مقاله ای در باب " شناخت موسیقی کلام در نثر و شعر سپید":
هدف از نگارش این مقاله :( و سخنی با دوستان شاعر)
با درود خدمت همه ی دوستان و شاعران عزیزی که عمیق می اندیشند ؛ حقیر در مقاله ای تحت عنوان (زلال انقلابی در وجه درونی شعر ) مطالبی را در مورد شعر سپید و نثر شاعرانه بیان نموده بودم که ظاهرا به مزاق برخی دوستان خوش نیامده و حقیر را مورد حمله قرار داده اند . همه ی دوستان می دانند که این بنده ی حقیر همواره دوستدار شعر نو هم در قالب نیمایی و هم در قالب سپید بوده ام و خود نیز سروده های بسیاری در این دو قالب زیبا و دلنشین دارم و همواره نسبت به بنیانگزاران شعر نو ( جناب علی اسفندیاری) (نیما ) و جناب احمد شاملو (ا. بامداد ) ارادت خاصی داشته و دارم و همیشه شاگرد مکتب این بزرگان بوده و هستم اما حرف من با دوستان ناشاعری بوده که هر نثر گونه ای را بعنوان شعر نو آن هم شعر سپید به نگارش در می آورند و بدون هیچ منطق و استدلالی هر کجا که خودشان صلاح دانستند جمله ها را قطع کرده و سطر سطر در زیر هم می نویسند و به عنوان شعر سپید در سایت ها ی بقولا شعری و مجلات به ظاهر ادبی تحت عنوان شعر سپید منتشر می کنند . تمام حرف من این است ، که هدف نیما و شاملو چیز دیگری بوده نه اینکه هر محملی که به ذهن متواطر گردید را بعنوان شعر تلقی نمائیم . در این مدتها بارها از دوستان به اصطلاح طرفدار شعر سپید خواستم که تعریفشان را از شعر سپید و مرز بین شعر سپید و نثر شاعرانه بیان کنند اما دریغ ؛بی جواب ماندم و فقط با احساست برایم کامنت گذاشتند که شاعر آزاد است و هر جور که دلش خواست و در هر قالب و سبکی که طبعش رضایت بدهد شعر می سراید و این تعاریف و قواعد ادبیات دست و پا گیرند . و این جواب ها واقعا دل هر دوستدار ادبیات را به درد می آورد . در دوره ی معاصر بنیانگذاران شعر نو بسیاری از این قیود را که در شعر کلاسیک وجود داشته ، رابراداشته اند هر چند که همین جا هم بسیاری حرف و حدیث وجود دارد اما دیگر بس است چه می خواهید بر سر این ادبیات بیاورید ؟ برخی دوستان پا را فراتر از این نیز نهاده و هر چه می نویسند را شعر می پندارند و همین است که امروزه تا دلتان بخواهد شاعر داریم اما دریغ از آثاری ماندگار تمام دارایی ما طی این یک قرنی که از شعر نو گذشته شاید به اندازه ی ده شاعر مطرح در این مبحث نتوانیم بیابیم و در شعر سپید که دیگر بجز شاملو و یکی دو نفر دیگر دریغ از حتی یک اثر ماندگار ...
خدمت همه ی شما دوستان عزیز عرض می کنم که : این حقیر هر آنچه که دارم به یمن آموزگاران پر تلاشی چون شفیعی کدکنی و شاملوی بزرگ است . و باید بپذیریم بعد از حماسه ی بزرگ فردوسی و تلاش او برای بر افراشته ماندن بیرق زبان فارسی در روزگار ما همین بزرگانی چون شاملو ، کدکنی و... هستند که ما را ایرانی نگه داشته اند ، با یک جهان بینی مترقی ، آگاهی فرهنگی است . و اگر ما امروز نتوانیم در این دهکده ی جهانی فرهنگمان را حفظ کنیم و به آن طراوت و شادابی ببخشیم و نتوانیم با تحولات ادبیات جهان هماهنگ شویم ؛ با فرهنگی رو به زوال روبرو خواهیم شد .و تمام کسانی که کوشیده اند تا این طراوت و شادابی را به ادبیات ما ارزانی دارند همواره فراموش نخواهند شد و چهره هایی بی بدیل در عرصه ی ادبیات این مرزو بوم خواهند بود بی شک نیما ، شاملو ، و خیلی نزدیک تر از اینان جناب ابوالفضل عظیمی بیلوردی متخلص به (( دادا )) هستند که متاسفانه تئوری ایشان در باب (( شعر زلال )) هنوز مخالفان زیادی دارد که به عقیده ی بنده هنوز نتوانسته اند ایشان و قالب بوجود آمده را خوب بشناسند .
