سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تضاد معانی و مضامین در شعر بیدل دهلوی(قسمت اول)
        ارسال شده توسط

        دکتر رجب توحیدیان آغ اسماعیلی(سالک)

        در تاریخ : شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴ ۰۴:۰۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۱۶ | نظرات : ۲

        تضاد معانی و مضامین در شعر بیدل دهلوی
        دکتر رجب توحیدیان استایار و عضو هیات علمی تمام وقت دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس
        چکیده:بیدل دهلوی، از جمله ی شعرای توانمند و صاحب نام سبک هندی است که همنوا با شعرای پیشرو سبک هندی، نظیر: کلیم و صائب، تحت تأثیر علل و عواملی همچون : نوسانات فکری، نداشتن تعادل روحی و روانی، قرار گرفتن در موقعیت های مختلف، پرگویی، نیندیشیدن به محور عمودی ابیات و دستیابی به معنی و مضمون جدید و در اصطلاح اهل ادب آن عصر، «معنی بیگانه»[i]، در خصوص موضوع های اساطیری، تاریخی، مذهبی و ادبی و پدیده های محیط اطراف و طبیعت پیرامون خود به تناقض گویی و خلق معانی و مضامین جدید پرداخته است. منظور از تضاد معانی و مضامین ، در اشعار سبک هندی آن است که شعرای این سبک، به جهت خلق مضامین جدید و پرهيز از مضامين كليشه اي و تک بُعدی رايج در هنجار ادبی فارسی(سبک عراقی)، با هنجار شکنی و خلاف آمدِ عادت، سنتهای شعری گذشتگان را در هم شکسته و با دادن بار معنایی کاملاً جدید به کلمات، از زوایای گوناگون، به عناصر و پدیده های محیط اطراف خود نگریسته و يك موضوع و پديده­ی ثابت و متعارف شعري را در دو معناي متضاد  از هم(مثبت و منفی یا ستایش و نکوهش) بكار ­گرفته اند. این مقاله به بحث در زمینه ی موضوع مورد نظر در دیوان اشعار بیدل دهلوی با تکیه بر دیگر شعرای سبک هندی از جمله صائب تبریزی پرداخته است.
        مقدمه: بر خلاف افکار و عقاید تذکره نویسانی همچون : آذر بیگدلی[ii] ، رضا قلی خان هدایت[iii] و سایر محققان و ادیبان معاصر خارجی[iv] و داخلی[v] ، که به تقلید از تذکره نویسان قاجاری ، سبک هندی و شعر دوره ی صفوی را به بی محتوایی و انحطاط ادبی متهم کرده اند و همنوا با محققانی همچون : مرحوم استاد امیری فیروز کوهی[vi] ، استاد احمد خاتمی[vii] ، استاد احمد تمیم داری[viii] و استاد باستانی پاریزی که سبک هندی را «نیمکره ی چپ مغز ادبیات فارسی»[ix] می داند ، می توان گفت که این سبک از جمله ی سبک های پر محتوا و دراز دامنه ای است که در خصوص پرداختن به مباحث جدیدی همچون: نقد ادبی و گسترش موضوعات و مباحث آن ، مطرح ساختن اندیشه های ناب فرهنگی، اجتماعی و ادبی و از همه مهم تر بازگو کردن شادی ها ، آلام درونی ، افکار و عقاید اقشار مختلف جامعه اعم ّ از عوام و خواص - در مکتب قهوه خانه و با استفاده از زبانی جدید[x] در کسوت تمثیلات بکر- بی نظیر است. از جمله ی محسنات منحصر بفرد سبکی شعر دوره ی  و سبک هندی، نسبت به سبک های پیشین، آن است که در دوره ی صفوی، با راه یافتن شعر به بطن جامعه و نفوذ در میان طبقات مختلف مردم ، دیگر از ملک الشعراهای دربار سلاطین غزنوی و سلجوقی نظیر: عنصری و امیر معزّی – که شعرا را به مدح و ستایش سلاطین تشویق می کردند- خبری نبوده و شعرا مکتب قهوه خانه را به مکتب دربار سلاطین ترجیح دادند. شعرای سبک هندی در مقایسه با سبک های ادبی دیگر از جمله سبک عراقی- که مضامین مطرح شده در آن بیشتر کلیشه ای و تک بُعدی(از نوع مثبت یا منفی) است- بر اساس زاویه ی دید مختلفی که نسبت به عناصر و پدیده های شعری و ادبی ثابت و متعارف پیرامون خود داشته اند ، به جنبه ها و زوایای پنهان و بکر پدیده ها و عناصر محیط اطراف خود پی برده و به خلق معانی و مضامین بکر و متضاد شعری  و به اصطلاح « معنی بیگانه»پرداخته اند. در سرتاسر سبک هندی شاعری را سراغ نداریم که در قالب غزل ، به جهت دست یافتن به «طرز تازه و معنی بیگانه» و با تأسی از هم دیگر، یک موضوع و پدیده ی شعری را از زوایای مختلف و متضاد از هم ننگریسته و در هر نگرش خود به نوآوری و هنرنمایی، که گذشتگان ادبی ما از آن غافل بوده اند، اقدام نکرده باشد.
