سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 11 دی 1403
    2 رجب 1446
      Tuesday 31 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۱۱ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        پروردگارا پرده ها را کنار نزن
        ارسال شده توسط

        زهرا مددی

        در تاریخ : شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۴۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۳۶ | نظرات : ۳

        نمی دانم چه شده....نمی دانم چه حالی است که برایم پیش آمده....
        دوستش ندارم...ترس....نفرت....تعجب... خشم....نمی توانم حسم را ابراز نمایم...
        چند وقتی است با هر انسانی آشنا می شوم...یا حتی انسان های که سال ها در کنارشان بودم و چیزی از زندگی شان نمی دانستم...چیزهایی را در موردشان می فهمم که نباید!!! که اگر نمی دانستم برای حال خودم بهتر بود...نه اینکه پرده ای باشد و با تجسس من کنار برود، نه....
        به طرز عجیبی دنیا با من شوخی اش گرفته انگار...
        تعدادشان زیاد است، برخی را می گویم:
        کارم در جایی از دنیا گیر انسان نمایی می افتد...یکی از اقوام دوست صمیمی یکی از اعضا خانواده ام آن فرد را می شناسد و با او همکار است! و زندگی اش را برایم رسوا می نماید....
        جای دیگری از دنیا قرار می شود با فردی کار نمایم...اینبار هم دوست یکی دیگر از اعضا خانواده ام با این فرد دوست خانوادگی از آب در می آید، عجیبتر اینکه عکس این فرد و خانواده اش در یک مهمانی خانوادگی در کنار عضو خانواده من و‌در تلفنش موجود است....
        یکبار یادم است کسی برایم نقشی بازی می کرد، و می گفت همه از او راضی هستند و خودش از کاری (سمتی)انصراف داده است، و من به طرز عجیبی می دانستم که او دروغ می گوید و کارش (سمتش)را از او گرفته اند...از آنجاییکه همان روزها که او سمتش را از دست داده بود، من به همراه خانواده ام در بازاری مشغول دیدن ویترین مغازه ها بودم، که فردی با صدای آشنایی موبایل حرف زنان از کنارم رد می شود بدون اینکه مرا ببیند یا بشناسد، صدایش در گوشم می پیچید که درباره آن فرد حرف میزند،  که سمتش را گرفته اند و به او گفته اند برو و دیگر این طرف ها پیدایت نشود..‌‌.
        نمی دانم خدا با من شوخی اش گرفته یا بازی...چه خبر است خدا؟
        دنیا با پرده ها قشنگ تر است...
        ارتباط گرفتن با دیگران برایم سخت شده...
        یعنی چه خدایا...با من بازی نکن...توانش را ندارم....
        کسانی که می خواهند برایم نقش بازی کنند و من می دانم دروغ می گویند آن وقت باید خودم هم نقش بازی کنم و مثلا حرفشان را بپذیرم...
        توان مرا چه دیدی خدا؟؟؟
        یاد آن زمان ها بخیر که عاشق می شدم و شاعر...از احساسم لذت می بردم و آخرش به خودت می رسیدم خدای (خالق) مهربانم...
        اما حالا که پرده ها را کنار می زنی...می ترسم که دیگر هیچگاه عاشق نشوم...
        می دانی که چه می گویم دنیا با پرده ها قشنگ تر است...
        دل ها با پرده ها آرام تر است...
        ستار العیوب بودن تو است که دنیا را جای زندگی کرده است...
        البته من می دانم که ما همه انسانیم و خطاکار...و من قاضی نیستم و هیچ کس را قضاوت نمی کنم...
        اما نمی خواهم دیگر  آنچه را که نباید بدانم...
        کوه به کوه نمی رسد، آدم به آدم می رسد
        زمین گرد است و...
        دیگر برای من بیش از حد اثبات شده....بر خودت پناه می برم پروردگار مهربانم
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۱۱۱ در تاریخ شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۴۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جواد کاظمی نیک
        شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۰:۱۰
        درودبرشما عالی بود 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۸:۵۴
        خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲ ۱۹:۲۳
        درود بر شما..
        خندانک خندانک
        فاصله انسان تا خدا کنار زدن شیطان هست..
        همه ی ما هم سرشت فرشته در وجودمان نهفته هست و هم خوی حیوان..
        افرادی که گوش به فرمان وسوسه ابلیس پیر هستند ظاهری انسان نما اما باطنی حیوانی دارند و به هر حیله و فریبی متوصل می شوند تا به فکر پلید خود جامه عمل بپوشانند و دیگران را در دام خود گرفتار نمایند..
        چنین آدمایی در پشت نقاب زیبا نمای دروغین خود چنان نقش آفرینی می کنند که شاید دیر به خود بجنبیم و در منجلاب تباهی او غرق خواهیم شد..
        گر لطف خدای بزرگ شامل حالمان باشد که معمولا همیشه چنین هست و خواهد بود، خیلی زود متوجه دام پهن گستر پلیدشان می شویم و به قدرت ایزد منان تمام خصوصیات منفی به روشنی نمایان خواهد شد..
        همواره در تلاش باشیم کمیات نیکو و روشن ضمیر خویش را گسترده تر کنیم و منفیات و پلیدیهای وجودمان را حذف نماییم و به کمال برسیم و مقام و مرتبه ی انسانی خود را بدست آوریم انشاءالله..
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2