در ضمن لازم است همین جا خدمت همه ی شما دوستان بزرگوارم عرض نمایم که کار شاملو فقط سرودن شعر نبوده او همواره در جهت صیقل دادن و غنی کردن و متحول ساختن زبان و ادبیات فارسی کوشیده است و خود ایشان نیز در اواخر عمرشان بارها نسبت به همین نثرهایی که بعنوان شعر سپید برخی شاعران جوان در نشریات و سایت های ادبی منتشر می نمایند گله مند بوده و آنها را شعر نمی دانسته است . از همه ی شما دوستان عزیز می خواهم که بیائید و در مورد ادبیات بیشتر تحقیق کنیم بیشتر بخوانیم و مانند دکتر کدکنی بیشتر از آنکه به سرودن شعر بپردازیم به مطالعه و پژوهش های ادبی روی بیاوریم که این بیشتر می تواند به زبان فارسی خدمت نماید تا سرودن های پی در پی که در اکثر موارد نیز همان حرف های بزرگان و ایماژ های کهنه را رنگی تازه زده و دوباره به خورد جامعه ی ادبی بدهیم .
موسیقی کلام در نثر :
کلمات یک شعر ، همین کلمات ساده ی زبان هستند که در اثر نوع گزینش و پسند شاعر و حالت ترکیبی آنها با یکدیگر آنقدر برجستگی و تشخیص پیدا می کنند که خواننده تصور می کند از سطح معمول کلمات زبان بالا ترند .(موسیقی در شعر - کدکنی - صفحه ی 97 )
بی شک شعر منثور از دشواریاب ترین نوع شعر است . از این همه شاعر با استعداد ، که در قلمرو شعر موزون غالب شاهکارها را بوجود آورده اند ، یک تن نتوانست یک قطعه شعر منثور بسراید که خود بعد از چند روز از نشر آن پشیمان نشده باشد. پشتکار شاملو و استعداد برجسته ی وی سبب شد که او تنها شاعری باشد که شعر منثور را در حدی بسراید که به هنگام خواندن بعضی از شعرهای او انسان هیچ گونه کمبودی احساس نکند و با اطمینان خاطر آن را در برابر موفق ترین نمونه های شعر موزون در ادبیات معاصر ایران قرار دهد .( همان - صفحه ی 261 )
بی شک مهمترین خصیصه ی شعر منثور استفاده از حس آمیزی در حوزه ی زبان - که جوهر اینگونه شعر است - می باشد . منظور از حس آمیزی ترکیب تصاویری است که دو حس در کنار یکدیگر و به یکدیگر گره می خورند مثل صدا و رنگ در (( سخن شیرین )) و (( صدای روشن )). خصوصیت دیگر شعر منثور شکستن نرم زبان عادی است ،متاسفانه امروز در شعر معاصر ایران ، عبارات نا مربوط بسیار است ، یعنی برای شکستن نرم زبان عادی کوششهای بسیاری ، آگاه و نا آگاه ، انجام می شود ولی غالب این معانی یی که حاصل می شود ، حالت رسانگی ندارد و همینجاست مرز شاعر و غیر شاعر . و این نکته مهم است که بدانیم شعر جدید در قلمرو زبان می کوشد که نرم را بشکند و معنایی بعدی بیافریند و به همین جهت است که شعر منثوربوجود آمده است.
استفاده از موسیقی کلام در نثر ، خاص شاعران مدرن نیست . در حقیقت اینان از تجربه ی هزار ساله ی نثر فنّی و تجارب درخشان نویسندگان کهن سود می جویند هرکس اندک تأمّلی در ساختمان زبان و بافت آثار نثر فنی زبان فارسی و عربی داشته باشد ، می داند که هنر نمایی استادان این شیوه از نویسندگان ، در مواردی تا بدانپایه است که خواننده و شنونده را در حدّ ناب تریت شعرها مسحور ایجاز و تناسب و نظام موسیقائی خویش می کند . پاره های نثر فنی منسوب به پیر هرات در فارسی و نمونه های نثر فنی عربی نویسندگانی از نوع بدیع الزمان همدانی و حریری بلحاظ مهارتهای فنّی چیزی کم از هنر نمایی های شاعران درجه ی اوّل شعر منثور در قرن ما ندارد و اگر ما به آثار معاصران خویش ، گاه ، بیشتر از استادان کهن توجه داریم ، به اعتبار پیوندی است که این آثار با زندگی و جهان بینی عصر ما دارد و گرنه بلحاظ نفس بیان شعری و بر خورداری از آهنگ و نظام هنری ، هیچ تمایزی میان نمونه های خوب آن آثار و شاهکار های شعر منثور در عصر ما نیست . به این پاره از نثر فنّی یا شعر منثور خاقانی ( متوفی 591) توجه کنید .
