ورود به حوزه های عمیق و بسیار باریک تاریخی و اظهار نظر در مورد روایات و گزارش ها و داده های این اقیانوس عظیم نیازمند نگاه علمی و غیر جانبدارانه و کسب تخصص همچون سایر رشته های علمی هست.نگاه علمی به وقایع تاریخی نیازمند آگاهی از روش های تحقیق و کسب مدارج دانشگاهی و آشنایی با فنون های نقد تاریخی و نگاه تحلیلی به روایات انبوه تاریخی هست،بگذریم که امروزه نظردهی در تمامی علوم و فنون و مخصوصا تاریخ مظلوم مفری برای دیده شدن و داد انا رجل بودن هست.متأسفانه امروز افرادی متمسک به این روش های غیر علمی میشن که داعیه دار نگاه علمی و مدارج بالای دانشگاهی هستند اما دریغ از کمی آگاهی!!!ترویج باستانگرایی های دروغین برای مقابله با مبانی اسلامی و بازگشت به ارتجاع امروز بین مردم فهیم ما خریداری نداره.مقاله ای از تحقیقات اهالی فن رو در مورد یکی از شخصیت های منفور تاریخی بازگو میکنم تا اندکی از حرارت شبه روشنفکری ها و تحریف های اینچنینی کاسته بشه!!!
با مطالعه تاریخ، و کنار نهادن تعصبات جاهلانه، درمییابیم که آرتمیس یک شخصیت ایرانی نبود. بلکه اصالتاً یونانی بود، و در پی کسب قدرت جنایات بسیاری مرتکب شد و سرنوشت او نیز سخت و ناگوار بود. وی نه در منابع ایرانی و نه در منابع یونانی، شخصیتی متعالی نیست، بلکه کارنامهای ننگین از خود باقی گذاشت. لذا اینکه برخی او را الگوی زنان ایرانی مینامند، توهینی بزرگ به بانوان این سرزمین است.
مدتی است که پیامهایی از سوی جریان باستانگرا، پیرامون زنی به نام آرتمیس منتشر میشود. در این پیامها، این زن به عنوان دریاسالار ارتش هخامنشی ستوده شده و الگویی برای بانوان ایرانی نامیده شده است. اما به راستی حقیقت چیست؟ آرتمیس که بود؟ آیا ایرانی بود؟ آیا الگو و مایه افتخار بانوان ایرانی است؟ آنچه در ادامه میآید، اسنادی پیرامون این زن و شخصیت اوست.
- هیچ یک از متون تاریخی ایران (و حتی منابع اسطورهای)، ابداً نامی از این زن نبرده اند. مطمئناً اگر فرهیختگان ایرانی در گذر تاریخ، ارزشی برای این زن قائل بودند، حداقل یادی از او میکردند. لیکن میبینیم که حتی یک کلمه درباره او در منابع ایرانی، گفته و نوشته نشده است. این چه افتخار و الگویی است که هیچ اسم و رسم و نشانی از او در هیچ یک از منابع کهن ایرانی وجود ندارد ؟
- از سویی دیگر، منابع یونانی از او نام برده اند. آن هم چه نام بردنی...! نگاهی به آرتمیس در منابع یونانی!
آرتمیس یک واژۀ یونانی، نه پارسی!
آرتمیس (به یونانی: Αρτεμις و به لاتین: Artemis/artemise) در اساطیر یونان، ایزدبانوی شکار، ماه و حاصلخیزی، دختر زئوس، و خواهر دوقلوی آپولون بود.[1] نام آرتمیس دریاسالار هخامنشی (!) از نام این الهه بانو گرفته شده است. این واژه، نه یک نام ایرانی، بلکه یک اسم یونانی و در واقع نام یکی از خدایان یونان باستان است. نه تنها در یونان، بلکه در سراسر جزاير و نقاطى كه عناصر يونانى سكونت داشتند مورد پرستش بود،[2] مناطقی چون لیدیا،[3] کاپادوکیا[4] مناطق ایونی،[5] دلوس،[6] تراکیا[7] و غیره. هرودوت این نام را جزو اسامی خدایان یونانی می آورد![8] گزنفون هم او را به عنوان یک رب النوع یونانی نام میبرد.[9] طبق منابع متعدد تاریخی،یونانی بودن این واژه روشن و صریح است و جای تردید نیست.[10] حتی معبد آرتمیس در کرمانشاه (کنگاور) نیز یک معبد هلنی (یونانی) بود. که پس از فتح ایران به دست اسکندر، توسط یونانیان ساخته شد و البته به گفته ایزیدور خاراکسی، بعدها به معبد آناهیتا تغییر نام داد.[11] پس واژه آرتمیس، یونانی است. یعنی یک نام یونانی است. لیکن آرتمیس -فرماندهان نیروی دریایی هخامنشی در جنگ علیه یونان- نزد خشایارشا چه میکرد؟
آرتمیس، یک غیر ایرانی و یک جنگجوی اجاره ای!
