باداوری استادان عزیزسایت ناب (دکترسید هادی محمدی، مهردادعزیزیان،امیرحسین علامیان (اعتراض)،جمیله عجم) رابه شرح زیراعلام می کنیم:
🌻شعربرگزیده اول ازمحسن ابراهیمی اصل
سکوت و سادگیم را ستوده اید اما
دلم خشابِ سلاحی و تا دهانه پر است
به ساعتِ شنیِ کُنجِ قلبِ من سوگند
همین که حفره فرو ریزد آستانه پراست
دلی شکسته وعاصی درونِ سینه یِ من
نخواست تا بسرایم که از ترانه پراست
خیالِ بُرزده ام بر هجوم خاطره هاست
نوایِ هجرِ بنان*در فضایِ خانه پراست
فریبِ خنده یِ من راچگونه می خوردید
نگاهِ خسته ام از التماسِ شانه پر است
به دادِ حالِ خرابم نمی رسید افسوس
روان و روحِ من از زخمِ تازیانه پر است
رسیده لحظه یِ قتلِ سکوتِ اجباری
برای رد شدن از مرزها بهانه پر است
بدونِ واهمه بی وقفه می زنم فریاد
دلم هوایِ تو دارد و از زمانه پر است
🌻شعربرگزیده دوم ازبانو ساراخوش روش
زنی که در خطوط دستهایش
به دنبال نشانی از خوشی بود
چه آمد بر سرش اینگونه پژمرد
که تنها راه حلش خودکشی بود
زنی با بغضهای ناشکفته
که چشمش، درد او را جار می زد
کلاغ قصهٔ تلخ درونش
به جان و قلب او منقار میزد
غرورش با سر و روی شکسته
مرتب در پی افشای او بود
ولی افکار وحشی و کبودش
تمام همّ و غمّش آبرو بود
درونش غرق بیزاری و بیداد
لبانش هیس ! را تکرار می کرد
وجودش را تبی از جنس نفرت
ضعیف و خسته و بیمار می کرد
خودش را در میان بغضهایش
هزاران بار در هر لحظه می خورد
نگاهش را افق بلعید در خود
دو چشمش گریه را از یاد می برد
جراحتهای روحش درد می کرد
برای گریه هایش شانه میخواست
برای گفتن راز درونش
زنی آزاده و دیوانه می خواست
پلی زد نقطه چین اشکهایش
به دردی ناتمام از عمق احساس
تمام خوشه های باورش را
درو می کرد یکجا ، تیزی داس
سکوتی گنگ در هر لحظه اورا
مرتب طعنه و تهدید می کرد
به حکم ترس و تردید و نجابت
خودش را در خودش تبعید میکرد
به لب آمد در آخر جان فریاد
رها شد پای دل از بند زنجیر
نهادش آه را در هم شکست و
به پایان آمد آن حصر نفس گیر
سکوتی سرد بر دار بلندیست
که جرمش مهر خاموشی ست بر راز
به راز هتک حرمت از زنی که
حدیثی تازه خواهد کرد آغاز
🌻شعربرگزیده ی سوم ازبانو نرگس زند
از سکوت می ترسم
به سان مادران بی پناه در زندان
نگاه کودکان غم زده برای اسمان بی باران
جهان و نابرابری های بی پایان
چرا قبل قضاوت حکم اجرا شد ؟
نکند در
نبود حق قیامت برپاشد!!
در کدام آیین
ظلم عدالت خواه است؟
به کجا رو بیاوریم
که او پناگاه است ؟
در جواب مانده اند
رسولان هدایت گر
کسی از صداقت سوال می پرسد؟
تا خاست بگوید
در گلو صدا قطع شد
وباز سکوت خط ممتد شد
آرزوها زدل الک شده اند
خانه ها شکل الونک شده اند
خانوارها دهک دهک شده اند
این شد
هدیه عدالت خواهان
بسان ابرهای بی باران
از سکوت می ترسم
کسی از کوچه های بی سکوت به پا خیزد.
ظالمین را از دم تیغ
بسان برگ خزان می ریزد
همه جا پر ز عدل وداد
ملکوت شود.
فریاد در همه حال قاتل
سکوت شود .
بیا این سکوت را بشکن..
ریشه ی ظلم در جهان بر کن