مرغ ،
از میان آب،
صف صف، بر می آمد
صوفیانه چرخ می زد
خرقه ی پرنیانِ آب را چاک می کرد
باد از کنار ،
نرم نرم ،
در می تاخت
کُر ته ی سُندُسیِ درخت را دامن بر می گرفت
و مرا،
درین حالت ،
مونس
هم صورت من:
که آب ، آینگی می کرد
ونقشِ گژمِر مرا به من می نمود.
ومن ، بی خبر از غایت حیرت که :
این منم .
چنانک طوطی در آینه نگرد
ومعلمش ،
در پس آینه،
تلقین می کند
و او خود را می بیند
پندارد که دیگری ست .
شعر منثور چیست ؟
همانگونه که در بالا نیز عرض کردم شعر منثور ، از وزن عروضی کاملا بی بهره است . و هیچ تقیّدی نیز به کاربرد قافیه ندارد. ( شعریست که منظوم نباشد و پشت سر هم نوشته شده و با استفاده از عناصر معنوی شعرو ایجاز در منطق کلام از موسیقی خاصی پیروی کند .)و همین امر باعث شده تا نتوان مرز بندی کاملا دقیقی بین شعر منثور و نثر شاعرانه بوجود آورد . شاعران این قالب، سعی می کنند با مصراع بندی شعری، تفاوت آثارشان با نثر را گوشزد کنند; ولی متأسفانه، بسیاری از این شعرها، جز همان مصراع بندی پلکانی، اشتراکی با شعر ندارند.اکنون هر چند شمار شاعران شعر منثور بسی بیشتر از شاعران نیمایی سرا است، تعداد شعرهای منثور معروف و ماندگار، بسی کمتر از شعرهای نیمایی ای است که در حافظه جمعیِ فارسی زبانان امروز، جایی یافته اند. براستی انگیزه شاملو و دیگران، از ایجاد شعر منثور چه بوده و اینان چه چیزی را جایگزین وزن کرده اند؟ شاملو "وزن را باعث انحراف ذهن شاعر و انحراف از جریان خود به خود شعر" می داند، حتّی وزن نیمایی را. او وزن را از میان برداشته و در مقابل سعی کرده است بعضی تکنیکهای زبانی و دیگر اشکال موسیقی، ـ به ویژه موسیقی داخلی و موسیقی معنوی ـ را جایگزین آن کند تا کلام به نثر نگراید. توجّه بیشتر این شاعر، بر ایجاد تمایز در سخن به کمک آرایه های زبانی مثل تکرار، حذف، قرینه سازی، باستانگرایی و دو نوع دیگر موسیقی یعنی موسیقی داخلی و معنوی بوده است.
خیال شاعرانه :
خیال شاعرانه ، محصور در وزن و مفهوم شعر منظوم نیست . بسیاری از تصرفات ذهنی مردمان عادی یا نویسندگان ، در محور همین خیال های شاعرانه جریان دارد . وقتی که در تذکرةالولیاء عطار ، می خوانیم (( به صحرا شدم ، عشق باریده بود و زمین تر شده چنانک پای مرد به گلزار فرو شود پای من به عشق فرو می شد . )) این تصرف ذهنی گوینده در ادای معنی که (( عشق )) را ، که مفهومی است مجرد و از حالات درونی انسان و گوشه ای از حیات روانی بشر ، با گوشه ای از طبیعت که باران است ، پیوند داده و حاصل این ارتباط ، یعنی حاصل کشف این لحظه و نمایش بیداری خود نسبت به آن مفهوم ، شعری است که در قالب نثر بیان شده است ، یعنی عنصر اصلی شعر و بیان شاعرانه در آن هست ، و اگر از قلمرو شعر و نثر های ادبی ، بدانگونه که دیدیم ، بگذریم ، دامنه ی این خیال ها را در حوزه ی بیان مردم عادی و گفتار های معمول نیز می بینیم و در می یابیم که چگونه مردم ، همین مردم عادی ، گاه در شیوه ی بیان منطقی و عادی ، تصرف می کنند ، تصرفی که گاه خود شعری است و از همین جاست که کنیات خاص و مجاز های ویژه ی هر زبان به وجود می آید .
