سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        زود قضاوت نکن
        ارسال شده توسط

        بیژن آریایی(آریا)

        در تاریخ : دوشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۲ ۲۲:۴۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۹۵ | نظرات : ۸



        مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل


         پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک


        ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از


        افرادشان را نزد اوفرستادند.
        مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم


         و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی


         برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید.
         
        نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
         
        وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه


        شدید که
         
         
         مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش




         درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق




         بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را



        نمی‌کرد؟  زود قضاوت کردید؟
         
         
        مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم.


        خیلی تسلیت می‌گویم.
         
         
        وکیل: آیا در تحقیقاتی که



         در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو



        پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و 5




        بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از



         پس مخارج زندگیش برآید؟زود قضاوت کردید؟
        مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم.



         چه گرفتاری بزرگی ...
         
         
        وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم



        سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه



        نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش



         قرار
        دارد؟  زود قضاوت کردید؟
         
        مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت:




        ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری
         
         
        دارید ...
         
         
        وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال هم کمک



         نکرده‌ام، شما چطور انتظار دارید
         
         
        به خیریه ی شما کمک کنم؟
         
         
         
         
        باز هم زود قضاوت کردید!!!!؟
         

                      ----------------------------------

        روزی که اسم منُ خط زدی پایان من نبود،آغاز بی لیاقتی تو بود.
        http://sardarariobarzan.blogfa.com/ منبع نوشتار

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۴۰۳ در تاریخ دوشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۲ ۲۲:۴۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2