سلام و عرض ادب
استاد و خواهر گران مهر
بزگوار ؛ از خوابی که تعریف کردید ک شنیدیم وحشت وجودمان را گرفت .
کابوس وحشت ناکی بود
دو نکته که به ذهنم میرسدرا عرض میکنم
نکته اول :
حتما آمادگی دیدن این خوابِ وحشتناک را قبلا خدا به شما بخشیده و شما را آماده ساخته وَگَر نه من که از این طرف گوشی تنم لرزید .و چه کشیده بودید شما...
نکته دوم:
حتما خدا در وجودتان که نشان از پاک سرشتی ست مطلبی در شما دیده و خواسته با این شهید بزرگوار ( حاج قاسم سلیمانی) شما را آشنا کند ؛ که این طور هم شده
من هم در زمان خدمتم دو بار ایشان را از نزدیک دیده بودم که افتخاری برایم بود
بزرگ مردان راه حق و حقیقت همیشه گمنام ترین انسانها هستند .
خواب شما استاد عزیز یک روز قبل از شهادت
سردار سلیمانی خواب عجیبی بود
امیدوارم همه ما در راستای حق و حقیقت و میز سردار سلیمان ها قدم برداریم .
حقیقتا من که کاری برای ایشان نکرده ام
شاید با گذاشتن این پست که آن هم ناقابل است کوچک قدمی بردارم .
با تشک از شما .
فشردهای از اشعار پیرامون شهادت شهید سلیمانی که در سال ۹۸ به گروههای تلگرام و سایتهای ادبی؛ از جمله سایت ادبی شعر ناب ارسال شد.
نکته:
۱_
درود میفرستیم به روان زندهیاد عباس ترکاشوند (عارف) از شاعران بزرگوار سایت ادبی شعر ناب که شعری از ایشان در مجموعهی زیر آمده است.
۲_
اشعار زیر در سال ۹۸ و در همان آغازین لحظات پخش خبر شهادت شهید سلیمانی توسط شاعران گرامی سروده شده و در واقع بداهههایی هستند که از سر اخلاص و احساسی زلال بر سینهی کاغذ جاری شدهاند.
(کمترین برخی از بداهههایم در این زمینه را به همان شکل اولیه در بهار سال۹۹ در کتاب نوای احساس به چاپ رساندم.)
۳_
اشعار جاری، در بهمنماه ۹۸، در بخش وبلاگ سایت و در دو پست مجزا، به آدرسهای زیر نیز به اشتراک گذاشته شده است:
الف-
https://sherenab.com/blog/9652/%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%85%E2%80%8C-%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%DB%8C-%D8%B4
ب-
https://sherenab.com/blog/9687/%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%85-%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
۱
وقتی امواجِ جفا شد پُرنوا،
خم شد از غم، قامتِ جان ای خدا!
در سکوتِ شب، شکست احساسِ جان؛
در فلق، گم شد دلِ دلواژهها!
هر طرف، آوای بیتابی دمید؛
شورِ شعرِ سینهها شد غمسُرا!
شورشِ دریای دل، فریاد زد:
کو سلیمانی؛ کجا شد ناخدا؟
دستِ آن سردارِ پرچمدارِ پاک،
آخر از روی چه شد، از تن جدا؟
کو؛ کجا شد، قاسمِ میدانِ رزم؛
تا که رذلان را نماید، بینوا؟
هان! کجا شد، قهرمانِ مهربان؟
کیست تا پاسخ دهد، دردِ مرا؟
ای دلم! گریان نشو، با سازِ غم؛
اینقَدَر خود را نکن صاحب، عزا!
سخت هست احوالِ تو؛ امّا بدان:
آن پرستو، شد رها، در ناکجا!
پر زده، تا سرزمینهایی که هست،
دشتِ پروازش وسیع و، باصفا!
درد دارد قصّههای زندگی؛
چون که مرگ است عاقبت، پایانِ ما!
مرگِ سرخ امّا عزیزم مرگ نیست؛
شورِ پروازیست تا، بیانتها!
حسّ نابِ زندگی دارد به جان،
التهابِ مردنی شاد و، رها!
در معادی سبز، دارد فرق باز،
سرخ مردن؛ یا که مردن، از بلا!
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
🌷🌷🌷
۲
وقتی که دمِ شب، همه جا قیر کشید،
یک درد، میانِ رگِ جان، تیر کشید!
