بسم الله الرحمن الرحیم
رمان چشم انداز وسیعی را جلوی چشم خواننده به نمایش میگذارد نشان دادن برش یا قسمتی از زندگی وظیفه ی رمان نیست
طرح رمان برخلاف داستان کوتاه پیچیده و وسیع است و اغلب متضمن طرح های فرعی نیز هست.
رمان میتواند یک تم اصلی و یا چند تم فرعی داشته باشد رمان میتواند بخش اعظم یا همه ی زندگی اشخاص داستان را روایت کند به همین جهت است که نویسنده ی داستان کوتاه هنگامی که طرح پیچیده ای را اساس کار قرار میدهد از عهده ی آن بر نمی آید و این اشتباهی است که اکثر دوستان نوقلم در نوشتن داستان کوتاه میکنند.
ادگار آلن پو، نویسنده و منتقد آمریکایی، گفته است داستان کوتاه داستانی است که در یک نشست خوانده شود. عده ای نیز آن را داستانی میدانند که حجمی در حدود ده هزار کلمه یا کمتر از آن داشته باشد. داستانک هم تکلیفش روشن است؛ داستانی است که حداکثر حدود هزار کلمه باشد یا کمتر.
از سوی دیگر داستان کوتاه نسبت به رمان و داستان بلند، شخصیتها و البته پیچیدگی های داستانی کمتری دارد. به همین ترتیب بدیهی است رمان یا داستان بلند (که حجمی بین داستان کوتاه و رمان دارد)، از شخصیتهای بیشتر و پیرنگی پیچیده تر برخوردار باشد.
ویلیام فاکنر، نویسنده برجسته آمریکایی، عنوان داشته است نوشتن داستان کوتاه بهمراتب سختتر از نوشتن رمان است.
ماتیو آرنولد میگوید :
رمان باید به خواننده امکان دهد، تمام زندگی را به چشم ببیند. نشان دادن برش یا بخشی کوچکی از رمان وظیفه رمان نیست.
بیشتر داستان های کوتاه با واقعه واحدی که در زندگی یک یا دو شخص از اشخاص داستان روی داده سر و کار دارند. توجه بدین نکته نویسنده تازه کار را از بسیاری خطاها مصون خواهد داشت.
توجه کنید که داستان کوتاه و رمان هر دو جزو ادبیات داستانی به شمار میآیند و به نثر نوشته میشوند. اصلیترین تفاوت این دو مدت زمان مطالعه آنها است. به این معنی که داستان کوتاه معمولاً از رمان کوتاهتر است. چون قرار است در یک نشست خوانده شود.
ادامه و مطالب تکمیلی در پنجره ی سبز
#سید_هادی_محمدی
پی نوشت :
منابع در آخرین جلسه ی دروس عنوان خواهد شد.
تقدیم به دوستان عزیز نابی
دردِ من چکّه چکّه میریزد
لایِ زخمِ عمیقِ افکارم
با هیاهوی ساعتِ تَب دار
می پرد چُرتِ سردِ خودکارم
واق واقِ حُبابِ مهتابی
روی سقفِ اتاق دلگیر است
شاعری که حصار می بافد
از دهانِ بهانه ها سیر است
از تنِ واژه ی کَپَک خورده
شعری از انتظار می دوشم
شک ندارم به مرگ فاصله ها
ردّپای تو را که می پوشم
لحظه ای نذر کن نگاهت را
روی دستانِ بی پناه قنوت
من دچارِ صدایِ چشم توام
در سراشیبِ بی امان سکوت
چتر وا کن برای تَرکه ی خیس
در دلِ عقده زار هرجایی
باورم کن تو هم شبیه منی
زنگِ تعویضِ قابِ تنهایی
روسری باز کن بگیرم باز
لقمه ای از حیای موهایت
کاش در ماجرای شانه ی تو
من بمیرم به جای موهایت
در لغتنامه ها مرورم کن
زیر هر واژه ای که غم دارد
لاهه ی کشفِ ارتکاب جنون
غیر من چند متهم دارد؟
دور تا دور مرز آغوشم
بوسه ای داغ و ارغوانی کن
پای این چارپاره ی مجروح
گوشه ای باش و دیده بانی کن
#سید_هادی_محمدی