سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403
  • شهادت استاد مرتضي مطهري، 1358 هـ ش - روز معلم
23 شوال 1445
    Wednesday 1 May 2024
    • روز جهاني كار و كارگر
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    هزیان
    ارسال شده توسط

    ابراهیم کریمی (ایبو)

    در تاریخ : سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۰۳:۴۵
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۲۰ | نظرات : ۷۹


    شما دارید یکی از هزیان گویی‌های یک نفر مثلاً نویسنده را می‌خوانید.پس انتظار شاهکارهای پیکاسویی را نداشته باشید.اگر وقتِ زیاده آورده‌اید،اشکالی ندارد!همین جا خرج کنید؛دوست‌داشتن،کمی هزینه بردار است و وقت‌گیر ولی خاطرتان جمع باشد با مستمری دوست‌داشتن،شما هیچ فصل سردی را نخواهید داشت؛چون به تعداد هرم سرد نفس یکی،به آغوش گرم دیگرانی خواهید رفت که هرگز شما را ندیده‌اید.پس زیاد جای چک و چونه باقی نمی‌ماند،لطفا با چراغ خاموش نیایید.دزد هم که به خانه کسی می‌رود یک چراغی چیزی با خودش دارد.پس حداقل اگر هیچی نمی‌نویسید بگذار اسمت پایین صفحه سبز شود خساست هم تا این حد یعنی؟!!!! خندانکنه اینکه خودم بهتر از شما باشم،مجرم قطعا در اصل اول خودمم که فکر می‌کنم دیگران هم مثل من رفتار می‌کنند.

    مثل فلان یارو،خب حالا! اینکه می‌بینید دارم بریده بریده مرتکب جرم سنگین نوشتن می‌شوم لابد باید دلیلی داشته باشد.هیچ داستان بدون حادثه‌ای نداریم،در طول تاریخ همواره شکایتی بوده بعد حکایتی بوده است.یعنی بدون اینکه خری خرخره‌ات را جویده باشد، یا دستی آبت را گلالود کرده باشد و یا  از سر بدجنسی شبی گنجیشککی روی  ر رحمت زندگیت نقطه چین نریخته باشد؛حکم نوشتن جاری نمی‌شود.اما شاید تفاوت در دردها است که نوشته‌ای راجالب و زیباتر از دیگری می‌کند یکی مثل من فقط شاید در دایره دردهای خودش دور بزند و دیگری دو کوچه پایین‌تر را هم ببیند و یا شاید یکی برکه‌اش اقیانوسی شده باشد و غصه‌ی مار ماهیی کوچکی را بخورد که ناگهان دریا او را پس زده است... 

    آقا ایبو می‌شه بگی دردت چیه؟ کُشتی مارو؟! به فرض دردت را هم گفتی!خب که چی؟! این قصه‌هایی که می‌خوای از زندگی خودت بیرون بکشی و به کوه دردهای دیگران بیفزایی قراره کدوم درد و درمان کنه؟!.یاد مادربزرگت بخیر که یه قصه بیشتر بلد نبود آن هم آنقدر وحشتناک بود که هیچ وقت آخرش و برامون تعریف نمی‌کرد.راستی چه بلایی سر آن زنی آمد که جن‌های بلند قامت تشت به سر او را از سر چشمه تا نزدیک خانه دنبال کرده بودن؟!-ای بابا تو هم واقعاً بیماری آ! یعنی این همه زندگینامه و خودنوشت که دیگران نوشته‌اند اشتباه بوده؟! تو رو خدا بزار اول داستان شروع بشه بعد اگه خوشت نیومد باهم می‌سوزونیمش پاره‌پاره‌ش می‌کنیم–باشه حالا از کدوم بدبختیت میخوای پرده برداری؟! ولی یادت باشه برای خودت نوشابه باز نکنی آ!تو این قرن و زمانی که افتادیم ضد قهرمان،خیلی هم قهرمانه [هاهار خندیدن خودم]-نه نگران نباش در تحلیل و تفسیر و افشای خودم سعی می‌کنم کوتاهی نکنم،ولی اگه قرار باشه کلاً رو بازی کنم خیلی زشت می‌شم.فکر نکنم کسی هم جرئت کنه و تمام پرده‌ها رو پس بزنه و با تمام خودش ناگهان روبرو بشه و به نظرم یکی از وحشت‌های مرگ هم همینه،روبه‌رو شدن ناگهانی باخودی که یه عمر لاف پوشانی کرده‌ایم و با بزک و دوزک،کک مک‌های زشتش را از چشم دیگران و خود دور نگه داشته‌ایم...

    نمی‌دانم چطوری به درون داستانم هجرت کنم.راستی خواننده عزیز شاید شما بهتر بدانید که یک شخصیت معمولی چگونه ماشه را برای اولین بار می‌چکاند و بعد برای همیشه‌ای نامعلوم،قاتل و آدم کشی می‌شود که همه از او می‌گریزند؛حتی اگر توبه کند و دیگر تا آخر عمرش پشه‌ای را هم به قتل نرساند؟!

    نه نگران نباشید این ایبویی که من می‌شناسم تا به حال فقط گردن یک مرغابی مادر مرده را  با یک کارد معمولی که اصلاً تیز هم نبود از حدقه بیرون کشیده است آن هم البته با دسیسه‌ی زن‌های ارجمند که یک الف بچه  را به سربریدنی داعشی و صحرایی تشویق کرده بودند تازه از گوشتش هم نصیبی نبرد مثل همه‌ی سیب‌های سرخ زندگانی‌اش که مدام به علت العلل‌هایی از دستش افتاده است و نصیب سگ‌خورها شده است... 

    بین خودمان بماند ایبو هنوز در هجرت به داستانش مانده است و خبر ندارد که من یعنی خودم دارم فصل آغازین داستانش را برای شما تعریف می‌کنم .داستان این ایبوی بیچاره با یک بحران پیچیده‌گره خورده است،که فقط دانای کل و من و خودش و جمع زیادی از مردم از آن خبر دارند و حالا قرار است شما هم به شمه‌ی نازکی از این سرِّ خفیه واقف شوید.. 