یک مرد، که حسّ تبِ دل را میدید،
پروازکُنان، تا گُل خورشید رسید!
زهرا حکیمی بافقی
🌷🌷🌷
۳
از بس که گلِ عاطفهاش، ناب و نکوست
وصفش، شده جاری به لبِ دشمن و دوست
سردار شده، سرّ تمامِ اشعار
احساسِ جهان، پُرتپشِ از هیبتِ اوست
زهرا حکیمی بافقی
🌷🌷🌷
۴
حسّ تپشِ شورِ دلیران از توست!
پروازِ گُلِ باورِ انسان از توست!
امواجِ صفای نمِ دریای رزم،
همواره روان، در دلِ هر جان از توست!
تسخیر شده، جامِ دلِ انس و، جان،
در زیرِ نگاهی که گُلِ آن از توست!
شیطانِ بزرگ از، نگهت میترسید؛
صد واهمه در باطنِ شیطان از توست!
تحقیر شده، دیوِ بزرگ از دستت؛
انگشتریِ مُلکِ سلیمان از توست!
رهبر به تو بخشیده عبا را با مهر؛ *
زیرا که شکوهِ دلِ ایران از توست!
حالا، که رسیده، قَدَمت تا خورشید،
خود، سروریِ کشورِ ایمان از توست!
زهرا حکیمی بافقی (الههی احساس)
* پ.ن:
اشاره به دفن شهید قاسم سلیمانی با عبای نماز شب رهبر انقلاب.
🌷🌷🌷
۵
سردار، ملاکِ عشقِ انسانی بود
بر پیکرِ خصم، اصلِ ویرانی بود
ای کاش نگوییم که کرمانی بود
کرمان ز ازل، خود سلیمانی بود
سید علی منصوریان
🌷🌷🌷
۶
خبر ، داغ سنگین به قلبم گذاشت
به طوری که غم در نهانم بکاشت
چگونه دهم شرح سردار خویش؟
چه میشد اگر که حقیقت نداشت
سیدعلی منصوریان
🌷🌷🌷
۷
حافظ سنگر ما بود سلیمانی رفت
عاشق رهبر ما بود سلیمانی رفت
شیر لشکرشکن و پنجهی قهار سپاه
مالکِ اشتر ما بود سلیمانی رفت
تیغ برنده و شمشیر ظفرمند خدا
آتشین خنجر ما بود سلیمانی رفت
همه ی لشکریان تو کنون می گویند
سایه ای بر سر ما بود سلیمانی رفت
آنکه یک روز بهم زد صف کفتاران را
شیر نام آور ما بود سلیمانی رفت
ازخدا خواست شهادت بشود قسمت خویش
قاسم و اکبر ما بود سلیمانی رفت
یا اباالفضلِ علمدار در آغوشش گیر
که علم پرور ما بود سلیمانی رفت
جاودانی شدنت باد مبارک سردار
آسمانی شدنت باد مبارک سردار
علی شهودی ۱۳ دیماه ۹۸
🌷🌷🌷
۸
از چشم تو خورشید سحر را نوشید
با شوق برای دیدن تو کوشید
تا خون مقدس تو پاشید به خاک
از خون تو صد هزار قاسم جوشید
عباس مولایی
🌷🌷🌷
۹
چرا بی سنگرت کردند سردار
بدون پیکرت کردند سردار
گناهت کشتن کفتارها بود
چه زیبا پر پرت کردند سردار
ولیالله تیموری مببن بروجردی
🌷🌷🌷
۱۰
وقتی که هوا ابری و بارانی شد
سردار به بزم عشق مهمانی شد
یعنی به دل آینه ها سنگ زدند
امروز همه وطن \\\\\"سلیمانی\\\\\" شد
محمد دری صفت
🌷🌷🌷
۱۱
رهبرم مقتدای جانبازم
سید و مرجعِ سرافرازم
ای که بر حفظِ جای جای وطن
راه را بسته ای به اهریمن
باز هم کربلا ,دوباره فرات
رفت عباس هم برای نجات
نیست بی امنیت به خانه نشاط
امنیت هست به ز آب حیات
با عَلَم رفته بود بهر ثبات
ای دریغ از زمانه و هیهات
دست و انگشترش زمین افتاد
تسلیت بر تمام ایران باد
راه او راهِ مردمی آزاد
با شهادت مرا نمود ارشاد
مهربان قاسمِ سلیمانی
رستم و قهرمان کرمانی
بی ریا پاک مردِ ایمان بود
پیرو رهبری و قران بود
لشکر قدس تحت فرمانش
شیعه ی خالص و به کف جانش
رفت سوی خدای جود و کرم
مثل دیگر مدافعان حرم
ای ترامپ و سعودیِ قابیل
داعش و صهیونیسمِ اسرائیل
خانه ات میشود دگر ویران
منتظر باش میرسد طوفان
خون قاسم قصاص هم دارد
