يکشنبه ۲ دی
*حرف ِ دل*
ارسال شده توسط شاهزاده خانوم در تاریخ : يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۰۳:۲۲
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۹۳ | نظرات : ۲۰۵
|
|
حرف ِ دلی که نتونه راحت حرفشو بزنه به درد ِ لای جرز ِ دیواری که واسه حرفاش کشیده میخوره. مگه وظیفهی حرف دله که راحت حرفشو بزنه. نه پس یکی از وظایف خطیر بندهست. دستبردار، انقد دری وری نگو، البته حق داری کسی که ندونه با خودش چند چنده دست به مغالطه و نَدونمکاری میزنه. چی میگی توووو، باز رفتی بالای منبر، چرا نمیذاری یکم اختلاط کنیم. خب پس الان داریم چیکار میکنیم. هیچی، فقط داری هر چی توو ذهنت میگذرهرو بلغور میکنی، به درستی و غلطیشم کاری نداری.
چرا نمیخوای قبول کنی. چی رو. بذار الان یه نمونهشو میگم، این چه صیغهای که توو افکارت داری با یکی بخاطر رفتارش میجنگی اما به زبون دوستی. آخه این چند چندی داره. نداره. نه که نداره. واااای تروخدا بس کن. تو بس کن که همش میزنی توو ذوقم، انگاری واژهای به اسم مدارا نشنیدی که بهم میگی نمیدونی چند چندم. شنیدم ولی مدارا زمانی که ذهنتم مدارا کرده باشه و پشتبندش آرامش بیاد، مداراست. وقتی توو اون سگدونی دائما درحال جنگ و ستیزی، مدارای ظاهری سیخی چند. چِته، چرا انقد بد حرف میزنی. با تو باید همینجوری حرف زد تا حالیت بشه چه خبره. مثلا چه خبره، یه حرف دله دیگه، آقا اصلا همینی که هست. خوب گوشاتو وا کن با من یکی قلدرمابانه رفتار نکن، افتاد. مثلاً میخوای چیکار کنی. هیچی، به دیدنت نمیام. نیا. نیام. خب بیا.
ببین... اینم یه نمونهش، زبونت یه چی میگه دلت یه چی دیگه. حالا چرا با تیرامیسوت بازی میکنی، امِریکانوووت سرد شد. مگه تو میذاری، در ضمن قهوه دوست ندارم. تو هیچوقت آدم نمیشی، پس چرا سفارش دادی. خب تو دوست داشتی منم گفتم باشه. کاش همیشه اینهمه حرف گوشکن بودی. نیستم. چرا اما کم، باز تهش کار خودتو میکنی. ولی در کل یاد بگیر حرف دلتو بزنی. گاهی نمیشه حرف دلمونرو بزنیم، میرنجن. چند وقت پیش گفتم حرف دلتو به طرف بزن گفتی پرو میشه، بالاخره میرنجن یا پرو میشن. خب اگه تلخ باشه میرنجن، زیادی هم احساسی باشه پرو میشن و خیلی حسهای دیگه. اگه سعی کنی توی همه موارد جانب اعتدالرو رعایت کنی چی. اعتدال خوبه، یعنی به همین سادگی میشه حرف دلرو زد. از اینم سادهتره، خودت سختش میکنی.
اِ چه خوب، میشه الان امتحان کنم و حرف دلمو بزنم. آره، چرا که نه. از اینکه گاهی مثل اجل معلق سر میرسی و کلی نصیحت و بکن نکن راه میندازی به شدت بدم میاد و حالمو بهم میزنی. بیلیاقت، نامَردم اگه دوباره بیام پیشت، بای. واااا کجاااا، شوخی کردم بیجنبه، وایساااااااااا. آی خانوم کجاااا، صورت حسابرو پرداخت نکردی. آقا الان برمیگردم، این بره دیگه رفته. کی بره دیگه رفته، مارو گرفتی، خل شدی، خودت با خودت دعوا زرگری راه انداختی و حالا دِ برو که رفتی. رفیقم بابا، رفیقم.
*شاهزاده*
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۴۶۷۸ در تاریخ يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۰۳:۲۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید