هنر و خاصه شعر در صورتی مطلوب اند که خصوصیات زیر را از دیدگاه حقیر داشته باشد در غیر این صورت شعر که نه بلکه بدلی گمراه کننده برای آن خواهد بود:
۱- سازنده باشد، یعنی زیبایی و عقل را به ذهن، پاکی را به قلب، آرامش را به روح هدیه دهد.
۲-سرمشقی برای زندگی باشد.
۳-از بدیها برهاند و به خوبی ها بپیونداند.
۴-از آن بتوان در پیشگیری از مشکلات خصوصا مشکلات روحی و ذهنی استفاده کرد.
۵- روح را به سمت تکامل سوق دهد.
آیا به غیر از این است که با خواندن این شعر حافظ به موارد بالا نرسید:
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیج منجم نشناخت یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تا شدم حلقه بدوش در میخانه عشق هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم
مثلا تمام بیتها مورد اول را دارا می باشند، بیت ۳ می تواند سرمشق زندگی باشد یعنی اینکه ما ملک بودیم (جایگاهی بسیار رفیع).
نوشته: سیاوش پورافشار