اسلوب شاعری شاملو
شاملو آغاز گر راهی در شعر معاصر است ، که بعدها به شعر سپید یا شاملویی شناخته شد .
شعر سپید چیست؟
قبل از پاسخ به این سؤال دانستن چند اصطلاح ضروری است :
موسیقی بیرونی :همان چیزی که وزن عروضی خوانده می شودولذت بردن ازآن امری غریزی است. موسیقی کناری:منظور تناسب دو کلمه یا دو حرف در آخر مصراع است مانند دیدار و بیدار . موسیقی درونی:منظور مجموعه ای از تناسب هاست که میان صامت ها و مصوت های یک شعر ممکن است وجود داشته باشد.
وامّا شعر سپید شعری است که میکوشد موسیقی بیرونی شعر را به یک سو نهد واز موسیقی درونی کلمات استفاده کند. و گاهی نیز از موسیقی کناری و معنوی کمک بگیرد تا ضعف خود را از لحاظ نداشتن موسیقی بیرونی جبران کند. شعر منثور امروزه طرفداران زیاد اما متاسفانه کم استعدادی در بین جوانان دارد. و این نوع شعر هنوز هم تنها در آثار شاملو قابل مطالعه است وتوفیق در این گونه شعر بجز در کارهای درخشانی از شاملو هنوز مورد تردید است ودر میان این همه شعر بی وزن که در مطبوعات و کتابهای شعر به چاپ می رسداثری که از این خصوصیت بر خوردار باشد کمتر به چشم می خورد.
نظر احمد شاملو درباره ی سهراب سپهری :
((اين شعر را يك دختر بچهی كودكستاني سروده :
اين گل رنگ است
شكفته تا جهان را بيارايد
قانوني هست كه چيدن آن را منع ميكند
ورنه ديگر جهان سحر انگيز نخواهد بود
و دوباره سپيد و سياه خواهد شد.
من يقين دارم دستهاي اين كودك در هيچ شرايطي به خون آغشته نخواهد شد، چون حرمت و فضيلت زيبايي را درك كرده است. من شعر اين دخترك پنج شش ساله را درك ميكنم و شعر سپهري را نه.))، برای من پذیرفتن این بیان از شاعری همچون شاملو سخت دشوار است . و در جایی دیگر وقتی نظر شاملو را در مورد سهراب و شعرش جویا می شوند ایشان اینگونه پاسخ می دهند که : ((باید فرصتی پیدا کنم یک بار دیگر شعرهایش را بخوانم شاید نظرم در باره کارهایش تغییر پیدا کند. یعنی شاید بازخوانیش بتواند آن عرفانی را که در شرایط اجتماعی سالهای پس از کودتا 32 در نظرم نامربوط جلوه میکرد امروز به صورتی توجیه کند . سر آدم های بی گناهی را لب جوب می برند و من دو قدم پایین تر بایستم و توصیه کنم که » آب را گل نکنید «!-تصورم این بود که یکی مان از مرحله پرت بودیم, یا من یا او . شاید با دو باره خوانی اش به کلی مجاب بشوم و دست های بی گناهش را در عالم خیال و خاطره غرق بوسه کنم.آن شعرها گاهی بیش از حد زیبا است.فوق العاده است . اما گمان نمی کنم آب مان به یک جو برود. دست کم برای من ؛ فقط زیبایی کافی نیست . چه کنم. اختلاف ما در موضوع کاربرد شعر است. شاید گناه از من است که ترجیح می دهم شعر شیپور باشد نه لالایی , یعنی بیدار کننده باشد نه خواب آور .))
