به دیروزت فکر کن یا کمی قبل تر . چه حسی داری ؟ دلت تنگ است ؟ یاد کسی ، چشمهایت را به ضیافت اشک هایی پاک برد ؟
آری ، این چنین است خوب من.
وقتی دلت برای کسی تنگ بود همیشه گمان می کردی روزی می آید ، می ماند و به تنهایت پایان می دهد. اما دریغا که تا چشم باز کردی دیدی که ، آمد ، رفت و به زندگیت پایان داد.
تنها هدیه او برایت می شود یادش !
آن وقت است که درک می کنی به یاد هم بودن قشنگ ترین هدیه ای است که نیازی به با هم بودن ندارد.
آری ، دل بستن شبیه یک قصه است.
خوب که نگاه کنی می بینی که با یکی بودن شروع می شود ، با یکی نبودن تمام می شود.
آن وقت است که باید باور کنی، هیچ گاه به اجبار نباید خندید.
گاهی باید تا نهایت آرامش گریه کرد. تبسم بعد از گریه ، از رنگین کمان بعد از باران هم زیباتر است.
دوست داشتن هر چیزی، ترسی را هم در کنار خود دارد :
دریا را دوست داریم ، اما از موج هایش می ترسیم.
کوه را دوست داریم ، اما از بلندیش می ترسیم.
.
.
.
..... و وقتی کسی را دوست داریم ، حاضریم جانمان را فدایش کنیم ، تمام دنیا را بدهیم تا فقط یک بار نگاهش کنیم ، اما از دوریش می ترسیم !
... و چقدر حرف هنوز در دلم باقی ست .........
بماند .....
بگذریم ....... شاید وقتی دیگر ........