤیاها و پردازش هایِ پراکنده و بی هدف ، مداوم و پی در پی به گذشته و آینده یِ دور از دست رس سفر نکند می تواند پیام هایِ جاری در محیط را نیز که فرصتی است برای پند و عبرت گرفتن و حرکت سمتِ بهسازیِ وضعیّتِ زندگی دریافت نماید و از بودنِ خود نهایتِ استفاده را تا حدِّ ممکن بنماید.
        انسان با بی توجّهی به فعّالیّتِ چنین ابزارِ پیشرفته و پیچیده ای  (ابزاری که می تواند هم سببِ خیر و رشد و پیشرفت گردد و هم باعثِ فاجعه و آسیب و زیان و نزول و سقوطِ انسان.)  خود را از مزایایِ دست آوردهایِ ارزشمند و نابش محروم و بر عکس آن را تبدیل به دریافت کننده یِ ویروس هایی به شکلِ باورهایِ تقلیدی و نسنجیده و خصوصیّاتی زیانبار و بازدارنده کرده است.
        باشد آدمی با در پیش گرفتنِ روندی درست از کفرانِ نعمتی چنین بزرگ دست شده و بهره یِ کافی و وافی را از آن بنماید تا آثاری نیکو و جاودانه را در مسیرِ زندگی از خود بر جای گذارد.
        پایان

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۳۰۷ در تاریخ پنجشنبه ۶ مهر ۱۳۹۶ ۰۸:۴۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3