        تضاد معانی و مضامین در سبک هندی و تطبیق آن با سبک های پیشین:« هرگاه کسی به آفاق و انفس نگاه تازه ای داشته باشد، به ناچار برای انتقال صور نوین ذهنی خود- مافی الضمیر خود- باید از زبان جدیدی استفاده کند. اصطلاحات و نحو و ترکیب نوینی به کار برد. به ناچار اسم و اصطلاح وضع خواهد کرد، یا به لغات بار معنایی تازه ای می دهد.»(شمیسا، 1374: 15). یکی از شیوه های سبکی منحصر به فرد شعرای سبک هندی، نظیر: کلیم، صائب و بیدل و... دست یافتن به معنی و مضمون جدید، از طریق دادن بار معنایی جدید به کلمات و عناصر شعری است. صائب در خصوص دست یافتن به هدف اصلی خود و دیگر شعرای هم سبک خویش؛ یعنی، «معنی بیگانه»- که تنها از طریق نگرش تازه به عناصر و پدیده های شعری، دادن بار معنایی کاملاً جدید به کلمات، تناقض گویی و هنجار شکنی حاصل می گردد- می گوید:
        یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت    در بند  آن مباش که مضمون نمانده است (غ1981ج2ص974)
        «زلف یار پدیده ای ثابت است که در طول تاریخ ادبیات (بخصوص در دو سبک خراسانی و عراقی) تغییر چندانی ندارد اما می توان سال های طولانی درباره ی آن شعر سرود . این کار چگونه ممکن است؟ تنها راه چنین کاری، آن است که با شیوه ی هنجار شکنی و مخالف خوانی، لفظ ها را دگرگون سازیم تا به شکل های جدیدی دست پیدا کنیم.»(محمدی،1374: 244). با تطبیق اشعار سبک هندی، با اشعار سبک های پیشین، بخصوص سبک عراقی و شعرای برجسته ی آن نظیر حافظ، می توان دریافت که نگرش شعرای سبک عراقی، با تأسی از عرف و هنجار دیرینه ی ادبی، نسبت به عناصر و پدیده های شعری، از جمله زلف معشوق، کلیشه ای و تک بُعدی است، یعنی زلف، به عنوان مظهری از تجلیات جلالی[xi] معشوق ازلی قلمداد می گردد و همچون کمندی در نظر گرفته می شود که دل عاشق را به اسارت می گیرد. به همین جهت نگرش به زلف، در سبک عراقی بیشتر با انتقاد شدید همراه است ، در حالی که در سبک هندی، جدای از اینکه موافق با عرف و هنجار دیرینه ی ادبی، به جنبه ی منفی زلف و انتقادانه ی آن توجه می شود، به جهت دستیابی به معنی بیگانه، به نگرش مثبت به آن نیز پرداخته می شود.(توحیدیان و نصرتی،1391: 61). بیدل بر خلاف هنجار دیرینه ی ادبی، بخصوص حافظ[xii] اندیشیده می گوید:
        دل در کمنـــــــد نَفَس نالــــه می کنــد     ما را گمـــان که زلف بتان دام داشته است(دیوان، 1384، ج1: 342)
        مورد دیگری که با تطبیق سبک هندی و  سبک های پیشین از جمله سبک عراقی، می توان مطرح کرد، مضمون« احسان و گشاده دستی» است. این مضمون در سبک عراقی و شعر سعدی[xiii]، مورد توجه و تأکید بوده و همگان را بدان دعوت کرده اند و حتّی یک نمونه هم نمی توان یافت که در آن از کرم و احسان منع کرده باشند، در حالی که بیدل، سوای اینکه موافق با هنجار ادبی، به کرم و احسان دعوت می کند، در جایی نیز همنوا با صائب و کلیم[xiv]و مخالف با هنجار دیرینه ادبی ، مخاطب را احسان و کرم بر حذر می دارد:
        مهر ازل شامل است با همـــــه ذرّات کون  ننگ کــــرم گستری است، علم کرم داشتن (دیوان،1384،ج2: 1257)
         از جمله ی مضامین دیگری که در مقام تطبیق سبک هندی با سبک های پیشین، پیش از همه جلب توّجه می کند، پندارِ« زن بودن » دنیاست. اکثر شعرای سبک عراقی دنیا را همچون زنی و خواهان آن را همچون شوهری در نظر گرفته اند[xv]، در حالی که بیدل ، با وجود اینکه همنوا با هنجار ادبی و شعرای سبک عراقی می اندیشد، در جایی نیز  بر خلاف هنجار ادبی و با تأسی از شعرای هم سبک خویش از جمله جویای تبریزی[xvi]  دنیا را همچون شوهری در نظر می گیرد:
        با حریصـــــــان عجــــــوز دنیــــــا را      زن مخوانیـــــد شوهــــر دگــــــر است (دیوان،1384، ج1: 448)
        از جمله عواملی که باعث تنوع معانی و مضامین و تضاد معانی و مضامین در اشعار سبک هندی، بر خلاف سبک های پیشین شده است، آن است که در سبک هندی و شعر صائب، بر خلاف سبک عراقی – که ارتباط در شعر بیشتر عمودی و افقی است- ارتباط تنها به شکل افقی بوده و هر بیت برای خود ساختمانی جداگانه و مستقل از ابیات دیگر دارد و بنای شعر بر بیت و حتّی مصراع است نه ابیات.(توحیدیان،1388: 115). از جمله ی علل دیگری که باعث تنوع معانی و مضامین و تناقض گویی در اشعار سبک هندی در مقایسه با سبک های پیشین شده است، آن است که شعرای سبک هندی نظیر: کلیم، صائب، بیدل و... در مراحل مختلف زندگی و براساس حالات روحی و روانی که در اثر برخورد با پدیده های شعری و عناصر و وقایع پیرامون خود داشته اند، اقدام به سرودن تک بیتی هایی با موضوعات و مضامین مختلف کرده و بعدها که فراغتی بر آنها دست داده، آن اشعار را از لحاظ وزن و ردیف و قافیه مرتّب کرده اند، در حالی که در سبک های پیشین از جمله سبک عراقی، به علت محوریت عمودی غزل چنین نیست. علت دیگری که می توان در تطبیق سبک هندی با سبک های پیشین، از لحاظ تنوع مضامین و تناقض گویی ذکر کرد، آن است که شعرای سبک هندی بر خلاف سبک های پیشین، ازجمله سبک عراقی- که بیشتر نگرش عقلانی بر شعر حاکم است- نگاهشان به عناصر و پدیده های شعری نگاه عاطفی و احساسی بوده و طبیعی است که نگرش عاطفی در مقایسه با نگرش عقلانی، همواره در معرض تغییر و تحوّل است.