آرتمیس یکم، ملکه هالیکارناس در کاریا، و یکی از فرماندهان نیروی دریایی هخامنشی در نبرد سالامیس در زمان تجاوز خشایارشا به یونان (در سال ۴۸۰ پیش از میلاد) بود.[12] هالیکارناس یک شهر در آسیای صغیر و در منطقه ایونیه محسوب میشود.[13] منطقهای که آرتمیس بر آن حکومت می کرد، یک سرزمین در اشغال هخامنشیان بود. در واقع آرتمیس پس از مرگ شوهرش، حاکم دست نشانده هخامنشیان در آن سرزمین بود (یک حاکم بومی دست نشانده). بنابر نقل تاریخ، نام پسر آرتمیس، پیسیندلیس (Pisindelis) بود،[14] که یک نام یونانی است. نام پدر آرتمیس هم ليگداميس بود که این نیز نامی یونانی و مربوط به نواحی ایونیه است (نه یک نام ایرانی). پدر آرتمیس، اهل هالیكارناس (در ایونیه) بود، و مادر او نیز اهل جزیره کریت (کِرِت) در دریای مدیترانه بود.[15] لذا آرتمیس، ایرانی (و پارسی) نبود.
آرتمیس، سالار مردابها
آرتمیس (آرتمیز) با اینکه خود اهل ایونیه (مناطق یونانینشین آسیای صغیر) بود، ولی در جنگهای ضد یونانی همراه خشایارشا بود و به او یاری رساند.[16] وی در تجاوز خشایارشا به یونان، به شاه هخامنشی مشاوره داد و مستقیماً در نبرد دریایی به او خشایارشا کمک کرد.[17] حتی آرتمیس از اینکه خشایارشا آتن را به آتش کشید، ابراز خشنودی میکند و او را می ستاید.[18] لذا یونانیان، به آرتمیس به چشم یک خائن جنایتکار نگاه میکردند. در جنگ سالامیس، آرتمیس با پنج كشتى جنگی، نزد خشيارشا آمد[19] و با او همراه شد. در مرحلهای از جنگ، وقتی که لحظات به ضرر خشایارشا میگذشت، چند کشتی از نیروهای یونانی، در حال تعقیب کشتی آرتمیس بودند. در این هنگام آرتمیس، یک کشتی از همپیمانان هخامنشی (کشتی کالیندیان) را غرق کرد! در حالی که همپیمانان هخامنشی درون کشتی بودند. یونانیان وقتی این صحنه را دیدند گمان کردند که او از متحدين يونانى است يا از پارسیهاى فرارى، كه به يونانیها كمك مى كنند، لذا از تعقيب او دست برداشتند.[20] این چنین بود که آرتمیس برای حفظ جان خود، دیگر همپیمانان و دوستانش را به کام مرگ فرستاد.
