سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        افسانه مه آلود هاکو و پرشا نگاره سی و ششم
        ارسال شده توسط

        مازیارملکوتی نیا

        در تاریخ : جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۲۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۹۳ | نظرات : ۲

        نگاره سی و ششم
        دروازه دار ورود شه بانو ملکه پرشا
        به جرقه هایی نگاه میکرد که از اثابت پتک قدرتمندش با تنه فولاد گداخته که فقط چند لحظه پیش از جهنم مغرورکوره بیرون اومده بود/اینجا آهنگری هاکو بود / که حالافقط نعل اسبهای جنگ آور و شمشیرهایی با کاربریهای خاص /درش ساخته میشد /کاربریهایی که هاکو طی قرنهااز مبارزان قبیله ها و طایفه های مختلف در سرتاس گیتی آموخته بود / تا در هر سفر شه بانو ملکه پرشا و به اندازه و شکل بازگشت ایشون به دنیای هاکو /به ایشون آموزش بده /تا با حضور شه بانو باز و بازو با/مثل هربار /بین سالها / دیاری با مشکلی اساطیری از داشته هاشون دفاع کنه و اونهارو دوباره با ورود شه بانو به دست بیاره / یک کلبه / با سقفی فولادین /بدون هیچ منفذی برای ورود یا خروج / تنها راه ورود به اینجا از دربی چند لایه بود /که فرسنگها اونطرف تر از این غار عجیب / که این کلبه عجیب تر توش ساخته شده بود /و بعد از گذشتن از دالانی نیمه تاریکو طولانی /با سقفی کوتاه /که حتما باید واردشونده /نیمه ایستاده این دالان طولانی رو طی میکرد /تنها چیزی که اینجا دیده میشد/تپه هایی ازگندله های فولاد / کوره ای سه قلو با نمایی عجیب / تعداد زیادی سلاح با شکلهای عجیب/که برای نبردهای سخت و طولانی باستانی و کاربردهای خاص ساخته شده بودند /سکویی تراشیده شده از سنگی براقو سرخ رنگ /شبیه به سکوی غسالخانه که در واقع جایگاه آرمیدن هر شب هاکوی بزرگ بود و چیزهایی از این دست بود/این غار/این کلبه وحتی چیزهایی که داخلش بودند /ذره ای عجیبتر از خود هاکو نبودند/از نگاههای نیمه خیره با چشمانی که انگار تمام فکر فرد مقابلشون رو میخونن / یا دستهایی که پتک در اونها گم میشد ولی زمانهای تنهایی هاکو /در انتظارپرشای زیباش رو /با اشکهایی که از چشمهای قدرتمند هاکوی بزرگ /بر سنگ غسالخانه میچکید همراهی میکردند / بله /اینبار هم هاکو میدونست که شه بانو ملکه پرشا / همسرش / تمام عشقش/ که هزاران سال پیش از دست داده / در حال اومدنه /از دنیایی که مال ایندو نیست / دوباره به سمت مردش میاد / و باز ملکه سرما /جنگهای خونین / زندانهای وحشتناک برای هاکو و در نهایت قبل از اینکه بتونه برای آخرین بار زیبای بی نظیرش رو ببینه /باید جسم اون رو / از روی همین سکو/دوباره و دوباره و دوباره در این هزاران سال /به آتش کوره ای بسپاره/که روح ملکه پرشا باز به دنیای هزاران سال بعد سفر کنه /تا درزمان مقرر دیگه در دیاری دیگه و برای مشکل مردمی دیگه وباره بیادوبدون اینکه حتی مردش رو بیادئ بیاره /از اون علوم جنگی بیاموزه /از هاکو و با یاریش لشگریانش رو جمع کنه و باز ملکه سرما / جنگهای خونین و...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۲۳۶ در تاریخ جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵ ۱۴:۲۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۲۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3