    خورشید که رفت،ابرها مثل تپاله‌های کپه کپه‌ای که باد آنها را به هم می‌چسباند خود را در آسمان ایبو پیش می‌کشیدند تا طرح یک ایبوی سیاه و دلقک لاغر و مسخره‌ای را روی زمین بریزند که همه می‌توانند او را هو کنند و شاخش را ب‌شکنند و از دیوار کوتاهش با یک هجمه‌ی رسانه‌ای دهان به دهانی خیلی زود بالا بروند.ظاهراً یک سناریوی از پیش تعیین شده‌ای بود که دانای کل برای او طراحی کرده بود.او خیلی پیشتر،از همه‌ی شخصیت‌هایش یک قربانی خواسته بود.یکی بز پروارش را داد و آن دیگری گندمهای نچندان مرغوبش را و حال ایبو هم باید یک قربانی پیشکش می‌کرد ولی او که هجده چرخ نداشت که از دره‌ای پرتش کند پایین،یا یک مال و تجاره کلان که آتش در آن اندازد و روی صندلی‌ راحتی‌اش بنشیند و پیپ بکشد و ببیند یکی مثل ایبو چگونه با این مصیبت‌ها کنار می‌آید.ولی او خیر سرش دانای کل بود و خوب می‌دانست همه‌ی شخصیت‌ها یک چیزی دارند که برایشان عزیز است.در بساط و خرت وپرت‌های ایبو هم یک کوزه‌ی پر از آبی بود که برایش ارزشمند بود،نتیجه و دسترنج  و عصاره سالها مهربانی و عشق در آن بود و این همان چیزی بود که بایستی شکسته شود و تمام چراغ ها خاموش شود و غبار و تاریکی فرود بیاید و او در بیابان خشک و بی‌آب و علفی رها شود...

    -خب خب می‌بینم همین چند لحظه که تو خودم غرق شده بودم تو شروع کرده‌ای به چرت و پرت سرایی در باره‌ی من،باید اسم تو را راوی فضول بزاریم.خب فضول باشی بنظرت چرا دانای کلی روی یکی از شخصیت‌هایش باید یه همچین حادثه ناگوار و دلخراشی را سرازیر کنه و راست بزنه همون چیزی که طرف دوس داره و بشکنه و اونو آواره و ویولن و سیلون روزگار کنه؟!

    -نمی‌دونم من که جای او نیستم ولی شاید داره همون کاری رو انجام می‌ده که تو روی کارکترهای بیچاره‌ی داستان‌هات پیاده می‌کنی؛یک شخصیت تکراری کلیشه‌ای قالبی به چه درد دنیای داستان می‌خوره هیچ! فکر نکنم تو با هیچ کدام از شخصیت‌های داستانت پدر کشتگی داشته باشی ولی چرا آن بیچاره شربت خان را در داستان گور تنگ آنقدر زجر دادی که سعی کرد با داس بزنه خودش و بکشه مگه تو نبودی حق آبه را از او گرفتی چاهش را شور کردی و دست آخر دسترنج یک ساله‌اش را هم به دست دزدی دادی... خب!چرا این کارها را می‌کردی؟!این چه لذتی داشت که مصیبت عالم و رو سرش خراب کنی و همه‌ی دوست‌و آشناهاش  و داس بزنی و یک ساقه‌ی نحیف تک و تنها رو در یک دشت لم یزرع رها کنی و بری؟!

    -یعنی تو فکر می‌کنی دانای کل هم حق داره آن همه بلا را سرم بیاره؟!
    -من نمی‌دونم ولی فکر می‌کنم او هرچه باشه از تو مهربانتره حداقل او مفری گریزگاهی قرار داده برات اگه تو این نقطه از دنیا دیگه کسی نمی‌خوادت می‌تونی مهاجرت کنی جایی دیگه نقطه‌ای دیگه از زمین ریشه بزنی ولی تو برای اون بیچاره شربت خان چه مفر و گریزی گذاشتی یک داس دادی دستش و او را در نومیدی مردی که حتی نمی‌تواند خودش را هم بکشد رها کردی و رفتی...  یه چیزی هم بگم تو یکم خورده شیشه داشتی وغرور برت داشته بود که چه کس‌ها مرا دوست دارند و پشت منن و فلان و بهمان...دیدی همون‌هایی که دوکت و می‌ریسیدن چه راحت دیگ مرگت و بار گذاشتن و رفتن...فکر نمی‌کنی این یکی از اون چیزهایه که او می‌خواسته از پس آن همه بدبختی که سرت آورده بهت بگه؟! تازه یکم که به خودت نگاه کنی می‌بینی که خیلی پوست کلفت‌تر شدی،یه پوست کلفت دوس داشتنی یکی که آفتاپرست‌ها را دیگه فقط برای آفتابپرست بودنشان دوست دارد نه برای اینکه هم‌رنگش شوند... قبول کن تو باید می‌افتادی مثل همون دیوار کجی که خودت ساخته بودی باید می‌افتاد تا بهتر و محکم‌تر به سمت بالا  اوج گیرد... و یه چیز دیگه با دانای کلت هم مهربان باش و اینقدر کل‌کل نکن یهو دیدی یه بلای دیگه‌ای سرت آورد آ... 
     

