استبداد
مدتهاست که یک رَویه ای درجامعه مُد شده ، که بزنند زیرِکاسه کوزه ی یک اندیشه ، بقصدِ سرنگون کردنش . اما نه دین را میتوان از زندگی زدود، ونه حتی میتوان ماهیت وجودیِ فردی را (چه خوب یا بد) برای همیشه از ریشه خشکاند ، مگر آثارِ خباثتهای اسکندرمقدونی کامل ازبین رفت ؟ حتی زبانی را نمیتوان بکلی نابود کرد ، اصطلاحات هم بجای خودشان بجاست .
اما معنیِ خوب و بد را از که بپرسیم ؟ از فطرتمان
که فطرتمان مثلاً همیشه میداند که انساندوستی چیست وچه خوبست ومیداند که قاتل بودن همیشه بد است .
دین را ریشه ای بفهم و از زیبایی هایش حالش را ببر . یکنفر(حتی یه قاتل) اگر حرف زیبایی زد بپذیر.
و ضمناً هیچ زبانی هم بد نیست ، اگرخواستی یادش بگیر، اما اگر نخواستیش ، به آن توهین نکن .
به اعتقادات هیچکس توهین نکن ، شما خودت دوست داری که به اعتقاداتت توهین کنند ؟
وقتیکه از استبداد گریزانی ، و وقتی پُستی را میفرستی و درانتهایش مینویسی یا چکشی میگویی که اگر این پُست را پخش نکنی مثلاً ایرانی نیستی یا بی غیرتی یا اصلاً انسان نیستی، این دری وری ها چیست که میگویی ؟ هنوز کاره ای نشده ای سمبل استبدادی ، خدا نیاورد که کاره ای شوی . اگر پُستی با ارزش باشد ، انسان خودبخود ترغیب میشود که به عزیزانش بفرستد واگر بی ارزش باشد، با هیچ عنوانِ پوچی، آدم رغبتی به ارسالش ندارد ، چه تو با توهین بخواهی دیگران را مجبور به کاری بکنی یا نه .
اصلاً اجبار یعنی چه ؟ اینکه بصورت دستوری بگوئیم مثلاً پارسی را پاس بدارید و به اتوبوس بگوئید : خودروی جمعیِ بزرگ و دیگران را مقید کنی که برای ادای یک کلمه، بصورت جایگزین، یک جمله بگویند ، واقعاً اینهم درست نیست ؟
اگراصطلاحات انگلیسی را از علم پزشکی بردارید جز یک مُشت مسخره نمیماند . کلونوسکپی را به فارسی درقالب یک کلمه ی بامعنا ارائه دهید ببینیم چه میشود ؟ خودتان هم به خنده می افتید.
پس نه زبان انگلیسی بد است و نه زبان عربی و نه زبان آنگولایی .
در ارتباط با اعتقاد هم میتوانم بگویم اگر اعتقاد ، اعتقاد واقعی باشد ، با افعال کریه یک مُشت خائن ، به بیراهه کشیده نخواهد شد که اگر شد ، حتماً افکارو تصوراتی آبکی بوده است ، چون کلمه ی اعتقاد ، کوه را به یاد آدم می آورَد .
گرچه اینهمه بیراهه ، ازجایی شروع شد که عده ای ناکامل، خود را آیت و نشانه ی خدا نامیدند و حجت و نشانه ی اسلام ، درحالیکه هنوزخیلی ناقص بودند . اصلاً این لقب دادن به خودشان وهمکارانشان چه صیغه ای بود؟ که اگرخود را بعنوان نمونه ی دین معرفی نمیکردند، همه کارهای عبث وگناهانشان به پای دین نوشته نمیشد. آنها که واقعاً سرلوحه ی خوبیها نبودند پس این نامها و القاب هم برایشان برازنده و شایسته نبود . مردم هم با دیدن حرصها و شهوات و معصیتهای اینهمه آدمهای ناقص ، که القابی ماورایی داشتند به دین ظنین نمیشدند . کاش لباس عادی میپوشیدند تا ریایشان ، دیگران را از دینِ عالیِ خدا ، به اینگونه زده نمیکرد .
دراین بین راستش را بخواهید ، مدتهاست که همه درفکر مطرح شدن اند ، چه با توهین به این و آن ، چه با لباسی نیمه برهنه به حال رقصیدن ، چه با تحمیل ایده های گاه نازیبایشان بعنوان اظهارفضل ، اما شنونده باید عاقل باشد . دست به دعا برمیدارم و ازخدا میخواهم که خدا راهنمایمان باشد که ما باید اول خودمان راهنمایی بشویم ، راهنماییِ دیگران طلبمان .
بهمن بیدقی 1404/2/3