دوشنبه ۳ دی
جهان پهلوان تختی
ارسال شده توسط رضا محمدی (شب افروز) در تاریخ : سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲ ۲۱:۳۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۹۶ | نظرات : ۱۱
|
|
چند روز پیش پیرمردی پیش من آمد و با دست لرزانش قبض برقش را به من نشان میداد
می گفت: پدر جان این چه وضعیه مگه من کارخونه دارم
من قبضش را گرفتم و نگاه کردم مامور برق اشتباه کرده بود و باید بررسی می شد
از من آب خواست چون ماه رمضان بود امکانات پذیرائی نداشتیم
ولی می شد آب گرمی تهیه گرد با معذرت خواهی این کار را کردم
پیرمرد بازوی من را گرفت و گفت : قدر سلامتیت را بدان
به من می گفتن اصغر ریزه از دربار جایزه گرفتم با تختی خدابیامرز هم دوره بودم
اسم مرحوم تختی دلم را لرزاند از او خواستم خاطره ای تعریف کند
او هم ادامه داد
با مرحوم تختی کشتی می گرفتیم برایم خیلی راحت بود امتیاز پشت امتیاز از اومی گرفتم که یک دفعه مرا ضربه کرد با تعجب پرسیدم چه شد او با مهربانی خاص خودش جواب داد می خواستم لذت ببری ولی داشتی مغرور می شدی
یک روز از اوپرسیدم وقتی فلان کشتی گیر را ضربه کردی چه حالی داشتی
اشک در چشمانش حلقه زد و گفت از خدا خواستم روزی خودم را ضربه کنم
نفسم را ضربه کنم
یادش گرامی
راهش جاودان
--------------
شب افروز 8/5/92
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۹۶۴ در تاریخ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۲ ۲۱:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.