سلام و درود
اين روزا جاده هاي منتهي به شهر مشهد تابلوي زيبانشانِ شور وعشق و دلدادگي است.هر روز صبح كه در مسير مشهد به چناران هزاران وهزاران دلباخته را در سوز سرماي زمستاني و بعضا برف و بوران با سرو صورتهاي بسته ،چوب وعصايي در دست و گاهي تسبيحي در حال ذكر مي بينم كه پياده در حال عزيمت به سوي بارگاه دوست هستند متاثر ميشوم.آنچه دل را ريش مي كند رفتن و آمدن نيست بلكه عشق بي حد واندازه اي است كه جواني را در اين وانفساي سرخوردگي و نااميدي و پرتگاه هاي جنون و شرارت مي بيني كه كفشهايش را درآورده وبا پاي برهنه و تاول زده، لنگان لنگان و در خود فرورفته و سر در گريبان بر روي آسفالت يخ زده جاده به سوي يار مي كشاند و نيازي به بيستون و تيشه كند فرهاد نيست.
جايتان خالي كه از نزديك ببينيد و در برابر اين بي نهايتهاي روح انسان گناه كار كرنش و تعظيم كنيم.ضمن عرض تسليت سالروز شهادت آقايمان حضرت رضا(ع) به شما عزيزانم به ايشان عرض مي كنم خوشا به سعادتتان كه چنين عاشقاني واقعي وفراتر از واقعي داريدو خدا را شكر كه تنها نيستيد و ملتمسانه از شما مي خواهيم كه آقا ! فكري به تنهايي ما بكنيد............
من به واخواهي آن چشم سياه آمده ام
كفتري بــــــــــودم واز سينه چاه آمده ام
صبح در حســـرت يك جام پر از گندم مهر
به هواي كــــــــــرمت اينهمه راه آمده ام
هيچ در چنته من نيست بجز خلوت عشف
چينه داني كه شده پرزگناه آمده ام.... 92/10/9 جاده چناران-مشهد