        پیشینه ی تحقیق:در خصوص تضاد معنایی در دیوان بیدل دهلوی که با تأسی از امثال صائب، از خصایص بارز و منحصر بفرد سبکی وی بشمار است، تاکنون هیچ تحقیقی انجام نگرفته است . برای اولین بار محقق ارجمند آثار بیدل، یعنی ، آقای مرتضی امیری اسفندقه، در خصوص تضاد معانی و مضامین در شعر بیدل، تنها دو رباعی را ذکر می کند که بیدل در آنها، به تناقض گویی پرداخته است. یعنی، نخست به زورآوری دعوت کرده و بعد از آن بر حذر داشته است. به عقیده ی امیری اسفندقه، این تضاد ها و تناقض ها چیزی نیست مگر شیوه ای برای فایق آمدن بر تضاد ها و پلی برای رسیدن به ساحل اطمینان و اعتدال. (امیری اسفندقه،1389: 78-77). بیدل در دعوت به زور آوری می گوید:
        بیـــــــدل! بر خلــــق کسر شان ننمــــایی       تا تیـــــــر توان شدن کمــــــــان ننمایی
        خاصیت این معـرکه که عاجز کشی است      اینجا زنهـــــار! ناتــــــــوان ننمایی (همان: 77)
        در جای دیگر، بر خلاف عقیده فوق، به ناتوانی و عاجزی دعوت کرده می گوید:
        به زور ننــــــــازی که زبـــون سازندت        گــردن نفـــــرازی کـــــه بیندازدت
        ای قلـــب! بلای امتحــــان در پیش است        بگداز از آن پیش کــه بگــــدازندت (همان: 78-77)
        تضاد معانی و مضامین در شعر بیدل دهلوی:تضاد معنایی از ویژگی های برجسته ی شعرای سبک هندی است. شعرای این سبک، در این خصیصه ی سبک شناسانه، که به خلق معنی و مضمون جدید ختم می شود، هیچگونه تضادی با همدیگر ندارند؛ یعنی، عناصر و پدیده های شعری و ادبی که در اشعار یک شاعر ، براساس علل و عوامل: روحی و روانی، عاطفی و احساسی، اجتماعی، فرهنگی، ادبی، محیطی، سیاسی و... در دو معنا و مفهوم متضاد از هم به کار رفته اند، در اشعار دیگر شعرای این سبک نیز، بر اساس همان عوامل، با نگرش جدیدی، باز در دو صورت متضاد از هم مورد استعمال واقع شده اند.(توحیدیان و نصرتی، 1391: 62). اینان(شعرای سبک هندی ) می کوشند تا برای اثبات مهارت و استادی خود مضامین تازه و متناقض از هم بیاورند و از این رو صد بار گرد نقطه ای چون پرگار گردیده و درباره ی موضوع واحد و ثابت و متعارف، معانی جدید و مضمون های نقیض و مختلف ساخته اند... و حتی برای آنکه مضمون تازه ای را از دست ندهند خلاف عقیده و ایمان خود و حتی واقعیت امر سخن رانده اند.(مؤتمن،1371: 409-408). بیدل به جهت خلق مضمون جدید، بر خلاف عقیده و ایمان خود و  بر خلاف هنجار دیرینه ی ادبی در خصوص حضرت ابراهیم(ع) گوید:
        سنگ هم بی انتقامی نیست در میزان عدل     بت شکستی مستعـد آتش نمـــرود باش (دیوان،1384، ج2: 898)
         می توان از زوایای مختلف به جهان نگریست. به این ترتیب ممکن است یک چیز را به اشکال مختلف مشاهده کرد. به عنوان مثال، اگر با درختی روبرو شویم و از سه زاویه ی مختلف به آن نگاه کنیم، بی شک با تصویرهای مختلفی بر خورد خواهیم کرد، حال آنکه درخت یک شیئی ثابت بوده است. اختلاف در زاویه های دید، سبب اختلاف در صورت و معنای شعرها می شود و در نتیجه منجر به ایجاد معنای تازه و نو(=معنای بیگانه) خواهد شد. از آنجا که شاعران سبک هندی به تصریح خود پیوسته به دنبال معنی بیگانه هستند، ما در شعر های آنها –بر خلاف شعرای پیشین- با زاویه های دید متنوع و گوناگونی روبرو هستیم... بیشتر این زاویه های دید، از دو حال خارج نیستند: یا با دیدی منفی به چیزی می نگرند یا با دیدی مثبت. در شعرهای سبک هندی، خواننده پیوسته با یک «نوسان و تناقض فکری» روبرو است. به این معنا که تفکر ثابتی بر شعرها حکم فرما نیست و جایگاه فکری شاعر نسبت به اشیا و افراد در هاله ای از ابهام فرو رفته است. این نوسان های فکری، شعر را هم مثل دریا، همیشه متلاطم و پُرتحرک نگه می دارند و آن را از جمود و یک شکلی بیرون می آورند.(با تلخیص ،محمدی،1374: 128-134). خصیصه ی مهم دیگر اشعار دوره صفوی، وجود تناقضات شعری متعدد و فراوان آنهاست. این تناقض گویی ها، حاکی از تزلزل درونی و عدم ثبات شخصیت فکری و اعتقادی و عدم انسجام روحی و روانی شاعران در مراحل مختلف زندگی است که ایشان را بر آن می داشت تا شعری متفاوت با گذشته داشته باشند.(طغیانی،1385: 118). خصوصیت برجسته ی این شیوه، در مقایسه با سبک های شعری دیگر از جمله سبک عراقی، گسیختگی معانی و مضامین و پریشانی و عدم تعادل اندیشه های سرایندگان آن است که هر بیتی از عالم خاص خویش  سخن می گوید و حتی در یک غزل، گاهی معانی متضاد با یکدیگر در کنار هم قرار می گیرد.(حاکمی والا و پزوهش،1388: 175). نبود تجربیات اصیل و اندیشه ی منسجم در اشعار شعرای نامدار این سبک نمایان است. در دیوان های شعری این دوره(صفوی) کمتر غزلی می توان یافت که انسجام معنایی استواری داشته باشد و بسیار اتفاق می افتد مضامینی متضاد، حتی در یک غزل، ظهور می یابد که در محور عمودی ابیات کمترین پیوند معنایی با یکدیگر ندارند.