راستیتش اول بار که برای سه گانی های یکی از دوستان نقد نوشتم ایشان به من گفتند که طبق اصل القا ذهن باید بین طنز سرائی و نقد یکی را انتخاب کنم چون با توجه به اینکه با شعر های طنز آمیز مرا می شناسند خواه ناخواه لحن حرف زدنم هم بفهمی نفهمی یخده طنز شده واین با نقد که عبوس است و جدی سازگار نیست.
اینم حرفیه اما به قول ترکا سوزون دوزونو ظرافته سالیب دیه للر یعنی حرف راست رو در قالب شوخی می زنند که ممکنه همین لحنم باعث بشه طرف یخده نرم بشه و حرفو قبول کنه.
اما بحث در مورد سه گانی های دوست عزیزم توکل خان بیلویردیه.
ایشونو از دورادور می شناختم .می دونستم که روستائیه و صمیمی و صادق و عاشق موسیقی آذری و عمری رو صرف این کار کرده . اونقدر که اصلا اهل ملاحظه کسی نیست اگه در موردی احساس کنه که حق با اونه تا نهایت باهاش در گیر می شه.چنانکه یک بار با دکتر ترکی در گیر شد و اگه دکتر دم دستش بود قطعا کار به درگیری فیزیکی هم می کشید.توفیقی نصیبم شده که در وبلاگ تخصصی نقد شعر و وبلاگ شعر نو باهاش همکاری داشته باشم.
حالا اینو داشته باشید تا ببینید من چه آدم شجاعی هستم که می خوام شعر همچی آدمیو نقد کنم.
اول سه گانی ها را می خوانیم:
ثبات
من از شهر-شهری که از غربتش می گریزم-
بجز دود و دم خاطراتی ندارم
ثباتی ندارم!
کجا
گنجشک نبود تا ببیند
با لانه چه کرد اره برقی
اینک به عزا کجا نشیند؟
مشکل
اگر هر چیز با ایثار حاصل بود
برای ما که با زنجیر مادر زاد خودخواهی هما غوشیم
همین یک کار مشکل بود
اول از همه م با همین نام گذاری مشکل دارم.چرا باید ذهن خواننده رو کانالیزه کنیم.بذار خواننده خودش هر اسمی دوس داره رو شعر بذاره.مگه مولفو با دست خودمون کفن نکردیم و حلواشو نخوردیم.
دوم اینکه شعر اول بسیار زیباست هم ازلحاظ تصویر سازی و هم تداعی.دود و دم تداعی شاعره از شهر که هم دود و دم بی ثبت است و هم شاعر بی ثبات است لذا غربت شهر فرار می کنه دایره های تو در توی تصاویر .فکر نمی کنم حتی خود من که استادم و دود چراغ خورده اگه می خواستم این مضمونو در سه گانی بیارم بهتر از این می آوردم.
دومین سه گانی بیشتر شبیه یک عکاسی لحظه هاست و هم آوائی با طبیعت که بدست بی رحم بشر زخمی شده است .فقط کاش یه جوری می شد که بجای نشیند بنشیند می نوشت که زبان هم روان تر می شد.
از سه گانی سوم خوشم نیومد از این لحاظ که اولا بیشتر یک اندیشه هس که ردیف شده ثانیا در نظم دادن به اون و استفاده از صور خیال زیاد ظرافت نداده شاعر.
بجای زنجیر مادر زاد خود خواهی هر چیز می تونیم بذاریم .البته من شخصا هماغوشی با زنجیر رو اینجا خیلی پسندیدم که یک نوع سرنوشت ناگزیر رو تداعی می کنه اما جای کار داشت این شعر
به امید موفقیت جناب توکل بیلویردی و چاپ کتاب آواز های آذری ایشون که سالهاست باهاش در گیره