دوشنبه ۳ دی
مردسالاری/ داستان کوتاه طنز
ارسال شده توسط سعید مطوری (مهرگان) در تاریخ : شنبه ۱۸ تير ۱۳۹۰ ۰۳:۱۲
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹۱۹ | نظرات : ۲
|
|
مردسالاری یا لطیف - آهای ضعیفه چایی بیار - دست خوش اکبر آقا حالا ما ضعیفه شدیم!!! - پس بفرما ما شدیم- نه شما آقایی ،گلی ولی این ضعیفه گفتنت آزارم میده،هق هق هق- گریه نکن نرگس جون حالا ما میخواستیم یه مردی ثابت کنیم- اینطوری!!! با عربده کشیدن ؟ یادت روزی که آمدی برف سنگینی میزد وگفتی نرگسِ
زمستونمی، تنها تو در زمستون گلی، نرگس جون، ودلمو گرم میکنی، وحالا ضعیفه شدم- ای بابا میری چایی بیاری یا برم قهوه خونه چایی بخورم- ننه واسه منم یه چایی بیار لب سوز باشه- بدبختی منو ببین حالا دوتا شدن- خوب زن چقدر گفتم بذار یه دختر درست کنیم،مونست باشه ،توی گوشت نرفت که نرفت- بسه اونم لنگه ی این،این روی آقاجونش رفته اونم حتما روی عمه جونش میرفت،حالا خر
بیارو باقلی بارکن- زن از خرشیطون بیا پایین، برامون چایی بیار- چشم اکبر آقا- فقط هوای آقاجون رو داری پس ما برگ چغندریم ،میاری یا منم برم با آقاجونم قهوه خونه- باشه پسره ی پر رو از این بابا این پسر باید ثمر بده ،ای خاک بر سر من با نه ماه بارداری برای تو ودرد زایمان بعدشم مثل گرگ گرسنه شیرمو میخوردی ،از همون موقع هم وقت شیر خوردن گاز میگرفتی ، پسره ی نمک به حروم- قربونت برم ننه جون یه شیر دادی کُشتی مارو ،دختر نیستم شیربها بگیری بگو چند میشه نقدی حساب کنم- ای بی معرفت پول شیرو دادی ،محبتمو چطور میخوای جبران کنی هق هق هق- پسر تو که روی منو کم کردی ببینم با زنتم اینطوری هستی
- آره آقاجون هرچی باشه پسر تو هستم دیگه ، هههه- آی قربونش برم،آره به زن جماعت نباید رو داد، اگر دادی، تلافی یک تاریخو از جونت درمیارن
،هههه- آره بابا حالیمه ،- میگم حالیت نیست- چرا آقاجون؟!!!- اینجوری که تو قربون صدقه ی فریبا جونت میری گمون نکنم ،چیزی بشی- نه آقاجون این شگردیه که خودت یادم دادی ،یه هوا گرمی تنمون رفت میشه ضعیفه،هههه- آره مثل من ،پسره ی چشم دریده دختر مردومو میخوای بدبخت کنی- ای وای صاحبش اومد- زن تو چیکار داری گل پسرمونه میخواد زنشو هر طور تربیت کنه ،به منو تو،چه
- حتما مثل تو میخواد تربیتش کنه!!!- به من توهین میکنی ضعیفه ،آی نفس کش ،نفستو می برم- آقاجون قربونت برم خودتو کنترل کن- نه بذار بزنه و بِره بگه رستمَم و دیو سفیدو کشتم ،ماشالله به غیرتت اکبر آقا ،هنر میکنی
منو میزنی، لابد بعد پیش دوستای گردن کلفتت به قول خودت میگی ضعیفه رو کتک زدم نه هق
هق هق- قربونت برم ننه چایی نخواستیم ،پاشو آقاجون تا بادمجون نکاشتی زیر چشم ننه ی ما بریم،
قهوه خونه با دوستان گپی بزنیمو،چایی بخوریمو ،حالی ببریم- آره برید ،خدای منم حقمو میگیره- آخ پام ، آی سرم- قربونت برم آقاجون یک هو چرا افتادی- تقصیر این لاکرداره بدجور نفرینش میگیره- قربونت ننه ما تسلیمیم یک هونزنی مارو زمین- برو پسر تو هم لنگه ی بابات ،آخ... خیر نبینی مرد چرا با لنگه کفش میزنی ،مگه من زدمت
زمین، خدا زدت زمین- همینه دیگه اگه تو نفرین نکرده بودی ما نقش زمین نمی شدیم- ای وای، ببین بادمجونه زیر چشم ننه ی مارو ،مصبتو شکر خدا، ننه ی ما رو دوست داشتی
میگذاشتی ما بریم بیرون بعد عذابتو روی سر آقاجون ما خالی میکردی حالا که عذاب دوبرابر شد
هم ننه مون و هم آقاجونمون،حکمتتو شکر یه هو مارو بزن خلاص ، ای بر پدر مادرت... اَ...اَ
،ببین کلاغ لعنتی چکار کرد این همه جا، روی صورت ما باید خودتو راحت می کردی ،ای ولله خدا
با ما هم اینجوری؟!!!...سعید مطوری/مهرگانازسری داستانهای کوتاه
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۵۵۲ در تاریخ شنبه ۱۸ تير ۱۳۹۰ ۰۳:۱۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید
۰ شاعر این مطلب را خوانده اند
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.