شیعه قصدِ تقاص هم دارد
مستبد گور خویش را کَندی
در فنای خودت هنرمندی
باد را کاشتی فقط طوفان
ریشه کن میکند تو را حیوان
وقتِ نابودیت شده طغیان
بر لبت شیعه می رساند جان
لب گشا سید عزادارم
تا که داعش به گور بسپارم
صمد محمدی
🌷🌷🌷
۱۲
به واژه وصف نمیشد صلابتت سردار
لباس رزم می آمد به قامتت سردار
چقدر طعنه که از دوست،از خودی خوردی
فدای تک تکِ لحظاتِ غربتت سردار
همیشه در صف حق پارکاب دین بودی
خوشا به بخت،خوشا بر سعادتت سردار
چه درس ها که به ما نسل سومی ها داد
به پیشوا،به ولایت،ارادتت سردار
قفس شکست و به یاران رفته پیوستی
نبود گرچه جز این هم لیاقتت سردار
بگیر مژده ی ترفیعِ واپسین ات را
مبارک است مقامِ شهادتت سردار
محمد پورمرادی
🌷🌷🌷
۱۳
قامتِ سَروی اگر افتد به خاک
میکُند صدها هزاران را هلاک
میشود سیلاب و بنیان میکند
چون بریزد بر زمین از خون پاک
از در و دیوار می آید به گوش
در فراقش ناله های سوزناک
گشته جان عاشقان ، آتش فشان
در کمین انتقامش سینه چاک
ای سلیمانی ، الا سردار عشق
نوش جانت رجعت و خیرا جزاک
عباس دمیرچی
🌷🌷🌷
۱۴
یک عاقبتِ شوم ، پیِ جانی هاست
در پشت نگاهشان پریشانی هاست
از «مالک اشتر» بنویسید که گفت:
خاک وطنم پر از «سلیمانی» هاست
محمد اسماعیلپور
🌷🌷🌷
۱۵
از شیر بگو... کیان ایرانی را
سردار خدا چریک طوفانی را
چمران... همدانی... تقوی این بار
نوبت برسد خدا... سلیمانی را؟
سیدعلی حسینی
🌷🌷🌷
۱۶
به دریایی که در چشمش نهان بود
غرور خفته ی جان بر کفان بود
کلامش دلنشین بر تارک جان
پیامش ، مژده ی پیغمبران بود
به دور از هر هیاهوی زمینی
فروغش پرتوی در آسمان بود
سپهری بود و از آن عرش اعلا
وجودش در زمین یک امتنان بود
چو خاری در دو چشم کفر و الحاد
مدافع بر حریمی خوش نشان بود
صلابت از قدومش می تراوید
به دستش بیرق صاحب زمان بود
به یُمن پاکی اش ، گلخنده ی عشق
به قاب چهره اش دائم دوان بود
چه ترسی ، وحشتی ، رعبی از ایشان
به اندام حقیر ناکسان بود
سبکبالی که در جنت مقیم است
وجودش دوزخی بر کافران بود
به جز شهد گوارای شهادت
مدالی درخور این عاشقان بود؟
برفت و رفتنش احیای خونیست
که در کرب و بلا ، مهرش عیان بود
سلیمانی شدیم ، سردار دل ها
عروجش باوری بر عمق جان بود
دل اینک بیقرارست در فراقش
غروبش یک جهان بار گران بود
رضارضایی «بیقرار»
بداهه ۹۸/۱۰/۱۳
🌷🌷🌷
۱۷
باز سرپنجه های شیطانی
عشق را کرده اند قربانی
شیشه ی عطررا زدند و شکست
یک وطن پر شد از سلیمانی
حمیدرضا سعیدی
🌷🌷🌷
۱۸
تو شهیدی و شهادت همه زیبنده ی توست
تاریخ جهان همیشه شرمنده ی توست
ایثار و وفاداری و صبر و عاطفه
شایسته تر از مَلَک برازنده ی توست
مهنازنجفی
🌷🌷🌷
۱۹
سردار ما بی سرشد و بی بال و پر رفت
صد نغمه زد چون هدهدی وقت سحر رفت
او در میان آسمان، ما بین بستر
شاهین ما پرواز کرد، و بی خبر رفت
او گرمی دل های ما، خورشید تابان
از آسمان قلب ما شمس و قمر رفت
او باغبان باغ ما، او سرو افلاک
تنها درختِ سیبِ سرخِ پر ثمر رفت
غیر از خدا او از خدا چیزی نمیخواست
یاقوت سرخ چشم ما، بی سیم و زر رفت
پرسید دیشب کودکی از مادر خود
مادر چرا بابا بدون ما سفر رفت؟
محمدی البرزی
🌷🌷🌷
۲۰
هشتاد میلیون سلیمانی...