(طاهری،1389: 93). بیدل دهلوی یگانه شاعری است که منعکس کننده ی اکثر اندیشه ها و عقاید و مضامین شعری مطرح شده در سبک هندی- چه شعرای ایرانی مقیم هند و چه شعرای بومی هند- است و به عبارت دیگر جامع جمیع تمامی شعرای این سبک به شمار می آید. اشعار بیدل هر چند به جهت پرداختن به معانی و مضامین عرفانی، در قیاس با دیگر شعرای این سبک، از انسجام و یکپارچگی فکری و عقیدتی بسیار بالایی برخوردار است، اما با تعمّق در دیوان اشعار وی، می توان دریافت که وی نیز همچون سایر شعرای این سبک، نظیر: صائب و کلیم و... ، از معانی و مضامین متضاد - که هدفی جز نگاه و نگرش متفاوت به عناصر و پدیده های طبیعت پیرامون خود ندارد - بر کنار نمانده است. با مطالعه ی عمیق دیوان بیدل به خوبی می توان دریافت که تمامی معانی و مضامین شعری این شاعر – برای دستیابی به معنی بیگانه که هدف غایی  شاعر سبک هندی است- همچون دیگر شعرای برجسته ی این سبک در دو معنا و مفهوم متضاد از هم به کار رفته است. اگر وجود تناقض گویی و تضاد اندیشی را در سروده های شعرای ایرانی سبک هندی و شعرای هندی سبک هندی ، ناشی از وجود نابسامانی های اجتماعی ایران عصر صفوی و عواملی همچون: نوسانات فکری ، نداشتن تعادل روحی و روانی ، در سویه ای نا همسو با عقاید حکومت حرکت کردن ، داشتن نگرش عاطفی و احساسی به عناصر و پدیده های محیط اطراف ، قرار گرفتن در موقعیت های مختلف ، پرگویی، نیندیشیدن به محور عمودی ابیات و از همه مهم تر خلق معنی و مضمون جدید بدانیم، بی گمان، بیدل نیز که به اکثر اشعار سبک هندی، از جمله صائب، نظر داشته است، شدیداً تحت تأثیر افکار و اعتقادات آنها واقع گردیده و با تأسی از آنها ، به خلق معانی و مضامین متضاد پرداخته است. مضامینی که بیدل در اشعارش نگرش متفاوتی نسبت به آنها ابراز داشته است، می توان به این موارد اشاره کرد:
        آرزو و امل: مضمون آرزو از جمله مضامین پر بسامد در شعر بیدل است . غزلی از بیدل سراغ نداریم که این مضمون در آن مطرح نشده باشد. بیدل در نگرش مثبت به آرزو ، که بسآمد آن در مقایسه با نکوهش و نگرش منفی آن اصلاً به چشم نمی آید ، می گوید:
        تخم اشکی بــه کف پای کسی خواهم ریخت     آرزو مــــژده ده اوج ثــریای مـن است (دیوان، 1384ج1: 365)
        آغوش آرزو هــــــا از خود تهی است اینجا      در قـالب تمنّـــــا ، خوش تر زجان بیایید (همان: 535)
        «...آرزو در نظر بیدل یک خواست نابجا و متعلق به هوا و هوس است؛ لذا برداشت های بیدل از آرزو بیشتر جنبه ی منفی دارد...» (ر.ک. محمدی،1388: 157). بیدل در نگرش منفی به آرزو و امل گوید:
        بی مغـــــز بـــــود دانه ی کشت امل دهر         در رشته ی موج ار گهری هست حباب است (دیوان،ج1: 373)
        گــر نمـی بود آرزو تشویش جانکــاهی نبود       ماهیان را تشنـه ی قلاب حــرص کام داشت (همان: 410)
        آگاهی: نگرش بیدل به مضمون آگاهی نیز دوگانه است؛زمانی به تعریف و تمجید از آن پرداخته می گوید:
        هیچ کس در بارگـــــاه آگهی مردود نیست          صافی آیینـــــه بـا گبر و مسلمان آشناست (همان: 363)
        زمانی نیز به نکوهش آن می پردازد:
        به قدر آگهــی آماده است اسباب تشویشت           طبیعت بایـــــد اینجا اندکی غافل شود پیدا(همان: 151)
        اسرار:مضمون فوق از جمله ی مضامینی است که خواننده ی شعر بیدل را به عدم انسجام فکری شاعر، که حاصل آن قرار گرفتنش در موقعیت های مختلفی از زندگی است، رهنمون می گردد. بیدل مخاطب را به اسرار حقیقت دعوت کرده می گوید:
        غرق دل شو تـــا به اسرار حقیـقت وارسی       قعر این دریا همین با غوطــه خواران آشناست (همان: 363)
        در جای دیگر ، به علت قرار گرفتن در موقعیتی جدید ، بر خلاف عقیده و اندیشه ی پیشین خود گوید:
        کدام رمـــز و چه اسرار،خـویش را دریاب       که هر چه هست نهان، غیر آشکار تو نیست (همان: 354)
        تپیدن دل: تپیدن دل از واژه های رایج در سبک هندی، بخصوص، شعر بیدل و جویای تبریزی است . بیدل همچون جویا[xvii]، در نگاه مثبت به آن گوید:
        ز دل در هـــر تپیدن عالم دیگر تماشا کن         مکرر نیست گر صد بار گوید شیشه قلقل را (همان: 123)
        شد تپیـــــدن جــاده ی سرمنزل آسایشم             آشیان عیش زیر بـــــال بسمل بوده است (همان: 425)
        همچون جویا[xviii]، در نگرش منفی به آن گوید:
        تپیـــــدن ره ندارد در تجلیگـــاه حیـرانی          توان گرپای تا سر اشک شد نتوان چکید اینجا (همان: 223)
        کوشش ما مانـــع سر منزل مقصود ماست         در میـان بسمل و راحت تپیدن حایل است (همان: 287)
        تعلّق: از مضامینی است که در سبک هندی بسیار رایج بوده و در شعر صائب و بیدل از بسامد بسیار بالایی برخوردار است. مضمون تعلق نیز، از جمله ی مواردی است که خواننده ی اشعار بیدل را براحتی به تناقض گویی و نداشتن تعادل روحی و روانی شاعر رهنمون می گردد. بیدل زمانی همچون صائب[xix]، خود و دیگران را رسته از دام تعلّق می داند:
