اشاره وترجمه :خالدبایزیدی(دلیر)
کژال ابراهیم خدردرسال 1968درشهر«قلادزی»عراق پابه عرصه وجودنهاد.کژال ازشاعره های مطرح کردستان است وی دردهه ی هشتادمیلادی به سرودن شعرروی آوردوباسرودن شعرهای«جنگ وآشتی انگشتان»وچاپ
آندرسال 2000توانست جایگاه خودرادرشعرمعاصرکوردی تثبیت کندودرسال 1987اشعارش رادرنشریات ومجلات
به چاپ رساندوبه عنوان شاعره ای مضمون گراوساختارشکن واردعرصه ی شعروادبیات شدوتاکنون قریب 10
مجموعه شعررابه چاپ رسانده است وعمده ی اشعارش بامضامین عاشقانه های کوتاه اندکه بابیان آن رنج های
عمیق یافته ی خودوانتقادهای آرام وگاه نگاهی ژرف وفلسفی به مقوله ی شعرهای عاشقانه پرداخته است بگمانم
تنها شاعره ی کورداست که بیشتراشعارش سرشارازاحساسات زنانه است وسعی کرده که شعرهایش ازغلتیدن
درآمدن رمانتیکی مبتذل مصون نگه داردوجوهره ی شعری اش راژرف وزلال ترکنداینک ترجمه چندشعرازاین شاعره:
نام آشنای کورد.کژال ابراهیم خدر
1-
آرزوداشتم
توزن بودی
ومن مرد
امابازهیچ فرقی نمی کرد
آن وقت من
تورا
استثمارمی کردم
...........................................
2-
شعری برای آسمان سرودم
زمین خودرا
عصبانی کرد
شعری برای آفتاب سرودم
ابرخودرا
عصبانی کرد
شعری برای باران سرودم
تگرگ سنگ بارانم کرد
شعری برای نرگس سرودم
دهن خاری
پنجه ام را
گازگرفت
شعری برای دلدارم سرودم
آمدندوگورم را
کندند؟!
......................................................
3-
گفتم مادر:
گوش کن
این شعررا
برایت می خوانم
ازدختری دست وپنجه ی پینه بسته
ازکودکی مستمندوگرسنه
سخن خواهدگفت
مادرم قهقه خندید!
چقدربچه ای...
کی ؟!
شعرگرسنه راسیرمی کند
..........................................................
4-
من وشاعری مرد
دوقطعه شعرراسرودیم
اوشعرعاشقانه ای
برای دختری سرود
من نیز شعری برای پسری
پسرشعرم رابرد
وبه همه دوستان اش
نشان داد
همه ازآن ترانه ای ساختند
دخترنیزشعرم را
در«کسرت اش»گذاشت
ومحکم قفل زد؟!
.....................................................
5-
میان من شمااست
مدام جدال است
اینکه تومرا
بیشتردوست داری
یامن شمارا
بیشتردوست میدارم
دیروزآنقدرهمدیگررانگریستیم
تااینکه چشمان ات خسته شدند
اماچشمان من شاداب ترازهمیشه
آنگاه پنداشتم
من شمارا
بیشتردوست دارم
........................................................
6-
دیروزچه بسیار
بدنبال ات گشتم
تورانیافتم
گفتند:
مادیده ایم اش
که گلو له ای ازبرف شدند
بربلندای قله
هیچ باورم نشد
تاکه آمدی وقطره قطره
برتن ام ذوب می شدی
........................................................
7-
چه عجیب!
من گل
توزنبورعسل
زنبورجان نثارگل می نماید
من نیز...
پرپرمی شوم برایت
......................................................
8-
بیاگردن بندی را
به گردن ات آویزم
که باسرانگشتانم
برایت بافته ام
مهره هایش
همه ازبوسه های تو
ونخ تارهایش ازتارموهای من
..............................................................
9-
من وتو
باهم
هیچ فرقی نداریم
تنهافرق مان دراین است
که من می باید!
درآتش دوزخ بسوزم
وتونیز...
دربهشتی خیالی
زندگی نمایی؟!
.........................................................
10-
ماهردواسیریم
تواسیرآداب ورسوم
من نیز...
اسیرترس
.........................................................
مدام جدال
از