ایران سرای شیرمردان جهان است
هشتاد میلیون تن سلیمانی در آن است
دنیا بداند تا که خون در پیکر ماست
خاک وطن از دست دشمن در امان است
آنجلا راد
🌷🌷🌷
۲۱
حاجی سلام، رخت شهادت مبارکت!
بالاترین نشان رشادت مبارکت!
دیگر کنار سرور و آقایمان حسین (ع)
پاداش سبز بعد عبادت مبارکت!
بر روی دست خسته ی عمری مجاهدت
انگشتر عقیق سعادت مبارکت
دیدار یار و موسم آرامش بهشت
سردار عاشقی و نجابت، مبارکت
ای لحظه لحظه های تو تسبیح و دلبری
بعد از دعا، زمان اجابت مبارکت!
روحت بلند، یاد تو با ما همیشگی
حاجی دوباره رخت شهادت مبارکت!
جواد مزنگی
🌷🌷🌷
۲۲
از خشم تو میترسد از هیبت سلطانی
از قدرتِ پنهانِ \\\\\" سردار سلیمانی \\\\\"
عمری است که جنگیده با لشکر نااهلان
بی منت و مردانه نام آور ایرانی
در چشم زمینگیران یک مرد ولی بوده
در صورت جان صدها جنگاور میدانی
لبخند بهشتینش از عشق خبر میداد
پرواز غمانگیزش آغاز پریشانی
باران زد و دنیا را سیلاب غمش پرکرد
میمیرد از این وحشت اهریمن پنهانی
صد فصل خزان آید صد لشکر خصم ایران،
با وحدت خود دارد صد بیشه شیرانی
رقصیدن خصمان هم از ترس نشان دارد
پندار دروغین است افسانه شیطانی
از پیکر گلگونش دنیا به خروش آمد
رویید گل وحدت در فصل زمستانی
ازجنس محبت بود از قوم اهورایی
بیرنگی و اخلاصش الگوی هرانسانی
ای مرد بهشت آیین سرلشکر شیدایی
اسطوره ایمانی \\\\\"سردار سلیمانی\\\\\"
لیلا رضاوند (تمنا)
۹۸/۱۰/۱۳
🌷🌷🌷
۲۳
در طالع جانیان پریشانی هست
اندوه شکست و باز ویرانی هست
درسی که گرفتی از طبس یادت هست
ایران همه« قاسم سلیمانی» هست
رحیم کوچکی
🌷🌷🌷
۲۴
این شاهد ذوالجلال نوشت باشد
این جام می وصال نوشت باشد
ای مالک اشتر زمانه ای فاتح دل
این حلقه ی اتصال نوشت باشد
جمال رئیسی
در سوگ سردار دلها حاج قاسم سلیمانی
🌷🌷🌷
۲۵
لحظه ی افتخار شد امروز
لحظه ای از شهادت جانسوز
آتش عشق شد منوّرتر
شعله می زد، نگاه جان افروز
پرکشید از زمین به سوی خدا
جان به کف،قاسم سلیمانی
خیس پرواز بالِ عشقی بود
آسمان،صبح روز بارانی
کربلا ،شاهد شهادت بود
شاهد دست سرخ و انگشتر
خاطرات سپیدی از سردار
نقش بسته دوباره در سنگر
روز فریاد لاله ی زخمی
باید از خون نوشت و دیگر هیچ
باید از واژه های بی سر گفت
دفتر سرنوشت و دیگر هیچ
رستم شاهنامه جز او کیست؟
آن یل و شیر بیشه ی ایران
هفت خوان را زپیش روبرداشت
روز نابودی دَد و دیوان
لرزه انداخت بر تن داعش
بر بهشت ستمگر شداد
مانده ردّ ستون پیکارش
از فلسطین و شام تا بغداد
بالگرد و سپاه دشمن چیست؟
قهرمان نبرد تنها اوست
قاسم سرزمین ما، ایران
یکّه تاز تمام فردا اوست
یکّه تازِ تمامِ فردایی