        ساز مـــــن آزادگـــی، آهنــگ من آوارگی         از تعلـّــــــق تار نتـوان بست مضمون مرا (همان: 120)
        با همـــــــه آزادی از جیب تعلق رسته ایم           سرو را سر رشته ی نشو و نما زنجیر پاست (همان: 319)
        تعلّقــــی به دل مــــــا خیــال ریشه نکرد            به ناوکـت که در ایـــن باغ سرو آزاد است (همان: 458)
        پــــــای آزادان به زنجیر علایق بند نیست           نام را نقش نگیـــن ها چین دامن می شود (ج2: 717)
        در جای دیگر به جهت دست یافتن به معنی و مضمون جدید و به اصطلاح «معنی بیگانه»، «که یکی از طُرُق دستیابی شاعر سبک هندی، به معنی بیگانه از طریق اسلوب معادله است»(حسن پور آلاشتی،1384: 75)، با استفاده از عنصر اسلوب معادله ، همنوا با صائب [xx]، بر خلاف تک تک افکار و عقاید پیشین می گوید:
        کسی ز دام تعلـّــــق چسان بـــرون تازد؟            شکسته گــــردن هرمــوج طوقی از گرداب(ج1: 269)
        از تعلّـــــق یک سر مـو قطع ننمودیم حیف          تیغ تسلیمی که ما داریـم، پُر نازک دم است(همان: 316)
        هرکـــه دیدیم از تعلّـق در طلسم سنگ بود          یک شرر آزاده ای ازخود جــدایی برنخاست(همان: 408)
        جسم و جان: مضمون جسم و جان در شعر بیدل، با تأسی از شعرای دیگر سبک هندی، در دو صورت متضاد از هم به کار رفته است؛ یعنی بیدل زمانی مخالف با هنجار ادبی اندیشیده و با تأسی از صائب[xxi] ، و با بهره گرفتن از عنصر تمثیل و اسلوب معادله ، در نگرش مثبت به جسم در رابطه با جان ، می گوید:
        گرانــــی کی کشد پای طلب در وادی شوقت        که جسم اینجا سبکروحی کند تعلیم جانها را(همان: 174)
        زمانی نیز همنوا با هنجار ادبی[xxii] و هم اندیشه با صائب  [xxiii] و دیگر شعرای سبک هندی[xxiv] ، با استفاده از اسلوب معادله جدیدی در نگرش منفی به جسم در ارتباط با جان می گوید:
        غبــــــار جسم حجـــاب جــان نورانی است          ز ننگ سایـه بـــرآ، آفتــــــــاب را دریاب(همان: 259)
        در محیط عمر، جان را رهزنی جـز جسم نیست    غرقه را پیراهـن خود بس بود دشمن در آب(همان: 260)
        جان پاک از قید تــــن بیـدل! ندامت می کشد         گنج را جز خاک بر سر کـردن از ویرانه نیست(همان: 301)
        جمعیت دل: از جمله ی مواردی است که خواننده و پژوهشگر سبک هندی را به عدم انسجام فکری شاعر رهنمون می گردد . بیدل، زمانی هم اندیشه با عرف و هنجار ادبی، بخصوص ادبیات عرفانی، به تحسین و تمجید از آن پرداخته و در جایی دیگر، بر خلاف هنجار ادبی و بخصوص ادب عرفانی، به نگرش منفی نسبت به آن می پردازد. همنوا با هنجار ادبی[xxv]، در تحسین از جمعیت دل گوید:
        دل جمـــــع کــــن از کشمکش دهر برون آ            کایـن بحر در آغوش گهـر ریخت کران را(همان: 160)
        با دل جمــــع آشنــــا شو از پـــریشانی بر آ            در بهار نادمیـــدن، دانه خرمن داشته است(همان: 427)
        در جایی نیز ، با استفاده از اسلوب معادله ، به جهت خلق معنی و مضمون جدید ، بر خلاف هنجار ادبی ،  در انتقاد از جمعیت دل گوید:
        زنهــــــار به جمعیت دل غـــــرّه مبـــاشید              آسودگـــی از بحــــــر جـــدا کرد گهر را (همان: 94)
        جمــــع گشتن دل ما را بــــــه تسلی نرساند              از گهر کیست برد شیوه ی غلتـــانی را(همان: 251)
        هیــــچ کس افسرده ی زنــــدان جمعیت مباد             قطره تا گوهرنمی گردد، به دریا واصل است(همان: 431)
        حلقه ی بیرون در: بیدل با تأسی از صائب[xxvi]، در نگرش مثبت به آن گوید:
        از حیـــرت حقیقـت خلــوت سرای اُنس                  تا حلقه ی برون در، آغــوش محرم است(همان: 373)
        خــــم تسلیــــم هم از وضع نیـازم بپذیر                  حلقه هر چند برون است ز در نزدیک است(همان: 493)
        در جای دیگر همنوا با صائب[xxvii]، در نگرش منفی به آن گوید:
        هر چند کنــــم دعوی خلوتگــــه تحقیق                   چون حلقه به جــز خانه بیرون درم نیست (همان: 307)
        تو از آن خلوت یکتا چه خبر خواهی داشت؟            گرشوی حلقه که چشم آن سوی درخواهی داشت(همان: 338)
        خاموشی: خاموشی نیز از مضامین پر بسامد سبک هندی است. از میان شعرای این سبک، صائب و بیدل بیشتر بدان پرداخته اند. بیدل با تأسی از صائب(ر.ک. توحیدیان، 1390: 36-35)، خاموشی را در معنا و مفهوم متضاد از هم به کار می گیرد. بسامد ابیاتی که بیدل با تأسی از صائب ، به تعریف و تمجید از خاموشی پرداخته است، بیش از  نگرش منفی آن است. بیدل در تحسین و تعریف از مقام خاموشی گوید:
        چه نکته هــــا کـــه ندارد کتــــاب خاموشی              نفس بــــدزد و سوال و جـــواب را دریــاب (ج1: 259)
        نجــــات می طلبـــــی خامشی گــزین بیدل!               که در طریـــق سلامت خموشی استـاد است(همان: 337)