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۴۳۵۵ در تاریخ سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۰۳:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    طاهره حسین زاده (کوهواره)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۰۷:۰۶


    سلام دانای کل خندانک
    سلام زاویه ی دید خندانک
    سلام دانای کلی که خود را یه دانای کل و یه پوست کلفتِ دوست داشتنی می داند خندانک
    سلام هذیان را هزیان نویس خندانک
    سلام طنزنویسِ کُردی مان
    صبح عالی متعالی روزگاران تان خوب

    نزنی اونی که هرچه باشه از تو مهربون تره رو با دایِ نه ببخشید داسِ دانای کل بکشی وَرچولومبیده میشِد خندانک


    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۴:۵۸
    سلاممممممممم بانو حسین زاده ارجمند خندانک
    ممنوووووووون از حضور زیبایتان
    که مهربانانه غلط املایی را گوشزد کردی
    البته در رسم الخط کوردی ما تمام ز ها را با ز ر می نویسیم و بر طبق نظریه ی بیل میرم گاهی هر چیزی به اصلش بر می گرده این هم توجیهش کیف کردی😅 خندانک
    همیشه شادمان باشید
    🏵️🏵️🏵️
    🪷🪷
    خندانک
    ارسال پاسخ
    جواد کاظمی نیک
    جواد کاظمی نیک
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۵۱
    💙💙💙💙💙💙
    🩵🩵🩵🩵🩵
    🩵💙💙💙
    💙💙💙
    🩵🩵
    💙🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    🌺🌺🌺🌺🌺
    🪻🪻🪻🪻
    🌼🌼🌼
    🥀🥀
    💮
    ارسال پاسخ
    محمد رضا خوشرو (مریخ)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۱:۲۲
    آخ آخ جناب کریمی طولانی است و فعلا وقت کافی نیست .
    شاید در وقت دیگر برگشتم .

    موفق باشید
    خندانک
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۰۲
    درود جناب خوشرو ارجمند خندانک
    بابا شما که هرم نفستان تا مریخ رفته یه دو صفحه کاغذ چیه خندانک بونه نیار پونه بیار خندانک
    منتظر خوانش و نظر زیباتون می مونیم...
    همین که تا دم در هم اومدی خودش خیلیه خندانک
    🌱🌱🌱
    🌱🌱
    خندانک
    ارسال پاسخ
    جواد کاظمی نیک
    جواد کاظمی نیک
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۵۱
    💙💙💙💙💙💙
    🩵🩵🩵🩵🩵
    🩵💙💙💙
    💙💙💙
    🩵🩵
    💙🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    🌺🌺🌺🌺🌺
    🪻🪻🪻🪻
    🌼🌼🌼
    🥀🥀
    💮
    ارسال پاسخ
    شاهزاده خانوم
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۱:۵۴
    نمی دونم چرا با وجود اینکه از پستت خوشم اومد ولی حرفم نمیاد چیزی بنویسم.. حتی یه زیباست خالی.. ننوشتمااا میگم حتی.. خندانک
    شایدم بخاطر.. خندانک اصلا ولش کن.. همون نمیدونم بهتره خندانک

    درود باشیده باشید برادر مغم.. خندانک
    و همچنان سلامت و ثروتمند خندانک
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۱۰
    سلام و درود خندانک
    از صب منتظریم یه شاهزاده خانومی بیاد بخونه خندانک
    بعد میاد می گه خوشم اوومد ولی حرفم نیومد خندانک خندانک
    بهتره هزیان های ز ریی را با دقت بجوری
    شاید بخاطر.... را هم موشکافی نکردی رو دلم مونده...
    خب بگو دیگه...
    الکی که کمک فرمان نه ببخسی کمک مدیر که نشدی خندانک
    ممنونم از حضور ت
    🏵️🏵️🏵️
    🪷🪷
    خندانک
    ارسال پاسخ
    جواد کاظمی نیک
    جواد کاظمی نیک
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۵۱
    💙💙💙💙💙💙
    🩵🩵🩵🩵🩵
    🩵💙💙💙
    💙💙💙
    🩵🩵
    💙🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    🌺🌺🌺🌺🌺
    🪻🪻🪻🪻
    🌼🌼🌼
    🥀🥀
    💮
    محمد رضا خوشرو (مریخ)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۸:۲۳
    در مورد چراغ خاموشی که نوشتید
    عرض شود ...
    یک روز یک مطلب به اشتراک می‌گذارم .
    که مطلب در قسمت پایین یعنی در قسمت نظرات باشد و
    در قسمت بالا می‌نویسم
    لطفا به قسمت نظرات رجوع شود .!ُ؟

    فکر خوبیه.؟

    در مورد بریدن سر مرغابی ...و ادامه ماجرا
    .
    منم کلاً یک کبوتر را با تفنگ ساچمه ای ۴.۵
    زدم . و پشیمونم .

    در مورد داستان و راوی آن.
    اون قسمتش که به ماهواره مربوطه باید عرض کنم ماهواره نداریم .
    و اون قسمتش هم که به شما مربوطه به من مربوط نیست .

    در کل موافقم . آره خوب بود .
    از خودتان مراقبت کنید .
    خندانک




    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۹:۲۵
    درود دگر بار جناب خوشرو خندانک
    من از هنجار شکنی خوشم میاد
    و به نظر به تجربه اش بیرزه
    یه بار این کار و بکن... خندانک
    عجب پس شما هم یه پا گانگستر بودی و نمی دونستیم خندانک
    باز تو خوب بوده یه تیر زدی و خلاص ولی من و آن کارد زنگ زده و مرغ بیچاره... خندانک