که جوانان زجای برخیزند
معرفت را کشند در آغوش
با سپاه ستم در آویزند
باد بر تو مبارک ای قاسم
یک کفن از شهادتی زیبا
کربلا دیده در خودش امروز
یادمانی ز رنگ عاشورا
#باران_دریا
زهرا وهاب
🌷🌷🌷
۲۶
در عرصه برید این رجز خوانی را
نابود کنید دشمن جانی را
اهریمن خیره سر به خون رنگین کرد
انگشتر سردار سلیمانی را
رحمت کاشانی
سیزدهم دی ماه ۱۳۹۸
🌷🌷🌷
۲۷
یکبار دیگر دستی از پیکر جدا افتاد
آزادهای در خاک و در خون بیصدا افتاد
یکبار دیگر مالکی درخون شناورشد
یک قاسم دیگر به دشت کربلا افتاد
سردار، بی سرشد ولی مانند مولایش
ماتم زداغش بر دل ارض وسما افتاد
درجمع مستان عشق بودوشور برپابود
آلاله ای در مقدم آلاله ها افتاد
آیینهای بشکست ودنیانورباران شد
زین رو دوباره یاد او در یاد ما افتاد
محمود نیکخواه. ۹۸/۱۰/۱۳
🌷🌷🌷
۲۸
ایمان تو سر لوحه ایرانی هاست
بی باکی تو مرام کرمانی هاست
ایران و تمام مردمش میدانند
امنیت ما دست سلیمانی هاست
#فاطمه_حبیبی_مهریاس
🌷🌷🌷
۲۹
تنگ است دلم از غم هجر ، حضرت سردار
برخیز و نقاب از رخ ابلیس، تو بردار
پیچیده در این وادی عشق، عطر شهادت
یک ملت عاشق ، به ره عشق، گرفتار
با هر نگه ات لرزه به دستان ، عدو بود
ای بهر آقا سید علی ، شیر علمدار
پرپر شده ای چون گل پژمرده دراین دشت
این امت آشفته از این داغ، عزادار
نفرین بر آن دست که زد، یوز وطن را
بی مالک اشتر شده است ، حیدر کرار
افتاده در آن غربت اگر جسم \\\\\"غریب\\\\\"ات
سردار علی هستی و دورت همه زوار
حسین اسکندری\\\\\"غریب\\\\\"
🌷🌷🌷
۳۰
زائری از سفر کرب و بلا آمده ای
از پدر جلوه کنان سوی رضا آمده ای
قاصدی از بر زینب و علمدار حسین
سوی معصومه پی عهد و وفا آمده ای
ذوالفقاری تو به دستان علی باز هنوز
سوی ملک لافتی دست جدا آمده ای
بال پرواز تو بود بصره و لبنان و دمشق
سوی کرمان ز چه رو خون خدا آمده ای
آسمان دل ما سرد و کبود است سردار
همچو خورشید پر از نور و ضیا آمده ای
تو فنا در خود و از خود به خدا باز شدی
همچو موسی پی طور پاک و رها آمده ای
نیره جهانشاهی
🌷🌷🌷
۳۱
دل دریایی ات آیینه دار است
نسیم مهربانی را سوار است
تمام لاله های \\\\\"شهر رابر \\\\\"
ز داغِ \\\\\"حاج قاسم\\\\\" داغدار است
محبت از نگاهت ریشه می زد
یقین در آرزو دیدار ِ یار است
به سوسنگرد و اندیمشک و اهواز
مسیرِ ردِّ پایت استوار است
چو رودِ روشنی آرام رفتی
به سمتِ دشت و صحرا بیقرار است
زمستان، دی، سکوت و سوزِ سرما
کویر و کوه و دریا ، سوگوار است
صداقت در کلامت موج می زد
شکوهِ مرزِ دلها ماندگار است
حرم ،\\\\\" مشهد\\\\\" دلت پرواز می کرد
دمِ نقاره ها ، آوای ِ زار است
بزن باران ، بزن باران نوایی
