سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        با وفا
        ارسال شده توسط

        عباس عابد ساوجی

        در تاریخ : دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰ ۱۳:۳۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۹۱ | نظرات : ۴

           

        آخه عزیز من منتظر چی هستی؟بااین لجاجت میخوای چی راثابت کنی؟اینهمه مقاومت برای چیه آخه؟جان من بیا ویکبار حرف منوگوش کن،نه خودت را عذاب بده نه مارا،بگذار همه چی به خوبی وخوشی تمام بشه...بیا خودت قال قضیه رابکن وکار را تمام کن...تو را به جان مادرت!مطمئن باش او هم همین نظررا داره و الان هم منتظره که بری پیشش!اینقدرچشم انتظارنگذارش ،گناه داره ها، من مطمئنم دیر یا زود این کار را میکنی،بارها گفته بودی: ( اگر قراره کاری انجام بشه،هرچه زودتر بهتر).پس چرا این پا و آن پامیکنی؟کار راتمام کن و اجازه بده مردم بروند دنبال کارشان. همسرعزیزم!این همه آدم را منتظرگذاشتی که چی؟به هیچ وجه قصدندارند بروند مگراینکه ازنتیجه کارآگاه بشوند.درسته که بخاطرعلاقه به تواینجاجمع شده اند،امافکرمن بدبخت رانمی کنی که شدم نوکردست به سینه شان؟خودت راحت گرفتی خوابیدی بفکرمن بیچاره که نیستی،همه دارند مسخره ام میکنند.میگویند: (بابا،شما که کارهاتون حساب وکتاب نداره چرا مارا جمع کردید اینجا؟)بعد هم به ریشم می خندند ودعا میکنند ماندن توبیشترطول بکشه تاسورو ساتشان ادامه پیداکنه!  

        خب راست می گن دیگه؟من چه میدانستم که تواینقدرحوصله همه را سرمیبری.چند روزه نان و آبشان را میدهم باید متلک هایشان را هم تحمل کنم.ببین همسرعزیزم!برای آخرین بارمیگم کاری نکن که به خاطرپذیرایی ازمیهمانانی که یک ماهه توی این خونه لنگرانداختن ومنتظر مرگ تو هستندو روزی سه وعده بهشون غذامیدم،ورشکست بشم!به خدادیگه دیوانه ام کردی،زود باش جون بکن دیگه ! اون متکا را بده به من ببینم !خودم کار را تمام می کنم!دیگه خسته شدم بیخود دست وپا نزن! اگه می تونی نفس بکش! اینهم کاری داشت!!؟؟باید از همان اول این کار را می کردم...  

                                                        ***  

        فامیل درمراسم ختم زن ،شوهر زن مرحوم را به همدیگر نشان می دادندو می گفتند: (چه شوهر باوفایی...در این یک ماه مثل خدمتکاردرخدمت زنش بود والان هم که مرده ببین چه بیتابی می کنه...!)  

           

           


        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۶۵۸ در تاریخ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰ ۱۳:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        نازنین ازیدهاک

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2