    ممنونم باز هم از توجهتون خندانک

    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    : خندانک
    ارسال پاسخ
    شاهزاده خانوم
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۲۰
    استاد تحلیلگر چرا همه رو توی یه کامنت نمی نویسید آخخخخهههه خندانک
    مهربون گفتم خندانک
    فرشید به گزین
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۲۳
    عه شما بالایین؟ جایگاه مدیران ؟
    عرض کردم دلیلشو
    ارسال پاسخ
    فرشید به گزین
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۲۸
    هنوز اون حس آره درد هست؟ خندانک
    ارسال پاسخ
    شاهزاده خانوم
    شاهزاده خانوم
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۳۳
    برای اشعارتون اری.. خندانک
    ارسال پاسخ
    فرشید به گزین
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۳۵
    حق دارین خیلی رو مخن خندانک
    شاهزاده خانوم
    شاهزاده خانوم
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۳۷
    خندانک واقعنی
    فرشید به گزین
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۳۹
    جالبه که ابراهیم معمولا میشه ابی
    ولی ابراهیم ناب شده ایبو
    شاید به زبان کردی مربوط باشه
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۴۵
    آره کم و بیش می تونه ربط داشته باشه
    تو کوردی زحمت می کشن و این جوری ها می شکنن
    ایبو، ای‌بی، برآییم، بلی و... خندانک
    فرشید به گزین
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۵۴
    قشنگه خندانک
    عارف افشاری  (جاوید الف)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۰۴:۴۴
    خندانک
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۱۲
    سلام و درود حضرت عارف
    ممنونم از حضور گلت خندانک
    دوست داشتم نظرت را می نوشتی...
    سپاس
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۰۹:۰۶
    سلام گرامی
    قلم سبزتان ماندگار
    🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁🍀🍁
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۱۶
    سلام و درود جناب انصاری ارجمند خندانک
    سپاسگزارم و نیز شما هم همچنین
    امیدوارم قفل هایی که در زمان حسنی کلید ساز ساختی به امید کلید دار شدنشون تو این دولت که پرسه های نیمه کاره را کلید می زند به کلید قفل هایتان برسید خندانک خندانک
    همیشه شاد باشید
    🏵️🏵️🏵️
    🏵️🏵️
    خندانک
    ارسال پاسخ
    جواد کاظمی نیک
    جواد کاظمی نیک
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۵۱
    💙💙💙💙💙💙
    🩵🩵🩵🩵🩵
    🩵💙💙💙
    💙💙💙
    🩵🩵
    💙🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    🌺🌺🌺🌺🌺
    🪻🪻🪻🪻
    🌼🌼🌼
    🥀🥀
    💮
    ارسال پاسخ
    نرگس زند (آرامش)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۰۹:۰۷
    درود ها بر برادر مهربان ومرموز 😂ونمیدونم چی خندانک
    این هزیان گویی مخصوص خودتون رو باید دوباره بخونم تا بفهمم جریان چیه البته بعید میدونم چیزی دستگیرم بشه خندانک
    به هر حال برای خواهر کوچیکت ی پوست کلفت دوست داشتنی هستی ☺️
    کلی نوشتم وپشیمون پاک کردم خندانک .
    تا همین جا هم خوبه ..
    همیشه شاد وسلامت باشید خندانک

    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۲۳
    سلام و درودها نرگس بانوی مهربان
    خواهر مهربان خندانک
    هزیان و هذیان هزیان است دیگه مگه قراره سر راست باشه یه خواب آشفته مجنونی چیزی در خواب و بیداری نوشته قرار باشه با یه بار خوندن مشکل گشایی بشه که نمی شه خندانک خندانک باید تعبیر خواب یونگ و حداقل برای دستگرمی بخونی تا شاید.... خندانک
    باز هم ممنونم
    🏵️🏵️🏵️
    🪷🪷
    خندانک
    ارسال پاسخ
    جواد کاظمی نیک
    جواد کاظمی نیک
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۵۱
    💙💙💙💙💙💙
    🩵🩵🩵🩵🩵
    🩵💙💙💙
    💙💙💙
    🩵🩵
    💙
    ارسال پاسخ
    جواد کاظمی نیک
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۱:۳۳
    درودبرشما ابراهیم جانم وبلاگت جالب بود پرمفهوم معلومه خیلی درد داری ...عالی بود...
    هزیان،گفتن هزینه دارد
    در این زمانه هزینه دارد
    هزینه هاشم پول های تپل هاستتتت
    هستی کاکتوسی های زیبایی
    که هدیه هذیان هاست
    کاش کاش کاش هذیان ها طرفدار داشت .....
    طرفداران بی نهایت....
    دوستتتدارم ابراهیم جان عزیزم
    قلم زدم خوب نیست ولی دوستی رو خوب بلدم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم
    قلمتان همیشه سبز ونویسا باشدعزیزدل دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
    💙💙💙💙💙💙💙💙
    🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
    💐💐💐💐💐💐
    🌼🌼🌼🌼
    💟💟💟
    ❤️❤️
    ❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    🌺🌺🌺🌺🌺
    🪻🪻🪻🪻
    🌼🌼🌼
    🥀🥀
    💮
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۳۰
    سلام و درودها
    برادر نازنینم جواد جان خندانک
    چقدر زیبایی در تو هست که من به گرد پاش هم نمی رسم
    بحق مهربانی را بلدی اگر چه شاید در نوشتن کمی عجول باشی خندانک اول و آخر این کهنه کتاب را به عشق پینه کرده اند...
    به خدا اگه یه چیزی هم برات می نویسم فقط می خوام تمام خودتو رو کنی چارتا کتاب بخونی...
    همیشه مهربان بمان اگرچه شاید گاهی من کمی نامهربانی کنم خندانک خندانک
    دوستت دارم
    🏵️🏵️🏵️
    🏵️🏵️
    خندانک
    ارسال پاسخ
    جواد کاظمی نیک
    جواد کاظمی نیک
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۵۰
    قربونت عزیزدلمممم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
    💙💙💙💙💙💙💙💙
    🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
    💐💐💐💐💐💐
    🌼🌼🌼🌼
    💟💟💟
    ❤️❤️
    ❤️
    علی نظری سرمازه
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۲:۲۳
    درود جناب کریمی
    چه زیبا از عهده ی هزیان سرایی بر آمدی !
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    هزیانهایت پر از مناطق دیوانگی
    خندانک
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۳۴
    سلام و درودها آقا علی عزیز خندانک
    ممنونم از حضور و لطف نگاهتان
    بحق یک هذیان واقعی بود یام نه خندانک
    اونطور که از نظرت پیداست باید خدا بهم رحم کنه
    که از خط قرمز هذیان تا مناطق دیوانگی فاصله ای نیست خندانک خندانک
    ممنونم از لطف و همراهیت
    🏵️🏵️🏵️
    🏵️🏵️
    خندانک
    ارسال پاسخ
    جواد کاظمی نیک
    جواد کاظمی نیک
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۵۰
    💙💙💙💙💙💙
    🩵🩵🩵🩵🩵
    🩵💙💙💙
    💙💙💙
    🩵🩵
    💙🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    🌺🌺🌺🌺🌺
    🪻🪻🪻🪻
    🌼🌼🌼
    🥀🥀
    💮🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    🌺🌺🌺🌺🌺
    🪻🪻🪻🪻
    🌼🌼🌼
    🥀🥀
    💮
    ارسال پاسخ
    محمدرضا صدقی
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۳۴
    درود جناب کریمی بزرگوار
    بی نطیر بود عالی 👏👏👏👏
    مخم هنگید 🌹

    🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
    🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
    🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
    🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
    🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
    🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
    🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۴۴
    سلام و درودها جناب صدقی ارجمند خندانک
    خوشحالم که مطلب و خوندی و خوشتون اومد
    هنگیدن چرا خندانک
    از فراوان چینش گل های عاشقانه یتان هم ممنونم خندانک خندانک
    🏵️🏵️🏵️
    🏵️🏵️
    خندانک
    ارسال پاسخ
    محمدرضا صدقی
    محمدرضا صدقی
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۲۹
    یکبار خوندن واسه من هنگ کردن داره جناب کریمی
    الان با خوندن نظرات و دوباره خواندن متن بهتر همه چی دستگیرم میشه
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    جمعه ۸ دی ۱۴۰۲ ۱۳:۱۲
    درودهای فراوان
    خدا را شکر که متن ارزش این را داشت که شما را به دوباره خواندن تشویق کنه
    ممنونم نازنین مهربان خندانک
    جواد کاظمی نیک
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۱۵:۵۱
    💙💙💙💙💙💙
    🩵🩵🩵🩵🩵
    🩵💙💙💙
    💙💙💙
    🩵🩵
    💙🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    🌺🌺🌺🌺🌺
    🪻🪻🪻🪻
    🌼🌼🌼
    🥀🥀
    💮
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۰:۳۲
    در این پست داداش واجبه کامنت نهادن
    و وجوبش کفایی هم نیست
    برم و بیام در یک فرصت رمز گشایی بکنم اساسی
    ...
    رمزناک هست دیگه؟ خندانک
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۰:۴۱
    درودها جناب به گزین عزیز
    برادر نازنینم خندانک
    قدمتان روی چشم خندانک
    یه چیزی هست در وجود شما لابد که از حضور تان شاد می شوم
    به جان خودم دروغ نمی گم خندانک
    نسبت به بعضی از حضورها خیلی شاد می شم و اگر بحث غرور و کشک و پشم های آن نبود، حتما در خصوصی برایشان می نوشتم لطفا بیایید چشم به راهیم خندانک
    🏵️🏵️🏵️
    🏵️🏵️
    خندانک
    ارسال پاسخ
    فرشید به گزین
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۲:۳۷
    قربون شکلت برم ممنونم از اظهار لطفت خندانک خندانک
    محمدرضا آزادبخت
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۱:۰۸
    درود جناب ایبو برادر این هذیان گویی وپریشان نویسی نبود البته نظر دقیق میتوان گفت دوایبو مقابل هم در مورد راهکارهایشان
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۱:۲۸
    درودها بر برادر بزرگمان
    جناب آزادبخت ارجمند خندانک
    حال و احوالتان چطور است
    شنیدم طبیب گیاه درمانی جناب نظری بخورات سیلیسیوس خندانک براتون سفارش داده بلا به دور خندانک
    قطعا همان طور که شاهزاده خانم هم گفتن هذیان نیست بلکه اندکی درهم پیچیدگی مطلب شاید در آن اتفاق افتاده باشد
    اندکی به سبک و سیاق فرا داستان سعی کردم نزدیک بشم خندانک
    ممنونم از حضور سبز و همراهیتان
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    ارسال پاسخ
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۲:۵۰
    فکر نکنم گفتنش ضرورتی داشته باشه ولی خوب ما میگیم که
    وقتی در مورد یک اثر صحبت میکنیم کارکترهای احتمالی موجود در اثر موجودات ذهنی هستن و صحبت در موردشون به معنای ورود به حریم خصوصی مشابه احتمالیشون در واقعیت نیست
    چون صاحب اثر هم قاعدتا فقط یک واقعیت عریان رو شرح نداده و ، ....
    چقد رسمی شد
    ولی باید گفته می‌شد ولی اصل ماجرا
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۲:۵۵
    اون دو تا ابراهیم که به خاطر نوع روایت به نظرم انتخاب شدن ،و اتفاقا متن رو جذاب میکنه
    البته توی ذهن هم همه ما دائما با من های مختلف در گفتگو هستیم
    ولی به نظرم نکته اصلی دانای کل هست که من بیشتر در قامت قادر متعال دیدمش
    بذا یه کم جمع و جور کنم فکرمو