حریم شهر\\\\\" کرمان\\\\\" غمگسار است
شهیدان انتظارت را کشیدند
تو نامت جاودان و پایدار است
سروده: حسین شهابی (برادر شهید هاشم شهابی)
🌷🌷🌷
۳۲
حاج قاسم رفتی و ابر سیاهی
بر سرِ رابر کشیده اشک و آهی
حاجی از باران نمیخواهد بگوید
خون گرفته آسمان تا خون بروید
تو بلندافشانهی این تاک بودی
بهترین افسانهی این خاک بودی
سینهات در کربلا آتش گرفته
بال خونینت کجا آتش گرفته
آتشی در باد باید برفروزیم
بال خونینت بسوزد مانسوزیم
ای پرستو این سفر وقت وداعست
بالهایت را ببر وقت وداعست
ای پرستو کوچ آخر بود انگار
برنمیگردی خدا حاجی نگهدار
مسعود سلاجقه
🌷🌷🌷
۳۳
کربلا قاسمِ دلسوخته از یار چه گفت
جمعه ی آخری از عالم اسرار چه گفت
منتظر ماندهام آغاز سفر برگردد
جمعه خونیست بگو قاصدک از یار چه گفت
سرودکرمان عجب آواز غریبی دارد
رسم آزادگیش از عطش آوار چه گفت
آتش پاک مگر پاکترش گرداند
آن سمند روسط شعلهی دیدار چه گفت
کوفیان گوش کشیدند در آئینه ی او
تا بگویندکه از حیدر کرار چه گفت
شهر بغداد از آن کوچ غریبانه بگو
شب بی حوصله آن سرو نگونسار چه گفت
دست جامانده و انگشتر بیحوصلهاش
ناگزیرند بگویند علمدار چه گفت
مسعود سلاجقه
🌷🌷🌷
۳۴
سردار دلاور وطن می آید
خونین تن و صد پاره بدن می آید
ای مردم شهر، راه را آب زنید
سردار، به شهر خویشتن می آید
فاطمه لشکری (راحیل کرمانی)
🌷🌷🌷
۳۵
ایران ز غمی بزرگ طوفانی شد
دل ضجه زد و دو چشم بارانی شد
کرمان دل عالم است و این دل اکنون
در ماتم قاسم سلیمانی شد
محمود نیکخواه
🌷🌷🌷
۳۶
جان باخته حادثهای دیگر شد
در مسلخ کربلائیان بی سر شد
مانند ابالفضل علمدار حسین
سردار سرافراز وطن پر پر شد
مهتاب عزیزی
🌷🌷🌷
۳۷
سردار شهید ما سلیمانی، رفت
آن مرد بزرگِ اهل کرمانی، رفت
او رفته و نام نیک او هست به جا
سرلشکر رزم و مردِ میدانی رفت
اردوان هوشمندی
🌷🌷🌷
۳۸
شور قیامت است این شرح و بیان ندارد
با چه زبان بگویم؟ عشق زبان ندارد
عقل نشسته حیران لفظ گرفته پایان
شعر، دَرَد گریبان تاب بیان ندارد
آمده اند مردم از همه سو به تشییع
بدرقه ی سلیمان پیر و جوان ندارد
خواست دلم از این غم شرح دهم به عالم
نامه خوش است، اما خامه توان ندارد
صف زده اند هر سو لشکر حق و باطل
چون تو سپهبد اما ملک جهان ندارد
گرچه نفس به تنگی می کشم از فراقت
مرگ به این قشنگی آه و فغان ندارد
زنده تویی که رفتی مرده منم که ماندم
من چه بگویم از تو؟ مرده که جان ندارد
حسرت آن نگاهت کشت مرا که شعرم
این همه لطف و خوبی دارد و آن ندارد
حال که در دو عالم این همه سود بردی
یک نظری به ما کن این که زیان ندارد!
افشین علا
🌷🌷🌷
۳۹
وقتی سپیده با فلق دیدار میکرد.