شاملو تفاوت خود با سهراب را در نوع جهانبینی می داند، و می گوید که : ((مشكل من و سهراب دنيايي است كه او از آن صحبت ميكند. من دنياي او را درك نميكنم. بهشت او اصلاً از جنس جهنم من نيست. ببين: تو حتا وقتي كه تا خرخره لمبانده باشي هم ميتواني معني حرف مرا كه ميگويم "گرسنه ام" بفهمي. چون سيري تو و گرسنگي من از يك جنس است، منتها در دو جهت. من اگر غذاي كافي بخورم حالت الان تو را درك ميكنم و تو اگر تا چند ساعت ديگر چيزي نخوري معني حرف مرا. اما من اگر خودم را تكه پاره هم بكنم نميفهمم جغرافياي شعر سپهري كجا است. چاپلين در "لايم لايت" نقش گرسنهی بيخانماني را بازي ميكند كه در وصف بهار ترانهيي مي خواند. بهاري كه او وصف ميكند بهار دلنشين همهی مردم روي زمين است. فقط ناگهان يك جا به يك دوراهي ميرسد كه مخاطبان ترانه بياختيار به دو دسته تقسيم ميشوند: گروهي كه از فرط خنده پس ميافتند و گروهي كه دل و چشمشان پر از اشك ميشود، و اين سطر پاياني ترانه است، آنجا كه ولگرد گرسنه خم ميشود گل خودرويي را ميچيند و ميگويد: "بهار براي اين زيبا است كه اگر از گشنگي در حال مرگ باشي ميتواني با چيدن گلها دلي از عزا در آري!" بعد پارهی آستر آويزان پشت كتش را جلو سينه وصل ميكند و گل به آن زيبايي را با تشريفات كامل و اشرافي صرف يك غذاي رسمي، با لذت و اشتهاي تمام ميخورد! - بهار ما و گل زيباي صحرايي گرسنگان از جنس واحدي نيست. مثل دنياي پر اضطراب من و دنياي عرفاني سهراب ... اما البته اين دو موضوع هيچ ربطي به مسالهی سوم ندارد. سپهري انساني بود بسيار شريف و عميقاً و قلباً شاعر. مشكل من و او اين بود و هست كه جهان را از دو مزغل مختلف نگاه ميكرديم بياينكه شيله پيلهاي در كارمان باشد.))
وامّا شاملو با وجود اینکه موافقین و طرفداران بسیاری در بین شاعران و اهل ادب داشتند مخالفینی نیز در باب اندیشه ها و قلم ایشان وجود داشتند که از این میان می توان به نظر استادشفیعی کدکنی و منوچهر آتشی در این مورد اشاره نمود هر چند که جناب کدکنی همواره در دیگر جاها بخصوص در کتاب ارزشمند ((موسیقی شعر)) ایشان را از بزرگان ادبیات معاصر ما می دانند و هرگز خدمات ایشان را نادیده نگرفته اند اما با این وجود نقد دو لبه دارد هم نقاط قوت را باید ببیند و هم نقاط ضعف را .خود من هم این عقیده را دارم که جناب شاملو شاعر خوبی بود اما هرگز نتوانست اندیشمند خوبی در حوزه ی تحقیق و پژوهش باشند.
نظر منوچهر آتشی یکی از دوستان شاملو در مورد ایشان :
اما چگونه شد که شاملو، شاملو شد؟! منوچهر آتشی در مورد اینکه چرا مخاطبان شعر شاملو از او اسطوره ساخته اند می گوید دورانی که شاملو شاعری را درآن آغازکرد سرآغاز یک تحول اجتماعی بود و شعر به آن مفهوم وجود نداشت. شعر شاملو به دکلماسیون عمومی نزدیک شد و تاثیر مستقیم گذاشت. نه به لحاظ شعریت اش بلکه به خاطر سیاسی بودنش. به خاطر صدای بلند سیاسی اش اثر گذاشت. " شعری که زندگی است " شعر نیست بلکه یک بیانیه حزبی و سیاسی است. آتشی عقیده دارد که بهترین شعرهای شاملو عاشقانه هایش است که نمی تواند بلند برای مردم بخواند!