    آمار پست هم میره بالا
    میبینی منفعت جانبی دارم و منفعت ....؟ چی میشه گفت ؟ اگه گفتین؟
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۱۵
    محوریت داستان از طرفی کوزه آب هست
    آب نشان عشقه
    یعنی قربانی یاری بوده و نگاری ؟ که اجل بهش مهلت نداده؟
    انگار جز این نمیتونه باشه
    از دست دادن ملک و مال نمیتونه این حجم اندوه رو پدید بیاره
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۱۶
    مهاجرت و هجرت هم دو بار اومده و وقتی با ریشه زدن همراه شده میتونه یک هجرت عاطفی باشه
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۱۹
    نقش زن در داستان پر رنگه
    مادر بزرگ و تک داستان عجیبش
    و زنانی که از سر تفریح قهرمان داستان رو تحریک به
    سراندازی میکن
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۱۹
    امیدوارم از خط قرمزی عبور نکرده باشم
    ابراهیم جان خندانک
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۳۵
    ممنون آقا فرشید عزیز از اینکه وقت گذاشتی و با این همه دقت خواندی واقعا باید سپاسگزار باشم
    اما در مورد مطالبی که عرض کردی در بعضی از قسمت ها اگرچه همان نیست دقیقا ولی دوست ندارم آنچه که در داستان مطرح نشده و حس کشف و زیبایی خواننده را می طلبد از او بگیرم پس توضیح نمی دم اما در مورد
    اینکه آیا هیچ پیوستی با واقعیت می تواند داشته باشد یا خیر به نظر من حداقل نطفه ی اولیه ای از واقعیت می تواند داشته باشد... توصیه نویسندگان بزرگ هم به مبتدیان چون من این است که از چیزی بگویند که شناختی در مورد آن دارند...
    نه به هیچ وجه هم از خط نگذاشتی جای بحث بیشتر هم داشت...
    بله منفعت شما دو سه سویه است خندانک خندانک
    ممنونم که بازار گرمی غیر مستقیم می کنی خندانک
    بازهم از نکات خوبت ممنونم
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    خندانک
    فرشید به گزین
    سه شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۵۴
    عالی بود ممنونم خندانک
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۰۰:۰۵
    قربان شما
    باز هم از لطف و وقتی که گذاشتی ممنونم خندانک
    ارسال پاسخ
    نرگس زند (آرامش)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۰۰:۵۸
    درودی دیگر ..با دقت خوندم وکلی چیز میز دستگیرم شد فردا میام الان دیر وقته برا نوشتن خندانک
    شب خوش خندانک
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۰۱:۰۸
    نرگس بانوی ارجمند خندانک
    درودی دگر
    خوشحال می شم
    ممنونم که وقت گذاشتی و دوباره خواندی
    منم رفته بودم برای خواب گفتم شاید ای.... خندانک
    شب و روز و روزگارت خوش خندانک
    ارسال پاسخ
    نرگس زند (آرامش)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۰:۰۹
    درودی دیگر ..
    به جون خودم کلی زحمت کشیدم 😂
    نظرم هم عوض نمیشه ودوست دارم برداشتم همین باشه چون از خوابم زدم که خیلی دوسش دارم😂😜
    ۱_بند اول کاملا مشخصه ومنم باهاتون موافقم با این تفاوت که فقط به اسم پایین صفحه قانع نیستم ومی گم ی سلامی ،گلی هم نثار صفحه کنیم بدک نیست نه غروری له میشه نه چیزی ازمون کم 😁
    ۲_بند دوم ..خب تا دردی بی محبتی حال خرابی برامون پیش نیاد دست به نوشتن نمیزنیم دقیقا من خودم این طوریم همین که اشکم سرازیر میشه انگشتام شروع به نوشتن میکنه شاید دلیلش اینه نمیخوایم حرف دلمون رو به آشنا بگیم وبا نوشتن ی طوری تخلیه میشیم واینکه بعضی ها فقط درد خودشون رو میبینن ولی بعضی ها پارو فراتر میزارن واز درد دیگران وجامعه ودنیا هم مینویسن .
    ۳_خب می خوای از دردات بگی ولی نمیخوای ننه من غریبم بازی در بیاری ومی خوای اصل واقعیت وجودی خودت رو بگی این شهامت میخواد که انسان بتونه کاملا رو بازی کنه واز این جملت خیلی خوشم اومد وترس هم برم داشت (وحشت مرگ به دلیل روبه رو شدن با چهره ی واقعی خودمونه)
    وکلی به فکر وادارم کرد که ایا واقعا میشه خود واقعی مون رو ببینیم وبتونیم بهش لبخند بزنیم یا نه ازش فرار می کنیم 🤔
    ۴_خب بند چهار ..مقدمه چینی در مورد ورود به داستان که هر کسی از روز اول بد نبوده واین وسط اتفاقی در اثر یک اشتباه براش رخ داده وبه این روز افتاده ویا شاید اکر خودش رو اصلاح کنه باز دیگران اون همون طور ببینن وتا اهر عمر اون لکه ی سیاه از زندگیش پاک نمیشه که این بند خودش پیام بزرگی به ما میده که آقا گذشته دیگران رو رها کن وبه حال اونا نگاه کن وببین الان داره چطور زندگی میکنه وسعی کنیم اشتباهات دیگران هر چند بزرگ رو به فراموشی بسپاریم .
    ۵_بند پنج هم مشخصه خدا رو شکر اقا ایبو ما خیلی هم پسر خوبی بوده وخیلی کار اشتباهی ازش سر نزده منتها کمی بد شانس بوده وبه هر چه دل بسته از دستش داده که امیدوارم این گونه نباشه ☺️
    ۶_خب در این بند تازه می خوایم وارد داستان بشیم امیدوارم درست حدس زده باشم ..داستان از بدو تولد اقا ایبو هستش وکه شخصیت خودش رو تقریبا طنز گونه بیان کرده وانگار کودکی سختی رو هم پشت سر گذاشته واز نظر ایشون زندگی کلا از پیش طراحی شده است وهمه چیز رو خداوند کنترل می کنه و خودش زیاد نقش مهنی در ساختن اون نداشته که با قسمت هایش موافق نیستم ..
    ودانای کل همون خداوند قادر هستش که از هر انسانی قربانی گرفته واز اقا ایبو هم همین طور که به نظر من قربانی که از ایشون گرفته که مثلش هیچ جا پیدا نمیشه (مادر)باشه که خداوند مادر ایشون رو رحمت کنه 😔😔
    ومادر در طول زندگی چراغ راه فرزندش هست وایشون از این موهبت الهی بی نصیب بودن ..
    وبا نبود مادر سختی های زیادی رو تحمل کردند ..
    ۷_در این بند از خداوند گله می کنه که چرا باید همچین اتفاقهایی برای بنده هاش رخ بده واونا رو به سختی بندازه وباعث داغون شدن اونا بشه ..
    ۸_در این بند نویسنده خودش رو تا حدودی قانع می کنه وخودش رو با خداوند مقایسه میکنه ومیبینه که ما هم برای نوشتن یک داستان جذاب چه بلاهایی بر سر شخصیت اول داستان میاری وحتی راه گریز هم براش نمیزارم در صورتی که خداوند در هر حالی برای بنده هاش ی راه وچاره ای باز می کنه وهمیشه یک نقطه ی امیدی براش باقی میزاره واینجاست که به مهربانی خداوند اقرار می کنه ..
    ودر اخر هم از غرور صحبت میشه که اره به دوست داشتن دیگران خیلی امید بسته بودپ ولی نه این طوریام نیست انسان ها خیلی زود به نبود ادم ها عادت می کنند واونا رو فراموش می کنند کافیه فقط چند روز نباشی ..
    در اخر پیام این داستان اینه که هر چی سختی بکشی پخته تر میشی ومیتونی محکم تر خودت رو بسازی وبه قله ی سعادت وخوشبختی برسب ودر این راه تجربیات زیادی کسب می کنیم ..
    فک کنم دیگه بس باشه چون اخراش رو واقعا تو خواب وبیداری نوشتم 😂😂😂
    موفق وسعادتمند باشی برادر ارجمند ومغرور 😜
    اگه اشتباه تایپی دارم ببخشید دیگه نتونستم ویرایش کنم خندانک خندانک خندانک
    جواد مهدی پور
    جواد مهدی پور
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۰:۱۵
    درود بر شما بانو زند گرانمهر خندانک