دستان اهریمن دو چشمم تار میکرد
رفتی سلیمانی تو ای هم مسلک عشق
موج شهادت در دلت ایثار میکرد
ای بامداد لعنتی هرگز نیایی
تیر فلک صد پاره ات سردار میکرد
بعد از تو ای عاشقترین راه شهادت
هم رزم تو هم ناله ی بسیار میکرد
ایران سیه پوشیده در سوگ عزایت
غصه به قلب دوستان، غم بار میکرد
گر چه همیشه آرزویت بود شهادت
عشق وطن راه تو را هموار میکرد
فرزانه مینالد از هجران تو سردار
صد غصه را او در دلش انبار میکرد
فرزانه جاودانی
🌷🌷🌷
۴۰
تیر سفاکی اگر دستی شکست
یا که آمد ناگهان پایی ببست
گر چه قاسم غرق خون شد با جفا
پس بماند یاد او در قلب ما
خون قاسم ها قیامت می کند
قلب ما را پر شهامت می کند
تا ترامپ او، بداند بی پدر
مرگ او آید ز ایرانی حذر
پس به فکر مرگ خود باش ای پلید
من دهم مرگت به عالم یک نوید
تا ببینی خشم ملت را کنون
پس بمیر از خشم ایران با جنون
ما برای انتقامی در کمین
در کمین با قلب پر دردی ز کین
ما سلیمانی ز نسل انتقام
قلب ما با انتقامی التیام
می شوی نادم ز کرده،ای زبون
چون ببینی کاخ ظلمت واژگون
تا ابد ایران بماند جاودان
تا کِشد دشمن به ذلّت در جهان
بهمن سلیمانی
🌷🌷🌷
۴۱
حقّست کسی چون تو اسطوره بِشَود
عشقت شب و روز توی رگ ها بِدَود
هرگز شدنی نیست که نامت سردار
از خاطرِ خاوَرِ میانهِ بِرَود
ابراهیم سحری فومنی
🌷🌷🌷
۴۲
چه طوفانی شده در گرگ و میش ناب چشمانت
شکسته شاخه های گلشن و شاداب چشمانت
تمام قدسیان گریان از این آشوب شهر آشوب
تمام عاشقانت محو عالم تاب چشمانت
خرمان می روی امشب کجا معشوقهی خالق
نظر بازی نکن با عشوه ی نایاب چشمانت
نشسته در کمین صیاد بی رحم دغل کاران
بریزد خون سرخ و عاشق کمیاب چشمانت
پریزادی نمیدانی نرو در بین این مردم
خدا نا کرده زخمی می شود محراب چشمانت
میان آسمان بودی تو ای سردار مظلومان
زمین آتش گرفته از فراق قاب چشمانت
شبیه حضرت قاسم تو در میدان جنگ بودی
بمیرم جسم صد چاکت چه شد میناب چشمانت
برای مردم عاشق غزلها گفته ای شاعر
بیا حالا تماشا کن شکوه خواب چشمانت
سلیمانی تو بر ملک همه دلها امیری کن
نگینی در همه عالم دلم مضراب چشمانت
حسین فرجی
🌷🌷🌷
۴۳
گربهی بیگانه کم کم خیره سر شد مثل گرگ
نام نحسش را امامم گفت شیطانِ بزرگ
از ترامپ بگرفته تا ماقبلِ کارتر ننگتان
می چکد خون جوانان جهان از چنگتان
طعمه اش را در بلادِ شرق کرده جستجو
کدخدایی می کند این وحشی درنده خو
جان به لب کرده ز موشک بمب، با وحشت، نفاق
از یمن بگرفته تا بحرین و لبنان و عراق
دست شیطان باز هم از آستین آمد برون
چشم ما از کینه اش گردیده حالا اشک و خون
در دلِ بغداد با شلیکِ راکت از هوا
دستِ پرچمدار رهبر را نمود از تن جدا
شد شهید راه حق سردار کرمانی تبار
با تنی چند از یلان لشکر داعش شکار
تو چکاره هستی ای ملعون که دنیا مال توست
از طریقِ جنگ و خونریزی فقط خوش، حالِ توست
ما نرنجیدیم از صدها هزاران زخم و درد
دوریِ سردار رنگِ چهره ها را زرد کرد
خون سردارِ سلیمانی فقط دارد قصاص
شیعه می گیرد ز تو ملعونِ بی ریشه تقاص
بی خبر هستی ز ایران در شهادت پروری
میشود تجدید بیعت با مقام رهبری
