سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 10 دی 1403
    1 رجب 1446
    • ولادت حضرت امام محمد باقر عليه‌السلام، 57 هـ ق
    Monday 30 Dec 2024

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۱۰ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      اشعار محمد منصوری بروجنی-غزل بام
      ارسال شده توسط

      محمد منصوری بروجنی

      در تاریخ : چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۰۸
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۲۷ | نظرات : ۰

      آقای محمد منصوری درسال ۱۳۴۶ در شهر بروجن بدنیا آمد ایشان در زمینه شعر دو کتاب بنام های "دنیا عوض شده است" و "بُنگ خروسخون" چاپ نموده است کتاب دنیا عوض شده است مجموعه ایی از غزلهای دهه ۸۰ می باشد و کتاب بُنگ خروسخون مجموعه ایی از دوبیتی های محلی بروجنی است ایشان علاوه بر سرایش شعر در زمینه موسیقی در رشته آواز از محضر استادان این رشته همچون استاد صدیف کسب فیض نموده و در حال حاضر در آموزشگاه های موسیقی شهر بروجن مشغول تدریس می باشند
      نمونه ای از اشعار:
      با خنده هات بوسه به دریای غم بزن
      بر روی صخره موج غرورت بلم بزن
      دست مرا بگیر و ببر تا به دوردست
      یک حرص و حال تازه ای از خود رقم بزن
      شک می کنم به کار خدا ، آن چه خلق شد
      نقشی ز تار و پود خودت دستِکم بزن
      این خانه از اساس به موی تو بند نیست
      شهری شبیه وسعت زیبای بم بزن
      زل می زنم به بوم تنم ،گرچه نیستم
      تصویر قاب عکس مرا با جَنم بزن
      کم کم خیال کن که خدا هست و هیچ نیست
      در باغی از بهشت کنارم قدم بزن
      موسیقی نگاه تو را درک می کنم
      گاهی بیا برای دلم لا جرم بزن
      #محمد_منصوری
      عجب عمقی به شب داده تماشای نگاه تو
      فدای چشم خون ریزت ،فدای روی ماه تو
      شبیه بیدِ لرزانی که از باران رکب خورده
      شدم آماج سیلابی برای سرپناه تو
      بیا ای دختر شرقی،حواست پیش ما باشد
      خیابان  پر شده از خنده های قاه قاه تو
      مزن بر قلب این لشگر، بگوکشتار لازم نیست
      که خون عاشقانت شد به فتوا یی مباح تو
      نگیر از من نگاهت را،به حرفم گوش کن برگرد
      به روی شانه هایم مانده حسِ اشک و آه تو
      برای شهرزاد قصه ام شاعر خبر کردم
      غزل می بارد از امواج موهای سیاه تو
      #محمد_منصوری
      قطعاً وجودت نازنین اکرام خواهد شد
      چشم و چراغ انجمن اعلام خواهد شد
      آهوی وحشیِ جوان ِ آرزوهایم
      در بیشه زار چشم مستت رام خواهد شد
      وقتی تو هستی اشتیاق زنده بودن هست
      وقتی نباشی آرزویم خام خواهد شد
      شیراز چشمانت مرا از پا در آورده
      وقتی عبور از کوچه ات الزام خواهد شد
      رویای شیرین جوانی خاطرم باشد
      بر قلب پاک ات تا ابد الهام خواهد شد
      شاعر شدم تنها برای این که برگردی
      اوضاع شهرم بعد از این آرام خواهد شد
      قطعاً برایم طعمه افشاندی   که می خندی
      طغیانِ موهایت برایم دام خواهد شد
      #محمد_منصوری
      ناخدای صیدِ لنگرگاه مینابی هنوز
      خوش خرام وبا مرامی، با که می تابی هنوز
      چشم می دوزی به دریاها و اقیانوس ها
      هرچه می گردی شبیه ات را نمی یابی هنوز
      شاعری مضمون گرا هستی و گاهی نیستی
      بهمنی هستی و گاهی چون غزل نابی هنوز
      آسمانت نقش بسته روی دیوار دلم
      همنشینِ برکه و محبوب ِمهتابی هنوز
      از برای دیدنت دل را به دریا می زنم
      دُر نابی نازنین،نایابِ نایابی هنوز
      آرزوی دیدنت از پا در آورده مرا
      خسته ام ،تشنه لبم سرچشمه ی آبی هنوز
      #محمد_منصوری
      رباعی:
      عید است و رفیق بی قرارم هستی
      هف سین قشنگِ نو بهارم هستی
      از لطف تو اشکِ شوقِ من سرریز است
      ممنون که همیشه در کنارم هستی
      #محمد_منصوری
      عشق علی را به کف آورده ایم
      تربت خاک از نجف آورده ایم
      محض رضای دل ِ زوّار او
      موکبیان را به صف آورده ایم
      #محمد_منصوری
      ای عشق بیا دوباره ادراکم کن
      نقشی بزن و شبیه یک تاکم کن
      نقاشی تو اگر نشد قابل فهم
      آن گاه بیا یواشکی پاکم کن
      #محمد_منصوری
      زیبائی دل نواز دارد یلدا
      اسرارِ شبیه راز دارد یلدا
      سوگند به آخرین شب ِپاییزی
      این قصه سرِ دراز دارد یلدا
      #محمد_منصوری

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۴۸۱۷ در تاریخ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳ ۲۰:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1