آرايه ي تناقض كه يكي از آرايه هاي معنوي به حساب مي آيد ، آن است كه شاعر يا نويسنده دو مفهوم به ظاهر متضاد را در كلام خود به يك چيز نسبت مي دهد كه وجود يكي ديگري را نقض مي كند .به تعبير ديگر هرگاه دو مفهوم متضاد را به هم نسبت دهيم يا آن دو را در يك چيز جمع كنيم ، آرايه ي متناقض نما شكل مي گيرد . مثلاً : وقتي مي گوييم : جيب هايم پر از خالي است دو صفت خالي و پر را به جيب نسبت داده ايم كه در واقع صفت خالي وقتي با پر همراه شد مفهوم تضاد را از دست داد . به بيان ديگر « خالي بودن » وجود « پر » را نقض مي كند . براي آشنايي بيشتر به نمونه هاي زير توجّه نماييد :
- [باغ پاييزي]جامه اش شولاي عرياني است ( شعر باغ بي برگي ) شولا ( لباس ) و عرياني دو امر متضادي است كه به باغ پاييزي نسبت داده شد . در اين نمونه « عرياني » وجود شولا يا لباس را نقض مي كند .
- بر بساطي كه بساطي نيست ( داروگ) شاعر مي گويد : با وجود فراهم بودن شرايط مناسب اما وضع كشور و مردم نامساعد است . . بي بساطي ( بساطي نيست ) وجود بساط را نقض مي كند .
پارادوكس واژه اي انگليسي است به معني عقيده اي كه با عقيده ي عموم مخالف باشد و بنا به تعريف دكتر شفيعي كدكني تصوير پارادوكسي تصويري است كه دو روي تركيب آن به لحاظ مفهوم ، يكديگر را نقض مي كنند .مثل : ( وجود حاضرغايب ) در « هرگز وجود حاضر غايب شنيده اي » كه « غايب » نقض كننده ي «حاضر » است . يا « دولت فقر » كه حافظ مي فرمايد :
دولت فقر خدايا به من ارزاني دار كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است
دولت و فقر به يكديگر نسبت داده شد .
گوش ترحّمي كو كز ما نظر نپوشد دست غريق يعني فرياد بي صداييم ( فرياد بي صدا )
با توجّه به نمونه هاي فوق بايد گفت كه پارادوكس يا تناقض در شعر و نثر به دو شيوه به كارمي رود :
1- به صورت تركيب اضافي يا وصفي : ( دولت فقر ) ( فرياد بي صدا )
2- به صورت غير اضافي و در جمله يا بيت (پي بردن به وجود تناقض در معني بيت يا عبارت)
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد ما به امّيد غمت خاطر شادي طلبيم (حافظ )
يافتن غم در دل شاد
چند نمونه ادبي ديگر :
- از خلاف آمد عادت بطلب كام ، كه من كسب جمعيت از آن زلف پريشان كردم
- ز كوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي از اين باد ار مدد جويي ، چراغ دل بر افروزي
- از اين سدّ روان در ديده ي شاه زهر موجي هزاران نيش مي رفت
- به پاس يك دل ابري ، دو چشم باراني پر است خلوتم از يك حضور نوراني
- كنار نام تو لنگر گرفت كشتي عشق بيا كه ياد تو آرامشي است طوفاني
- كسي كه وسعت او در جهان نمي گنجيد به خانه ي دل من آمده است مهماني
- غرّش باد آواز هاي خاموشي را افسار گسيخته كرده بود .
- صداي سنگين سكوت در سرسرا پيچيده بود .
- در نا اميدي بسي اميد است پايان شب سيه سپيد است
- از تهي سرشار / جويبار لحظه ها جاري است
- اگرت سلطنت فقر ببخشند اي دل كمترين ملك تو از ماه بود تا ماهي
- هر دو بحري آشنا آموخته هر دو جان بي دوختن بر دوخته
- چشم دل باز كن كه جان بيني آن چه ناديدني است ، آن بيني
تست : در كدام گزينه آرايه ي« متناقض نما » به كار نرفته است ؟
الف ) خنده اش خوني است اشك آميز
ب) جامه اش شولاي عرياني است
ج) باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نيست
د) بر بساطي كه بساطي نيست .
منبع :نت