سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 21 فروردين 1404
  • شهادت امير سپهبد علي صياد شيرازي، 1378 هـ ش
  • تأسيس بنياد مسكن انقلاب اسلامي و افتتاح حساب شمارة 100 به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ‌.ش
12 شوال 1446
    Thursday 10 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

      پنجشنبه ۲۱ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      افسانه مه آلود هاکو و پرشا نگاره دوم
      ارسال شده توسط

      مازیارملکوتی نیا

      در تاریخ : شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۰۷
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۲۷ | نظرات : ۱

      نگاره دوم ارواح /خادمان ملکه خاره اون خواهرملکه فیارو فرمانروای دنیای ارواح سرگردان بود / خاره / ملکه خاره /میدونستم /تمام ارواح درتسخیرو خدمت اون هستند / چشمهایی که باور کردن مهربانی بی حدش / با شنیده هام درباره مجازاتهایی که برای ارواح در نظر میگرفت مطابق نبود / زنی ریز نقش /آرام / و چیزی که که تا به حال در مورد تمام خواهر هاش احساس کرده بودم .../چشمهای زیبا و هولناک / که پشت مردمک بزرگشون دنیاهایی بود /که حتی از اینجا هم برای من غیرقابل فهم تر به نظر می اومد/طوری به اطراف نگاه میکرد که انگار نابیناست/ولی میدونستم / لایه هایی از آفرینشو میبینه که با همون چشمها /که از نگاه من دور هستن/ابعدی از آفریده های خدا که اگر تو دنیای من/حتی دربارشون حرف بزنی /فورا به دیوانه بودن محکومت میکنن مردم / و من عجایبی رو تو این سرزمسنها /با گوشت و پوستم /واقعا واقعی/لمس و احساس کردم /که اگر تو دنیای خودم حتی بهش فکر میکردم /به سلامت عقلم شک میکردم/حتی خودم /تو این فکرها بودم که متوجه شدم با فاصله کمی روبروم نشسته و به انتهای چشمهام نگاه میکنه/چطور نزدیک شدنشو حس نکردم/ترسیده بودم و لی.../حتی حرکت نکردم /داشت نفسهامو میشمرد/صدای قلبمو /گردش خون تو رگهایی که حالااینقدر از ترس متورم شده بود که احساس میکردم تمامشون /همین حالامیترکن/آروم بلند شد / عقب رفت /هنوز تو چشمام خیره بود /شه بانو ملکه پرشای آدمیزاده ها/اینو طوری خیره به چشمام گفت /که با شنیدن صدای نیمه مردونه و زنونش /واقعا داشت روح از بدنم خارج میشد / احساس میکردم سرمایی که بارگاهشو فرا گرفته بود داشت آروم آروم بدنمو منجمد میکرد/ گفت : شه بانو .../تو با خواهر بزرگ من /ملکه سرما / ملکه بزرگ دره نای /برای چی میجنگی ؟/بهش نگاه کردم /میدونستم میدونه/کمی مکث کرد و بعد با لبخندی ترسناک تر از رفتارش /طوری که انگار روزی خودش هم آدمیزادی بوده که با همین دغدغه /داشته ای رو ازدست داده /آروم عقب رفتو /فکر میکنم گفت :بگیر خواست رو/بعد پشت به من کرد و بلندتر گفت :زمانی که زمانش باشه /من در کنارت هستم/...شه بانوی آدمیزاده های باور نکردنی/ملکه پرشا/بعد به آرومی تو نور عجیبی که از سقف بارگاهش به زمین تابیده بود محوشد/خیره به جایگاهش نگاه میکردم /حالا /یک متحد قدرتمند دیگه داشتم

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۷۱۲۲ در تاریخ شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ ۱۹:۰۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      فرشته مینودری
      دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶ ۱۰:۴۱
      شه بانو ملکه پرشای آدمیزاده ها/اینو طوری خیره به چشمام گفت /که با شنیدن صدای نیمه مردونه و زنونش /واقعا داشت روح از بدنم خارج میشد
      من کنار پرشا هستم نگرانش نباشید استاد
      درود بر شما
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1