        با تأسی از صائب و  بر خلاف هنجار دیرینه ی ادبی، در انتقاد و نگرش منفی به خاموشی گوید:
        برجستـــــــه نیست پلّــه ی میزان خامشی                 یارب به سنگ سرمـــــه نسنجی صدای ما(همان: 89)
        خموشی غیر افسردن چه گل ریزد به دامانت؟            اگـــر آزاده ای با ناله کن پیوند اعضا را(همان: 117)
        از لب خامـــوش نتوان شد حریف راز عشق              چند دارد این حبــاب پوچ عمان زیر پوست(همان: 316)
        خضر و آب بقا:نگاه شعرای سبک هندی از جمله صائب نسبت به شخصیت خضر و آب حیات او دوگانه است: یکی اینکه در برخورد با داستان خضر و آب حیات، موافق عرف و هنجار ادبی( سبک عراقی) عمل کرده و به ستایش و تمجید از خضر و آب حیات او می پردازند. دوم اینکه به جهت دست یافتن به معنی جدید، با مخالف خوانی و بر خلاف عرف و عادت شعرای پیشین[xxviii] و مخالف با حکومت زمانه خویش، به انتقاد از خضر و آب حیات می پردازند. اشعاری که شعرای سبک هندی در آن به انتقاد از خضر و آب حیات او پرداخته اند، بیش از اشعاری است که در آن خضر و آب حیات مورد تمجید قرار گرفته اند.(با تلخیص، حکیم آذر،1384: 47). «اولین نمونه های هنجار شکنی در باب خضر با ملایمت و محافظه کاری از حدود قرن ششم به چشم می خورد.  سعدی و حافظ این محافظه کاری را با کنایات آمیختند و خضر را مورد نقد ملیح قرار دادند؛ اما هیچ گاه [همچون صائب و دیگر شعرای سبک هندی] کار را به ترک ادب شرعی نکشانیدند. عدول از هنجار در شعر صائب [و دیگر شعرای سبک هندی] در خصوص خضر و [آب حیات] را می توان به موضوعات زیر تقسیم کرد: 1-تفضیل بر خضر یا عناصر داستانی او2- نپذیرفتن منّت آب حیات 3- بی حاصل بودن عمر جاودان خضر 4- تنها خوری خضر 5-ناتوانی خضر6- شرمندگی خضر 7- پرهیز از آب حیات8- گرانجانی خضر 9- حیرت از خضر 10-خودخواهی خضر 11- ننگ آب حیات12- ملامت خضر(ای خضر!...) 13- عمر جاودان ارزانی خضر14- سیر شدن خضز از آب حیات 15- گمراه کنندگی خضر 16- پایان یافتن عمر ابد17- پشیمانی خضر 18- امساک خضر در خصوص ندادن آب حیات به اسکندر 19- افسانه بودن ماجرای خضر...»(ر. ک.حکیم آذر،1385: 45-44).  نگرش بیدل همچون سایر مضامین شعریش به خضر و آب بقا متفاوت است؛ یعنی زمانی همنوا و هم اندیشه با شعرای گذشته و دیگر شعرای سبک هندی نظیر صائب ، کلیم و دیگران به تحسین و ستایش از آن می پردازد و زمانی نیز با هنجار شکنی و مخالف خوانی، که از خصایص سبکی اکثر شعرای این سبک است، به انتقاد از آن می پردازد. در تحسین و ستایش از آن گوید:
        در این صحرا به وضع خضر باید زندگی کردن        نگـــردد گم کسی کز مردمان پنهان شود پیدا(ج1: 214)
        با هنجار شکنی، و همنوا با شعرای سبک هندی[xxix]، در انتقاد از مقام خضر و نگرش منفی به وی گوید:
        جام آب زنـــــدگی تنها به کام خضر نیست               در گــداز آرزو هم جوش دریــــای بقاست(همان: 341)
        زیــــــر فلک آنقـــــدر خجلت مهلت مبر                 زنــدگی خضر هـم یک دو نفس تهمتی است(همان: 408)
        سودای خضر راست نیــــاید به تیـــغ عشق              ایثـــــار نقــــــد کیسه ی عمــر دراز نیست(همان: 415)
        بیدل، همنوا با عرف و هنجار دیزینه ی ادبی در نگرش مثبت به آب بقا گوید:
        توفـــــان غبـــــار عدمیــــــم آب بقا کو؟                  دریـــــــا به میـــان محو شد از جوش کرانها (همان: 98)
        بیدل بر خلاف هنجار ادبی و همنوا با شعرای هم سبک خویش[xxx]،در نگرش منفی به آب بقا می گوید:
        تا نفس باقــــی است ،باید بــا علایق ساختن              خضر را هــــم الفت آب بقـــا زنجیر پاست(همان: 319)
        موج دریای تعیّن گــــر همین جوش من است           آنچه خلق آب بقا دارد گمان جز شاش نیست(همان: 432)
        سایه و آفتاب: مضمون ثابت و متعارف سایه و آفتاب(خورشید) در شعر بیدل در دو شکل متضاد از هم به کار رفته است؛ یعنی بیدل از زاویه ای به مضمون فوق نگریسته و معتقد است که سایه محو در آفتاب بوده و پرتو خورشید را در بغل داشته و سایه بواسطه ی از خود رفتن آیینه ی آفتاب است:
        خوش آنکه سایه صفت محـــو آفتاب شویم               که سخت نامه سیاهیـــــم و عفوها اینجاست(همان: 448)
        سایه اینجــــــا پرتـو خورشید دارد در بغل               زنگ هـــــم چون خلوت آیینه بی دیار نیست(همان: 389)
        رفتن از خود سایه را آیینــه ی خورشید کرد            رنگ ما بی دست و پایان این چنین گردیده است(همان: 483)
        زمانی نیز بر خلاف افکار و عقاید پیشین از زاویه ی دیگر نگریسته می گوید:
        خورشیــــد ز ظلمتکده ی سایه برون است                تا کـــــی ز حـدوث آینــه سازید قِدَم را؟(همان: 97)
        حساب سایه و خورشید هیــچ راست نیایـد                متاع منتظران زنگ و حسن آینه خــواه است(همان: 437)