    چقدر هم زیبا و رسا و ناب تحلیل کردید

    لذت بردم و بهره مند شدم

    دستمریزاد

    عالی ست خندانک خندانک

    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    ارسال پاسخ
    فرشید به گزین
    فرشید به گزین
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۴:۲۳
    سلام خانم زند
    چه تحلیل دقیقی کردین
    درسته با توجه به متن آن گنج گرانبها مادر هست

    به نظر میاد ابراهیم جان دقیق نوشته و اگه به متن و فرامتن دقت کنیم گره‌ها باز میشن
    فرامتن هم که قصه شربت خان هست و توضیح نسبتا کاملی داده شده که نیاز نباشه بهش مراجعه کنیم ، یعنی انگار یه جورایی فرامتن نیست

    ولی موضوعی که به موازات داستان پیش میره
    مسئله دارایی هم هست که یه حسی میگه از جنس زمین هست که به نوعی از دست قهرمان داستان درآوردن . چیزی که حقش بوده
    و مهاجرت الزاما عاطفی نیست و میتونه سرزمینی باشه
    و البت دلبستگی به سرزمین رو هم نمیشه نادیده گرفت و خالی از عاطفه
    ارسال پاسخ
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۶:۵۵
    منم یک ساعت نوشتم
    یهو گفتن به دلیل منقضی شدن وقت... خندانک
    الان دوباره می فرستم خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    فرشید به گزین
    فرشید به گزین
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۷:۰۶
    منتظریم

    من فک کنم عبارت فرامتن رو درست بکار نبردم
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۸:۳۱
    سلام !نرگس بانوی ارجمند خندانک
    سپاس برای لطف ومهربانی و وقتی که صرف کردی و مخصوصاً از خواب خوش خویش گذشتی تا بالاخره خودت و قانع کنی که این چیزی که این ایبومی‌گه همینه خندانک
    قسمت به قسمت خیلی خوب جلو رفته بودی و بعضی وقتها به نود درصد مطلب رسیده بودی و این جز با دقت حاصل نمی‌شود. خندانک
    در مورد بند اول در راستای خود متن هم باید به آن نگاه کنی این طور نیست پاراگرافی جداگانه باشد آن هم در تفسیر نهایی داستان جزو یکی از آجرهای آن است اینکه شخصیت داستان از همان ابتدا شروع به اقرار کردن می‌کند و گناه را فقط به گردن دیگری نمی‌اندازد.بحث بازخوردها را پیش می‌کشد و این که با هر دست بدی با همون دست پس می‌گیری...
    بند دوم هم که شما به خوبی به آن اشاره کردی این لزوم درد و اینکه حتماً اتفاقی قرار است بیفتند...
    در بند سوم در مجموع اگر درون متنی به آن نگاه کنی می‌بینی که نویسنده به قول شاهزاده در پایان داستان جرئت نکرده که اصلاً داستان و تعریف کنه یعنی به درو دیوار زده که رو بازی نکنه و مستقیم نگه قضیه از چه قراره و فقط به یک نشانه اشاره کنه تا شاید یکی با توجه به زیرساخت متن به خواسته مکنون مانده پی ببرد ...دست آخر هم می‌بینی یه پایان شبهه بازبرای آن قرار داده ... خندانک
    این بند چهار و خوب اومدی یعنی اصل کنکاش گویی از همین جا باید آغاز ‌شود.ولی نتوستی آن را به کلیت متن پیوند بدی منظورم اینکه شما بند به بند و خوب جلو اومدی ولی نشانه‌ها روساختی تو را به درون ساخت ارجاع نداده‌اند بایستی از خودت می‌پرسیدی...سوال درست را...
    در بند پنج هم باز سرنخ دیگری رو می‌کنی یک چیز یا چیزهایی را از دست داده است.
    در فرا داستان شخصیت‌ها می‌توانند همان طور خودتان گفتید با قسمت‌هایی از کار دانای کل موافق نباشند و گاهاً بر علیه او نیز شورش می‌کنند و از داستان خود را بیرون می‌اندازند یا با خواسته و امیال او پیش نمی‌روند... در پرانتز من جزو آن دسته هستم که خیلی با خدای خودم کل کل می‌کنم ولی نهایتاً می‌دانم زور او خیلی از من بیشتره...این قضیه بحث جبر و اختیار و این‌ها را هم پیش می‌کشد که از حوصله به دور است...
    قربانی را خوب اومدی... ولی لزوماً نمی‌تواند مادر باشد... شاید در این تفسیر شما همان عشق آقای به گزین خیلی بهتر باشد البته نه عشق به معنای عامش ...دوست داشتن یکی...
    این شربت خان که آقای به گزین عزیز به آن اشاره کردن و در تحلیل داستان نادیده گرفتی بخشی از شربت خان آیا نمی‌تونه خود ایبو باشه در شکل و طرح ریزتری...
    تکیه‌ی زیادی به غیر را هم خوب اومدی و پختگی را ...در کل کارت درست بود که من و مجبور کردی اندکی توضیح بدم... خندانک خندانک
    بازهم از لطف و انريیی که صرف کردی ممنونم
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    ارسال پاسخ
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۸:۳۸
    درودی دگر بار آقا فرشید عزیز خندانک
    نرگس زند (آرامش)
    نرگس زند (آرامش)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۲۱:۰۷
    درود بر جناب دکتر خندانک
    سپاس از لطف ومحبت جنابعالی خندانک
    نرگس زند (آرامش)
    نرگس زند (آرامش)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۲۱:۰۹
    درود بر استاد به گزین ارجمند خندانک
    خیلی هم دقیق نبود فک کنم باز عجله کردم وحدس شما درست تر بود ..
    ممنونم که مطلب رو مطالعه کردید خندانک
    نرگس زند (آرامش)
    نرگس زند (آرامش)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۲۱:۱۳
    خوشحالم که شما رو مجبور به توضیح دادم یعنی به خودم امیدوار شدم 😂
    والبته این رو هم بگم تو نوشتن خیلی دقت به خرج ندادم وشاید عجله باعث شد ..
    وی مورد دیگه میشه در مورد هر بند این نوشته ساعت ها بحث وگفتگو کرد منتها همین طوری ی کلی گویی بود وشاید تنبلی من خندانک
    به هر حال خیلی نوشته هاتون رو دوست دارم ..
    همیشه سلامت وشاد باشید خندانک
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۲۲:۲۹
    خواهرم نرگس بانوی عزیز خندانک
    ممنونم برای لطف و مهربانیت
    گفتم خیلی عالی و خوب توضیح دادی و
    رمزگشایی هایتان برای کسی که می خواهد چیزی بفهمد از مطلب خیلی مهم است قرار نیست آنچه یکی بنویسد و در ذهن دارد در نوشته هم به همان شکل درآید مهم این است که در بیشتر موارد شما با توجه به متن تحلیل می کردی البته اگر نمی دانستید که مادر من مرده است شاید دنبال نشانه های بیشتری می گشتی خندانک
    همین طور بنویس و در میدان باش پیروزی با عملگرایان است نه نظریه پردازان خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    نرگس زند (آرامش)
    نرگس زند (آرامش)
    پنجشنبه ۷ دی ۱۴۰۲ ۰۹:۳۷
    سپاس از شما برادر ارجمندم خندانک
    چشم حتما خندانک