نظر شفیعی کدکنی درباره ی احمد شاملو :
محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب با چراغ و آینه؛ در جستجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران نظر خود را درباره احمد شاملو چنین بیان میکند:«حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید «تجزیه» و «تحلیل» کرد. ممکن است در این تجزیه خیلی از محسنات او تبدیل به نقاط ضعف شود ولی به هر حال، از این کار گریزی نیست. این کار را آیندگان با بی رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شدهاست، هرگز اینگونه عمر خود را صرف شعر، آن هم شعر اینطوری – که در روزنامهها میبینیم – نخواهند کرد. آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را میسازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد. این شهرت و اعتبار نتیجه پنجاه شصت سال حضور مستمر در روزنامهها است. مدتی حزب توده او را بزرگ میکرد، بعد سلطنتطلبها، بعد چریکها، حالا هم ناراضیان از اوضاع کنونی. و این بزرگ کردنها به هیچ وجه صددرصد به شعر او مربوط نیست، مربوط به موقعشناسی اوست و به قول خودش – با الهام از تعبیری از مایاکوفسکی - «سفارش زمانه» را پذیرفتن. نه اخوان، نه فروغ، نه نیما، نه سپهری، هیچ کدام این طوری سفارش زمانه را نتوانستند بپذیرند. در تهران که بودم، یکی از دانشجویان علوم اجتماعی صد شماره مجله آدینه را برای یک مطالعه فرهنگی تحلیل کامپیوتری کرده بود. میگفت: در این صد شماره، در تمام شمارهها – جز چند مورد استثنایی – نام شاملو آمدهاست و در تمام موارد با القابی از نوع «شاعر بزرگ میهن ما» «شاعر بیهمتای»... عناوینی که الآن به یادم نمانده و راست میگفت. عکسها و تفضیلات و اخبار درباره او. اما در همین صد شماره اسم نیما و اخوان و فروغ فقط نیما و اخوان و فروغ هستند بدون هیچگونه صفت و به قول فرنگیها اپیتتی epithet اما او همیشه با عنوان شاعر بزرگ قرن، شاعر بزرگ میهن مان و [...] پنجاه سال شب و روز، در وسیعترین نشریههای سیاسی و فرهنگی، درباره شاطر عباس صبوحی اگر تبلیغ شده بود حالا جایزه نوبل را به اولاد و احفاد شاطر عباس میدادند، شاملو که جای خود دارد».
دوستان عزیز مستحضر باشید که کفر نگفته ام . برخی دوستان در مقاله ای که تحت عنوان ( زلال انقلابی در وجه درونی شعر ) نوشته بودم و مقایسه ای با شعر سپید انجام شده بود جنجال به پا کردند که شما به شاملو و شعر سپید توهین کرده اید شما احترام بزرگان ما را نگه نداشته اید و ... اما باید دوباره عرض نمایم که هرگز چنین نبوده است . چگونه است که جناب شاملو خودشان می توانند در مورد حافظ ، فردوسی ، نیما و حتی معاصرین خودش سهراب سپهری نظر بدهند و به نقد غیر منصفانه بپردازد امّا همینکه کسی گفت شعر سپید و نثر شاعرانه اینگونه است یا ایرادی گرفت بشود سیبل هدف همه ی دوستان سپیدسرای ما . این نظرات را به عنوان مثال آورده ام ؛ تا دوستان کمی در برابر تحولات بوجود آمده در ادبیات صبورتر باشند و نگذارند احساساتشان بر منطق ادبی آنها غلبه نماید . شما دوستان عزیز را و بیشتر خودم را به تحقیق و پژوهش در این مورد سفارش می کنم متاسفانه آنچه که امروز کمبودش در جامعه ی ادبی ما ملموس است تحقیق ، پژوهش های کارشناسانه در ساختار ادبیات معاصر است . که متاسفانه تعداد محدودی چون جناب شفیعی کدکنی ، رضا براهنی ، بهزاد خواجات و چند نفر دیگر را نمی توان در این عرصه مشاهده نمود که این خود جای بسی تاسف دارد اما تا دلتان بخواهد الله ماشاالله شاعر داریم .
خادم اهل اندیشه و قلم
بهزاد چهارتنگی ( خاموش )
منابع و ماخذ:
1. موسیقی در شعر - محمدرضا شفیعی کدکنی - چاپ دوازدهم -نشرآگه -1389
2. صور خیال در شعر فارسی - محمدرضا شفیعی کدکنی -چاپ سیزدهم -موسسه ی انتشارات آگاه -1388
3.شاملو شناسی - محمد علی رونق - چاپ اول - انتشارات مازیار - 1388
4. ادوار شعر فارسی از مشروطه تا سقوط سلطنت - محمدزضا شفیعی کدکنی -چاپ پنجم -انتشارات سخن - 1387
5. کتاب درباره ی هنر و ادبیات -گفتگوی ناصر حریری با احمد شاملو - انتشارات نگاه - چاپ پنجم - 1385
6. حدیث بی قراری ماهان - انتشارات مازیار - چاپ اول - 1379
"هر گونه برداشت و استفاده از این مقاله با ذکر آدرس و نام بلامانع می باشد ."