دوشنبه ۵ آذر
نان وُ پنیر وُ باقلی وُ سیر ِ تازه
ارسال شده توسط احمد پناهنده در تاریخ : چهارشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۰:۴۱
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۴۸ | نظرات : ۱۸
|
|
نان و پنیر و باقلی و سیر تازه
به مناسبت فصل سیر
یادش شاد و خوش باد که زمانی عاشقانه های زندگی، زیر نگین ِ جوانی مان بود و ما از باغ ِ پر طراوت جوانی هر گلی را در حد رفع تشنگی می بوییدم و هر شیرینی و لذت ِ زندگی را به قدر رفع عطش، در کام می گذاشتیم و زندگی را سراسر عشق می نوشیدیم.
آری
در هوای ملس روزهای آغازین اردیبهشت و خرداد ماه، ما جوانان ِ باغ و آب و آینه، در بیشتر غروبهای همین دو ماه، نانی را از طالب نانوا می گرفتیم و پنیر را از دکان آقای میر مسعودی تهیه می کردیم و قدم زنان در حالی که همه ی جهان زیر بال و پر ِ ما بود، به باغ آقای رضوانی می رفتیم که نزدیک پاتوق ما جوانان بود.
گوشه ای از باغ، زیز درختی می نشستیم و سفره ی نان و پنیر را پهن می کردیم و بعد با برنامه ریزی هر کدام از ما به باغی در آن اطراف می رفتیم و بعد با دستی پر از باقلی و سیر و گوجه فرنگی و پیازچه و جعفری و کبار و کاکج یا شاهی بر می گشتیم
به قدری که بتواند ما را کفایت کند، پاک می کردیم و بعد با عشق و شور جوانی، پنیر را در نان تافتون همراه سیر و پیازچه و جعفری و کبار و کاکج می پیچیدیم و با اشتها می خوردیم.
پول نداشتیم اما همه چیز داشتیم
چون آزاد و رها بودیم و در امنیتی سرشار زندگی می کردیم
آنروزها هوایش خیلی خوشبو بود
آدم ها بسیار صمیمی بودند
دوستی معنی داشت
عشق عطر می کرد
همه چیز سر جای خودش بود
شیطنت ها دلپذیر بود
جوانی طعم خوبی داشت
امروز را نمی دانم
دیروز چشمه سارها، آب زلال داشتند
جویبارها شرشر کنان، سمفونی گوش نواز می نواختند
نسیم صبحگاهی عطر تمشک می داد
غروب ها، غروب های عاشقی ودلدادگی بود
بویژه غروبهای خرداد ماه که سفره هر روزمان با نان و پنیر و باقلی و سیر و انواع سبزی ها رنگین بود
مثل همین سفره
یادش شاد و همیشه در خاطره ها یاد باد
احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۳۳۰۳ در تاریخ چهارشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۰:۴۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید