گرد و قلبمه بود. درشت و هیکلی . شیک پوش اما نه چندان خوش فرم . سیب زمینی پشندی را می مانست که از ته دو تا چوب به ما تحت اش فرو کرده اند . اسکویی ، کارفرمایش را می گویم مهندس به ریش اش بسته بود و مهندس مهندس می کرد . گویی او هم مثل اسب لذت می برد و شیهه می کشید . مکانیک دستگاه تزریق بود . گاها به خودش هم تزریق می کرد نوشیدنی را از نوع الکلی هر جنس و مارکی . انگار بیشتر سگی .
خودش که می گفت سیگار هم دود می کند اما نه وقتی که اسکویی هست . پنهانی و یواشکی . هنگام دور دور با پراید زیوار در رفته اش . دلیل که پرسیدم گفت : به خاطر احترامی که برای اسکویی قائلم .
اما از نظر من فضولات خر ماده به دندان کشیده که چنین زر مفتی زده است . می ترسد مبادا اسکویی بفهمد و کل قامت رعنایش را با کشیدن سیفون توالت شستشو دهد .
کارش را درست انجام می داد و حرفه ایی بود . مدرک مهندسی نداشت اما لیاقتش را داشت که مهندس خطابش کنند . مجید سرپرست شرکت شاید با گفته من موافق نباشد چرا که او را سلیطه خطاب می کرد و در هر فرصتی ، حتی اندک مهندس و عمه هایش را مورد عنایت قرار می داد و عضو تولید مثل اش را تا بیخ به آنجا که لازم بود فرو می کرد . این رفت ، برگشتی هم داشت و مجید و عمه هایش از این بذل و بخشش بی نصیب نمی ماندند .
راست و دروغ اش به گردن راوی که گفته بود همین مهندس چند وقت پیش جفتک انداخته و ترک کار کرده بود . گویا دست مزد بهانه اش بود . احتمالا قوپی هم آمده که فلان جا حقوق بیشتری می دهند و عسل به دهانم می گذارند . بعد که فهمیده بود چه شکری خورده به ناچار دستمالی تمییز و ابریشمی به دست گرفته و از عمق وجود تخم مرغ های کارفرمایش را لیس زده تا دوباره به سرکار برگردد .
اینجا بود که یاد ضربالمثل ترکی افتادم که گفته ؛ (( سیچ سیچ گیده یی یی قالده ))
زیرنویس این مثل می شود : راهی را که ریده بود و رفته ، حال با خوردن همان ریده ها برگشته است .
مهندس خسته نباشی .
مور