        نیاید راست هرگز صحبت زنگ و صفــا با هم           چه حاصل سایه را از خانــه ی خورشید پرسیدن(ج2: 1259)
        فنا و نیستی و مرگ: « مرگ بزرگترین رویداد زندگی هر انسانی است و همیشه ذهن و اندیشه ی آدمیان را به خود مشغول می دارد. در ادبیات مکتوب دینی و غیر دینی ایران قبل و بعد از اسلام، بیشترین جست و جوها و دل مشغولی های نویسندگان و شاعران و عالمان، در این خلاصه می شود تا راهی برای فرار از مرگ یا چیرگی بر هول و هراس ناشی از آن بیابند که تلاش های شاعران و نویسندگان ایران بعد از اسلام برای غلبه بر مرگ یا کاهش دغدغۀ ناشی از آن را می توان در سه شیوه یا در سه اندیشه منحصر کرد: نخست کسانی که آن را ستوده اند مولانا جلال الدین بلخی، بزرگترین نمایندۀ این گروه به شمار می آید. دوم، دسته ای که با نفرت و کراهت به مرگ نگرسته اند و برای غلبه بر آن، به خوشباشی و اغتنام فرصت روی آورده اند که خیام را باید پیشرو و نماینده ی این دسته به حساب آورد. سوم،گروهی که واقع گرایانه به آن نگریسته، مرگ و زندگی را چونان دو روی یک سکه دیده و کوشیده اند، ضمن بهره بردن از نعمت های این جهان، به دیگران هم بهره برسانند. سعدی بزرگترین نمایندۀ این دسته به شماراست.»(فلاح، 1387: ص223)
        بیدل همنوا با هنجار ادبی، بخصوص مولانا[xxxi] ،در اندیشه ی مثبت به فنا  و نیستی و مرگ گوید:
        زندگی نذر فنـــــا کن از تلاش آسوده بــاش              حفظ تا کـــی مشت خاری سوختن آماده را؟(ج1: 227)
        جز به مـــــردن منـــــزل آرام نتوان یافتن               گور اگر لب واکنــد، دروازه ی جمعیت است(همان: 371)
        در نسخه ی مرگ است گر انصاف توان یافت           تا علم فنـا نیست همــان بحث و همان بحث(همان: 495)
        در انتقاد و نگرش منفی به فنا و نیستی و مرگ گوید:
        انفعــــــال هستــــی از ما برندارد مرگ هم                خـاک اگر گردیـم آبی در نظر داریم ما(همان: 119)
        نقض بینایی است، کسب عبرت از احوال مرگ           چشم اگر باشد ، غبـــار زندگـی هم توتیاست(همان: 298)
        قطره و گوهر: بیدل در نگرش مثبت به مضمون قطره و گوهر گوید:
        فکــر آسودن به شور آورده است این بحـر را              در دل هر قطـــره جوش آرزوی گوهر است(همان: 336)
        جمع شو، مــــرکـــز نه دایره ی چرخ بر آ                  قطـــره چون فال گهـــــر زد دل دریا گردد(ج2: 800)
        بعد بر خلاف عقیده ی پیشین گوید:
        هیچ کس افسرده ی زنــــــدان جعیت مباد                   قطره تا گوهر نمی گردد به دریا واصل است(ج1: 431)
        غرّه منشین به کمــــــالی که کنــد ممتازت                   بیشتر قطـــــره ی گوهر شده ننگ دریاست (همان: 451)
        کفن:بیدل در نگاه مثبت به کفن گوید:
        گرد عبــــــرت در مزار یأس می باشد کفن         چشم پوشیـــــــدن مگــر از ما برد نباش ما(همان: 103)
        هرچه پوشید جهــان، غیر کفن، یمن نداشت         ماتمـــــــی بــود لباسی که به این رنگ نشد(همان: 577)
        همین به زندگی اسبــــــاب دام آفت نیست           به خاک نیــــــز کفن، خضر راه نبّاش است(همان: 399)
        با تکلّــف مــــرگ هـــــم ذّلـت کشی است          از کفــــــن گــــــر بگـذری ، نبّاش نیست(همان: 435)
        کمال و نقصان: بیدل،با تأسی از صائب[xxxii] و با استفاده از عنصر تمثیل و اسلوب معادله که از طُرُق رسیدن به معنی بیگانه است،(ر.ک. حسن پور آلاشتی،1384: 76-75)، در نگرش مثبت به نقصان می گوید:
        گر ز اسرار آگهــــی، کم نیست نقصان از کمال      چـــون خط پرگار خواندی، ابتدایت انتهاست(همان: 470)
        بیدل ، زمانی در نکوهش نقصان می گوید:
        اهل کمــــال خفّــــت نقصــــان نمی کشنـد             مشکـــــل که همچـــو ماه شود لاغر آفتاب(همان: 258)
        صرف نقصانیـــــــم دیگــر از کمال ما مپرس        عشق پر کرده است آغـــوش هلال از ماه ما(همان: 104)
        لفظ و معنی:مضمون لفظ و معنی در اشعار سبک هندی، در دو شکل متفاوت از هم به کار رفته است؛ یعنی شعرای این سبک، نظیر :صائب و بیدل، گاهی ما بین لفظ و معنی قایل به ارتباط هستند و زمانی نیز خلاف آن را به اثبات می رسانند. بیدل با تأسی از صائب[xxxiii] و با استفاده اسلوب معادله ،در خصوص اینکه میان لفظ و معنی ارتباط هست، می گوید:
        برون لفظ محـــــال است جلــوه ی معنی          همــــان ز کسوت اسمــــا طلب مسمّا را
        رسیده ایـــــم ز اسما به  فم معنی خویش          گرفتـه ایــــم ز عنقــــا سراغ عنقا را(همان: 223)
        معنـــــی به غیــــر لفـظ مصوّر نمی شود         افتاده است کـــــــار دل و دیده با نقـاب(همان: 264)
        برون لفــــظ ممکــــن نیست سیر عالم معنی       به عریانی رسیدم تا درون پیرهن رفتم(ج2: 1024)
        بیدل در جایی دیگر  همچون صائب[xxxiv]، بر خلاف، آرا و عقاید پیشین خود،با استفاده از اسلوب معادله جدید، گوید:
        عالمــــی در حسرت وضع عبارت مرده است      معنی ما کیست تا فهمــد ز دیوان شما؟(ج1: 101)
        غافل از معنی نی ام لیک ازعبارت چاره نیست    هر چه لیلی گویـــدم باید ز محمل بشنوم(ج2: 1131)
        نشد آیینــــه ی کیفیت مــــــا ظاهر آرایی            نهان ماندیم چون معنی به چندین لفظ پیدایی(همان:1390)
         
        پی نوشت ها:
        [i] - صائب:تلخ کــــردی زندگــــــــی بر آشنایان سخن                                                
         اینقــــــدر صائب تلاش معنی بیگانه چیست؟ (غ 1243ج2ص623)
        دامن هر گل مگیر و گرد هر شمعی مگرد                                                 
        طالب حس غریـــــب و معنــــی بیگانه باش (غ4870ج5 ص2350)
        جویای تبریزی: هر قدر بیگانه تر معنــــی، به دل نزدیکتر                                                  
        یار اگـــــر دوری گزیند از برما دور نیست  (دیوان، 1378: 126)
        بیدل با تأسی از صائب و جویا و دیگر شعرای سبک هندی در خصوص معنی بیگانه می گوید:
        بر امید الفت از وحشت دلی خوش می کنیم                                                 
        آشنای مـــــــــا کسی جز معنی بیگانه نیست (دیوان،1384،ج1: 301)
        [ii] - نخستین کسی که به مخالفت با سبک هندی و شعر دوره صفوی پرداخت، آذر بیگدلی در تذکره ی آتشکده بود.(ر.ک. بیگدلی،1338،بخش نخست: 124-122)
        [iii] - رضا قلیخان هدایت ، بدون تفکر و دقت در آثار و دیوان های شاعران سبک هندی و عصر صفوی، از نظر آذر بیگدلی پیروی می کند.(ر.ک. هدایت،1339: 10)
        [iv] - ادوارد براون یکی از رواج دهندگان اصلی اندیشه انحطاط و سقوط و بی محتوایی شعردر دوره طولانی صفوی به شمار میرود.(ر.ک. ادواردبراون،1316،ج4: 39-35)
        [v] - آرین پور از جمله ی محققان و ادیبان معاصر داخلی است که همنوا با تذکره نویسان و محققانی همچون ادروارد بروان، از مخالفان سبک هندی و از طرفداران شعار انحطاط و بی محتوایی شعر در دوره صفوی به شمار می رود.(ر.ک. از صبا تا نیما،ج1: 9-7)
        [vi] - از اولین و شناخته شده ترین مدافعان سبک اصفهانی است (ر.ک. شمس لنگرودی،1367: 41) (ر.ک. مقدمه دیوان صائب، 1345: 11-9).
        [vii] - که در بحثی تحت عنوان: «سبک هندی دوره ی انحطاط یا اعتلاء؟» بر خلاف نظرات تذکره نویسان و محققان معاصر داخلی و خارجی، به دفاع از سبک هندی و شعر دوره صفوی پرداخته است(ر.ک. خاتمی، 1374: 191-190).
        [viii] - که در اثر ارزشمند« عرفان و ادب در عصر صفوی» همنوا با امیری فیروز کوهی و استاد خاتمی و بر خلاف تذکره نویسان و محققان و ادیبان معاصر به دفاع از سبک هندی و شعر عصر صفوی پرداخته است و بر خلاف اکثر نوشته های مربوط به عصر صفوی، که پادشاهان صفوی را مخالف شعر و ادب می دانند، با نقل سخنان نویسندگان هند، از جمله راجر سیوری،صاحب اثر معروف« ایران عصر صفویه»، پادشاهان صفوی را از حامیان راستین شعر و ادب تلقی کرده است.(ر.ک. تمیم داری،1389: 87-79)
        [ix] - «همانطور که دنیای علم هنوز نیمکره  چپ مغز آدمی را نشناخته و آدمیزاد هر کار می کند تنها به نیروی استفاده  از نیمکره راست مغز است و در واقع نیمکره چپ مغز قرن ها و هزاره هاست  که هم چنان خاموش و در خواب است ... در کلّ تاریخ ادبیات  ایران که ما سبک خراسانی و سبک عراقی و سبک هندی را طبق تقسیم بندی معهود خود برگزیده ایم، تاکنون در باب دو سبک اول، تحقیقات بسیار شده و گویندگان و سرایندگان و منتقدان زبان فارسی عموما در خصوص دو سبک خراسانی که فردوسی و انوری فرد شاخص ان هستند و سبک عراقی که سعدی و حافظ و سلمان و کمال الدین اسماعیل اصفهانی بدان منتسب هستند، بارها و بارها تحقیق کرده و کتاب نوشته و شعر گفته و موشکافی کرده اند، اما در باب سبک هندی که در واقع نیمکره چپ مغز ادبیات زبان فارسی است تحقیقات چندان مفصل نیست و حتی گاهی اظهار کم لطفی نیز در حق این سبک و صاحبان آن شده است. حال آن که اگر اندکی عمیق شویم و واقعاً به ادبیات غنی این سبک و این عهد که مختص عصر صفوی و زندیه است بپردازیم، خواهیم دید که نه تنها از نیمکره راست مغز ادبی ما چیزی کم ندارد، بلکه چیری بر سری و اضافه هم دارد سبکی که نمونه شاخص و نماینده برتر آن صائب تبریزی است.»(باستانی پاریزی، 1390: 109-108)
        [x] - شاعران صفوی بر خلاف شعرای پیشین، تخت شاهانه را از دست داده و تخت قهوه خانه و کوچه و بازار تکیه کردند. این شاعران در واقع اولین گروه از شاعرانی بودند که، به ناگزیر، مراکزشان انت

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۶۴۲۸ در تاریخ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴ ۰۴:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2