در زمان جنگ، فرمانده نیروی دریایی آتن برای دستگیری آرتمیس جایزه بزرگی وعده داد. ولى يونانيان به گرفتن او موفق نشدند، چون او فرار كرده به فالرون رفت.[21] همین امر نشانگر این است که آرتمیس، نه تنها به خاطر قدرت، حاضر به کشتن دوستان و همپیمانان خود بود، بلکه در موقع لزوم، فرار را بر قرار ترجیح میداد. از سویی در تازش خشایارشا به یونان، خشونتهای عجیبی رخ داد، از جمله اینکه به دستور شاه هخامنشی سر از تن بسیاری از ساموتراسیها جدا کردند.[22] حمله خشایارشا به یونان، سبب ویرانیها و کشتارهای بسیاری شد که مطمئناً آرتمیس هم در کارنامه خشایارشا شریک است. منابع غربی نوشته اند که آرتمیس دختر لیگدامیس كه در تازش خشيارشا به يونان شركت داشت، بعدها عاشق مردی به نام داردانوس شد. لیکن داردانوس به او توجهی نمیکرد، آرتمیس نیز خشمگین شد و دستور داد چشمان او (داردانوس) را درآوردند و بعد نیز خود را از بالاى صخرهای به پایین پرت كرد و مَُرد (خودکشی کرد).[23] هرچند برخی تلاش کرده اند چنین سرنوشتی را برای آرتمیس انکار کنند.
به هر روی، با مطالعه تاریخ، و کنار نهادن تعصبات جاهلانه، درمییابیم که آرتمیس یک شخصیت ایرانی نبود. بلکه اصالتاً یونانی بود، و در پی کسب قدرت جنایات بسیاری مرتکب شد و سرنوشتی او نیز سخت و ناگوار بود. وی نه در منابع ایرانی و نه در منابع یونانی، شخصیتی متعالی نیست، بلکه کارنامهای ننگین از خود باقی گذاشت. لذا اینکه برخی او را الگوی زنان ایرانی مینامند، توهینی بزرگ به بانوان این سرزمین است...
پینوشت:
[1].آثنايوس نوكراتيسى، ايرانيات در كتاب بزم فرزانگان، ترجمه: جلال خالقى مطلق، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1386. ص 96
[2]. تاريخ هردوت، مترجم و محقق: هادى هدايتى، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1382. ج 4، ص 100 پاورقی، ج 3 ص 149 پاورقی.
[3]. آثنايوس نوكراتيسى، همان، ص 103؛ تاريخ هردوت، همان، ج 1، ص 81
[4]. پروكوپيوس، جنگهاى ايران و روم، ترجمه: محمد سعيدى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1382، ص 81
[5]. تاريخ هردوت، همان، ج 4، ص 102
[6]. تاريخ هردوت، همان، ج 4، ص 101
[7]. حسن پيرنيا، تاريخ ايران باستان، تهران: نشر دنياى كتاب، 1375. ج 1، ص 620
[8]. تاريخ هردوت، همان، ج 1، ص 31
[9]. گزنفون، لشكركشى كوروش، ترجمه: غلام على وحيد مازندرانى، تهران: نشر دنياى كتاب، 1384، ص 142
[10]. مری بویس، زرتشتیان، باورها و آداب دینی آنها، ترجمه ع.بهرامی، تهران: نشر ققنوس (ویراست دوم)، 1391. ص 118؛ رومن گیرشمن، تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1372. ص 320
[11]. مری بویس، همان، ص 119
[12]. Schmitt، Rüdiger, ARTEMISIA, Encyclopædia Iranica.
[13]. تاريخ هردوت، همان، ج 3، ص 7
[14]. تاريخ هردوت، همان، ج 1، ص 5
[15]. حسن پيرنيا، همان، ج 1، ص 743
[16]. تاریخ هرودوت، ترجمهٔ وحید مازندرانی. تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶. ص ۳۸۲
[17]. تاریخ هرودوت، ترجمهٔ وحید مازندرانی. تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶. ص ۴۴۷ و ۴۵۳؛ حسن پيرنيا، همان، ج 1، ص 807-808
[18]. تاریخ هرودوت، ترجمهٔ وحید مازندرانی. تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶. ص ۴۵۹؛ حسن پيرنيا، همان، ج 1، ص 819
[19]. حسن پيرنيا، همان، ج 1، ص 743
[20]. حسن پيرنيا، همان، ج 1، ص 814
[21]. حسن پيرنيا، همان، ج 1، ص 815
[22]. حسن پيرنيا، همان، ج 1، ص 815
[23]. حسن پيرنيا، همان، ج 1، ص 743