سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        همینطور هِرتی ؟
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۴ | نظرات : ۰

        همینطور هِرتی ؟
         
        مارمولک به مورچه گفت : بیا بریم یه گشتی باهم بزنیم .
        مورچه نگفت ما که باهم سنخیتی نداریم ، فقط گفت : می بینی که من دائم مشغول به کارم
        مارمولک گفت : از اداره کارهم سؤال کنی کار تووی هیچ جا 24ساعته نیست ، بابا یه تفریحی چیزی .
        مورچه با اینکه بهش گفت خیلی مارمولکی ولی با این حال گولشو خورد وبرای اینکه مورچه های دیگه بهش نگن از زیرکار شونه خالی کرده به مارمولک گفت من دُمتو گازمیگیرم که دیگرون فکرکنن دارم شکارت میکنم وتوهم هرجا میخوای منو ببری ببر.
        مارمولکه یه خُب گفت و راهیِ ناکجا آباد شدن .
        وقتی مارمولکه مورچه رُو خورد آب ازآب هم تکون نخورد .
         
        بچه دزدا هم گاهی برای دزدیدن بچه نهایتاً یه بستنی بیشترین خرجشونه .
         
        اما موندم برای سن و سالهای قانونی و بالاترچرا اینقدر گول خوردن مرسوم شده .
        فرزند روبه والدین : میخوام برم خارج !
        والدین : آخه چجوری ؟
        فرزند : فکرشو کردم
        والدین : خُب ، به ماهم بگو ماهم بدونیم .
        فرزند : یه مقدار پول میخوام . رسیدم کارمیکنم زندگیم می افته رووغلتک
        والدین : آخه داری چِرت میگی ، یه عمره خواب و خوراکت ، زندگیت ، درس ات ، همه چیزت ردیفه ، نفَست ازجای گرم بلند میشه .
        اینقدر پاشو توو یه کفش میکنه و والدینش فقط بخاطراینکه اعصابشون ازدستش راحت بشه رضایت میدن ووقتی گشت مرزی جسدیخ زدشوتحویل خونواده ش میده، والدینش به جسمی که دیگه روح نداره میگن : همین بود رسیدنِ به خوشبختی و فرارِ از بدبختیت ! ؟
        آخه یه حساب کتابی ، یه جای سفتی برای پاگذاشتن ، یه آشنای قابل اطمینونی ، یه ...
        همینطور هِرتی که زندگی نشد .
         
        بهمن بیدقی 1402/11/12
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۵۹۹ در تاریخ شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۲ شاعر این مطلب را خوانده اند

        مجید بهلول (میثم)

        ،

        مدیر ویراستاری

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0