سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        جايى در خانه سالمندان براى خود رزرو بفرماييد!
        ارسال شده توسط

        فرحناز راسخ

        در تاریخ : يکشنبه ۲۸ تير ۱۳۹۴ ۱۱:۱۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۵۹ | نظرات : ۹

        معلم ادبیاتمان میگفت:
        این روزها بد جوری از این نسل جدید درمانده شده ام.
         
        سالها ی پیش وقتی به درس لیلی و مجنون می رسیدم و با  حسی شاعرانه داستان این دو دلداده را تعریف میکردم  قطره اشکی از چشم دانش آموزی جاری میشد 
         
        یا به مرگ سهراب که میرسیدم همیشه اندوه وصف نشدنی را در چهره ی دانش آموزانم میدیدم .
         
         همیشه قبل از عید اگر برای فراش مدرسه از بچه ها عیدی طلب میکردم خیلی ها داوطلب بودند و خودشان پیش قدم....
         
        و امسال  وقتی عیدی برای پیرمرد خدمتگزار خواستم تازه بعد از یک سخنرانی جگر سوز و جگر دوز هیچ کس حتی دستی بلند نکرد...
         
        وقتی به مرگ سهراب رسیدم یکی از آخر کلاس فریاد زد چه احمقانه چرا  رستم خودش را  به سهراب معرفی نکرد  که این اتفاق نیفتد و  نه تنها  بچه ها ناراحت نشدند که رستم بیچاره و سهراب به نادانی و حماقت هم نسبت داده شدند.....
         
         وقتی شعر لیلی و مجنون را با اشتیاق  در کلاس خواندم و از جنون مجنون از فراق لیلی گفتم 
         
        یکی پرسید لیلی خیلی قشنگ بود؟
         
         گفتم از دیده ی  مجنون بله ولی  دختری سیاه چهره بود و زیبایی نداشت.
         
        این بار  نه یک نفر که کل کلاس  روان شناسانه به این نتیجه رسیدند که قیس بنی عامر از اول دیوانه بوده عقل درست حسابی نداشته که عاشق یک دختر زشت شده،
         
         تازه به خاطر او سر  به بیابان هم گذاشته.....
         
        خلاصه گیج و مات از کلاس درس بیرون آمدم و  ماندم که باید به این نسل جدید چه درسی داد که به تمسخر نگیرند و  بدون فکر قضاوت نکنند....
         
        ماندم که این نسل کجا می خواهند صبوری و از خود گذشتگی را بیاموزند....
         
        نسلی که از جان گذشتن در راه عشق برایشان نامفهوم،
        کمک به همنوع برایشان بی اهمیت، 
        مرگ پسر به دست پدر از نوع حماقت است....
         
         امروز به این نتیجه رسیدم که باید  پدر مادر های جوان که بچه های کوچک دارند از همین الان جایی در خانه سالمندان برای خودشان رزرو کنند.
         
         این نسل تنها آباد کننده خانه سالمندان خواهند بود و بس

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۵۸۵۹ در تاریخ يکشنبه ۲۸ تير ۱۳۹۴ ۱۱:۱۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2