دوشنبه ۳ دی
صندلی
ارسال شده توسط عباس عابد ساوجی در تاریخ : پنجشنبه ۱۶ تير ۱۳۹۰ ۰۲:۲۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۲۱ | نظرات : ۱
|
|
........ اگر ابروها یش کج باشد تیر به خطا میرود؟ من بیچاره را بگو اصلا\" یادم نیست
ابروهایش چه شکلی است ......! .
همین طور باخودش حرف میزدو حرص میخورد . عده ای خانم در حالیکه هواسشان به اطفال بود
دو یا سه نفره باهم صحبت میکردند . تعدادی جوان پارک را گذاشته بودند روی سرشان،
چند پیر مرد هم اطراف صفحه شطرنجی جمع بودند وبا هر حرکت رقیب، سرو صدا میکردند ،
یکی می گفت: اسبشوبخور در نره ! اُون سربازوبزن، اگر جلوتر بیاد کودتا میکنه!....سلام کرد
وکنار پیر مرد که سرش به روزنامه بود اما معلوم بود حواس اش جای دیگری ست نشست.
پیر مرد کمی جابجا شد تا او بنشیند .
تازه وارد که قصد داشت وقت را یک جوری تلف بکند تا کار همسرش در آرایشگاه تمام شود
سر صحبت را اینطور باز کرد : ( حاج آقا ، از اینکه وقت به اندازه کافی دارید تا با دوستان
شطرنج بازی کنید ، روزنامه بخوانید واز بازی بچه ها لذت ببرید و اوقات بیشتری را در پارک
بسر ببرید، حتما\" راضی هستید دیگه ، مگه نه؟).
پیر مرد به او نگاه کرد آهی کشید وگفت:( در آغوش پر مهر مادر رشد کنی، تاب تاب عباسی،
ودست افشانی بر گردن پدر، مدرسه و شیطنت های دوران دبیرستان، با دختران ناز
دانشگاه بروی ، عمری را بر اریکه قدرت باشی، تو چه میدانی چه غمی دارد ، روز را بر صندلی
پارک به سر آوردن...!؟) .
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۵۲۲ در تاریخ پنجشنبه ۱۶ تير ۱۳۹۰ ۰۲:۲۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.