دوشنبه ۳ دی
اینه
ارسال شده توسط مسعود کاویانی در تاریخ : چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵ ۱۱:۲۳
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۳۰ | نظرات : ۲
|
|
اینه
------------------
در اتاقم نشسته ام ارام تنها صبور ناگهان در اتاق زده میشود من که حوصله بلند شده ندارم اجازه ورود میدهم اما در دوباره زده میشود من با اکراه از جایم بلند میشوم در را باز کنم اما هرچه به دستگیره فشار می اورم در باز نمیشود میز تحریر اتاقم را به سمت در میکشم از شیشه در به بیرون نگاه میکنم از منظره ای که مشاهده میکنم خشکم میزند انطرف شیشه اتاقی دقیقا شبیه اتاق من قرار دارد دقیقا خود من کنج دیوار نشسته و کتاب میخوام با فریاد او را صدا میزنم اما سرش را بلند میکند متوجه من میشود اما انگار مرا ندیده یا برایش عادیست سرش را به مطالعه گرم میکند در اطراف اتاق جستجو میکنم در اتاق انطرف شیشه چهار در وجود دارد هر یک از درها دقیقا شبیه در اتاق من است و همگی به اتاق های بعدی راه دارد فرد شبیه من از جایش بر میخیزد در را باز میکند و در یک ان من چهره او رو میبینم اون خود من است اما عجیب است ساعت مچی او در دست راستش بسته شده در یک ان دست روی بدنم میگذارد و من انگار از حرارت عجیبی در حال سوختن هستم از هوش میرم وقتی به هوش می ایم در اتاق انطورف شیشه هستم اما از فرد شبیه من خبری نیست در اتاق یک رایانه لوحی قرار دارد که روی ان یک نقشه قرار دارد انطور که من متوجه میشوم این اتاق ها با هم ارتباط دارند هر اتاق به چهر اتاق دیگر راه دارد روی نقشه چیزی که دلربایی میکندد گزینه خروج است خروج در انتهای نقشه قرار دارد من در ابتدای ان هستم هر لحظه که میگزرد اتاق ها به صورت هوشمند در حال چرخش هست یعنی اگر من در نقطه الف باشم و نقطه خروج در ت باشد در ت داعما در حال تغییر مکان است در اتاق جز رایانه لوحی هیچ چیز وجود ندارد من نه احساس گرسنگی دار نه خستگی نه هیچ حس دیگری من فقط به خروج ازین جا فکر میکم تمام در ها روزنه ای را در وسط خود دارد که وقتی به ان نگاه میکنم انگار در اتاق مجاور هستمتمام اتاق ها خالی هستند فقط رایانه لوحی در همه انها وجود دارد365 در برای خروج از این مسیر باید باز شود اکنون من در اول را باز کرده ام و به نقشه خروج دست یافته ام رایانه لوحی را لمس میکنم اما سیستم اثر انگشت ان مانع ورودم به بخش کنترل ان میشودرایانه لوحی داعما چرخش اتاقها رو نشان میدهد هماند مکعب روبیک اما در اینجا اتاقها به صورت هماهنگ در حال چرخش هستند ناگهان رایانه لوحی یک صفحه شمامل یک مکعب روبیک را نمایامن میکند من از ریاضی همیشه متنفر بودم اما اینجا چاره ای جز حل ان ندارم هر بار که در زمان داده شده شکست میخورم اتاق ها میچرخند سرانجام پس از ساعتها موفق به حال مکعب میشوم و در پشتی من باز شده و من وارد اتاق جدید میشوم در اتاق جدید نیز رایانه لوحی مکعب را نمایان کرده اتاق ها جوری به هم گره خورد اند که فرار از ان ها غیر ممکن به نظر میرسد از حل مکعب ناامید میشوم خود را به دست تقدیر میسپارم به خواب نمیروم چون حسی ندارم اما انقدر گزینه خروج رایانه برایم جذاب است که دوباره شروع به حل ان میکنم اکنون حل کرده ام و در دیگری برام باز شده 363 در دیگر خدایا این چه دردیست مگر امکان دارد گزینه خروج به ناگاه غیب مشود با عجله شروع به حل مکعب روبیک میکنم اما دیگر بی فایده است خروج دیگر غیر ممکن است به ناگاه در تمام اتاق ها شیشه ای میشود و در یک ان خودم را در تمامی اتاق ها میبینم که در حال حل مکعب هستم چنان فریاد میزنم که مادرم از صدای فریاد من در را میگشاد و چون مرا در اغوش میگیرد که گویی ده سال است مرا ندیده از جایم برمیخیزم و مکعب روبیک اتفاقم را که در مقابل اینه قرار دارد به بیرون پرتاب میکنم اکنون یک سال است که تلاش هایم برای حل ان بی نتیجه مانده و من هر روز به حل ان می اندیشم ارام به خواب میروم و به زندگی عادیم ادمه میدهم
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۷۶۳۴ در تاریخ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵ ۱۱:۲۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام
ممنونم پست خوبی بود