    خندانک خندانک خندانک
    جواد مهدی پور
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۰:۲۴
    درود بر شما جناب کریمی عزیز خندانک

    از اثر ناب شما و مطالب ارزشمند دوستان بهره بردم

    زنده باشید به مهر

    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک

    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۸:۳۹
    سلام و عرض ادب آقای مهدی پور گرامی
    ممنونم از لطف و محبت و حضور سبزتان
    همواره زنده و برقرار باشید
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    ارسال پاسخ
    آذردخت شرقی(آذر دخت)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۳:۰۶
    سلام و عرض ادب
    هذیان زیبایی بود به قول شاهزاده بانو
    ادم دلش می خواد سکوت کنه

    موفق باشید و سلامت
    🌸🌸🌸🌸🌸
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۱۸:۴۱
    سلام و درود بر بانو آذردخت ارجمند خندانک
    و چه نام زیبایی دارید... خندانک
    ممنونم از حضور و لطف شما
    عجب همه که به اینجا می‌رسن می‌خوان سکوت کنن خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    ارسال پاسخ
    فرشید به گزین
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۲۲:۴۸
    خیلی ممنونم از شما که بانی این بحث شدید و
    همه دوستان که در بحث شرکت داشتن و خانم زند به خاطر پراگماتیست بودنشون
    نتیجه اخلاقی بحث این شد که شما نویسنده خوبی هستی و حساب شده مینویسی
    زنده باشید خندانک
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ ۲۳:۴۹
    منم از همه عزیزان سپاسگزارم
    و مخصوصا از آنها که خودشان بهتر می دانند خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    ارسال پاسخ
    نرگس زند (آرامش)
    نرگس زند (آرامش)
    پنجشنبه ۷ دی ۱۴۰۲ ۰۹:۳۶
    سپاس از شما خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    منوچهربابایی
    جمعه ۸ دی ۱۴۰۲ ۰۰:۵۷
    سلامله کا ایبه گیان
    همیشه
    قلم تان مانا و ردای بلند اثارتان چون شاهو سبز و بالا
    افرین پسر قلم و احساس و شعر و نثر و دلبری😊👍

    زندگی شوخی‌های جدی و مسخره‌‌ی باور نکردنی زیادی داره، گاهی پر از لحظات عجیب و غریب تمام نشدنیه که هر چی بهشون فکر می‌کنی، کمتر می‌توونی هضمشون کنی
    پ ن




    ببورن کوردی نەنووسیم

    باشترین هیواکان
    شه و تان باش
    له ش تان ساق
    😊🌹🌹🌹🌹🌹😊




    ابراهیم کریمی (ایبو)
    ابراهیم کریمی (ایبو)
    جمعه ۸ دی ۱۴۰۲ ۱۰:۵۵
    بەبە سڵاو بۆ هاوڕێ و بڕای خوشەویستی خۆمان خندانک
    ئاغای بابایی ئازیز خندانک
    بەخێرهاتی سەرچاو خندانک
    زۆر سوپاستان دەکەم
    هیوام ئەوەیە ژیانیکی باشتان بێت و هەڵەو چەڵەمەی ژیان ئێوە تێپەڕ نەکات خندانک
    ڕێزت هەس لە دەڵمانا و جارێکی تر دەست خۆش و ماڵت ئاوا خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک

    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0