پنجشنبه ۶ دی
فراتنس کافکا و عروسک ها!
ارسال شده توسط ابوالفضل رمضانی (ا تنها) در تاریخ : پنجشنبه ۱۵ تير ۱۳۹۶ ۰۶:۰۹
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۲۱ | نظرات : ۱۳
|
|
يک روز جناب فرانتس کافکا نویسنده ی فرانسوی، در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختر بچهاي افتاد که داشت گريه مي کرد. کافکا جلو ميرود و علت گريه ي دخترک را جويا مي شود.دخترک همانطور که گريه مي کرد پاسخ ميدهد: عروسکم گم شده.کافکا با حالتي کلافه پاسخ ميدهد: امان از اين حواس پرت! گم نشده! رفته مسافرت. دخترک دست از گريه ميکشد و بهت زده ميپرسد: از کجا ميدوني؟ کافکا هم مي گويد: برات نامه نوشته و اون نامه پيش منه. دخترک ذوق زده از او مي پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه؟ کافکا ميگويد: نه. تو خانهست. فردا همين جا باش تا برات بيارمش. کافکا سريعاً به خانهاش بازميگردد و مشغول نوشتنِ نامه ميشود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابي مهم است. اين نامه نويسي از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه ميدهد و دخترک در تمام اين مدت فکر ميکرده آن نامه ها به راستي نوشته عروسکش هستند.در نهايت کافکا داستان نامهها را با اين بهانه عروسک که «دارم عروسي مي کنم» به پايان ميرساند.اين ماجراي نگارش كتاب «کافکا و عروسک مسافر» است. اينکه مردي مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهاي سخت عمرش را صرف شادکردن دل کودکي کند و نامه ها را -به گفته همسرش دورا- با دقتي حتي بيشتر از کتابها و داستان هايش بنويسد؛ واقعا تأثيرگذار است.
«او واقعا باورش شده بود. اما باورپذيري بزرگترين دروغ هم بستگي به صداقتي دارد که به آن بيان مي شود. امّا چرا عروسکم براي شما نامه نوشته؟ اين دوّمين سوال کليدي بود. و او(کافکا) خود را براي پاسخ دادن به آن آماده کرده بود.پس بي هيچ ترديدي گفت:- چون من نامه رسان عروسک ها هستم.»
( #کافکا دارای درجه ی دکترا در حقوق بود اما هرگز به وکالت نپرداخت. روحیات لطیفش این اجازه را نمی داد. او در اثر سل در جوانی در گذشت.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۸۱۰۰ در تاریخ پنجشنبه ۱۵ تير ۱۳۹۶ ۰۶:۰۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
سلام بانو ناصری نسب عزیز،سپاس از حضورتان🌸🌸🌸🌸🌸🌸 | |
|
سلام بر سینای عزیز کافکا یک اعجوبه ی ادبیست که زبان از توصیفش قاصر است. گوهر انسانیت هم که صد البته حق باشماست(منظورتان را گرفتم،عذر خواهی هم کردم)💘 درپناه حق | |
|
ابوالفضل عزیز منظورم به پیام داستان زیبایی بود که به اشتراک گذاشتید. اصلا ربطی به شوخی تون نداشتا!!! ما جنبه مون بالاست عزیز منم قصدم این بود باهات شوخی کنم | |
|
نفرمایید. چون بعد از اون کامنتتون بود،سوتفاهم پیش اومد. خلاصه شرمنده شما تاج سری عزیز جان | |
|
خیلی مخلصیم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بر شما جناب رمضانی بزرگوار
بسیار زیبا و تاثیرگذار بود
براستی کار ارزشمندی انجام داده