هم بسیج و لشکر قدس و سپاه و ارتشش
جملگی آماده ی دستور و هر فرمایشش
خیره سر ایران که تاریخش کهن، قومش دلیر
مثل قاسم خفته در این بیشه، صدها بچه شیر
صمد محمدی
🌷🌷🌷
۴۴
بیا ای دلاوررشید زمان
تو ای قاسم پردل قهرمان
سلیمانی؛ ای فاتحِ بینظیر
فلج کردهای جملهی خائنان
شکستی صف دشمنان را تو خوب
صد البته داعش شده ناتوان
تو تاجِ سرِ ملّتی ای عزیز
ابر مرد تاریخ؛ ای پهلوان
شده امن ایران به دستان تو
زریگی و هر مفسد پرزیان
بگویم ز پستی این کافران
بریدند سر کودکان و زنان
ابرمرد تاریخ ایران تویی
چو رستم چو آرش تو ای پهلوان
توراجاودانی دعاگو بود
و فرزانه همشهریت قهرمان
فرزانه جاودانی
🌷🌷🌷
۴۵
بغض دارَد دلِ دیوانه خریدار کُجاست
اشک بر دیدهی عشّاق؛ علمدار کُجاست
کوچه و شَهر پُر از ماتم و اندوه و فغان
شیر مردِ عَجمی؛ سَرور و سَردار کُجاست
حمیدرضا یگانه
🌷🌷🌷
۴۶
هان، میشناسیدش؟ ز یاران خراسانیست
از نسل سلمان است اگر نامش سلیمانیست
مردانِ حق، همپای او در جبههها ماندند
بدخواهِ او، تسلیم خواهشهای شیطانی ست
در وقت میدان، او: اشداءُ علی الکفار
با دوستان، تفسیری از آیات رحمانیست
شرحِ نگاهش با یلان کارزار قدس
توصیفِ او سنگینیِ اشعارِ خاقانی ست
در صبح رجعت خوب میدانم که او هم هست
در لشکری که جمع ایرانی و افغانیست
در وصف او حتی قلم هم از نفس افتاد
راحت بگویم؛ آنچه میدانم و میدانیست
فاطمه رحمانی
🌷🌷🌷
۴۷
افتاده در این راه، سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
بیهوده به پرواز میندیش کبوتر!
بیرون قفس ریخته پرهای زیادی
این کوه که هر گوشه آن پاره لعلی است
خورده است بدان خون جگرهای زیادی
درد است که پرپر شده باشند در این باغ
بر شانه تو شانه به سرهای زیادی
از یک سفر دور و دراز آمده انگار
این قاصدک آورده خبرهای زیادی
راهی است پر از شور، که میبینم از این دور
نیهای فراوانی و سرهای زیادی
هم در به دری دارد و هم خانه خرابی
عشق است و مزین به هنرهای زیادی
بیچاره دل من که در این برزخ تردید
خورده است به، اما و اگرهای زیادی
جز عشق بگو کیست که افروخته باشند
در آتش او خیمه و درهای زیادی
سعید بیابانکی
🌷🌷🌷
۴۸
تیغ با درد به قلب همه بستان پیوست
رود جاری شد و آرام به طوفان پیوست
دست ابلیس برون از شب تاریک آمد
کهکشانی به شهاب رخ تابان پیوست
تا ابد رونق بازار شهادت زیباست
مرد نستوه به فرمانده ایمان پیوست
فصل تفسیر شهود و سفر و لبخند است
عاشق نور به خورشید درخشان پیوست
راه باز است بر آنان که تبسم دارند
راه باز است بر آن کس که به سامان پیوست
مادرش منتظرش بود بیاید قاسم
پسر شیعه به مهمانی سلطان پیوست
ابرها اشک بریزید سلیمانی رفت
مالک اشتر حیدر به شهیدان پیوست
شوکت خشم و خروش علوی در سر داشت
خون پاکش به شهیدان مسلمان پیوست
حاج قاسم به سلامت! که شهادت یعنی
راوی فتح به آوینی رضوان پیوست
مصطفی کارگر
🌷🌷🌷
۴۹
دیدند در او غیرت ایرانی هست
در عشق علی خلوص سلمانی هست
با دیدن انگشتریاش فهمیدند
او نیست و خاتم سلیمانی هست
علی انسانی
🌷🌷🌷
۵۰
یک مرد، که شب، از نگهش میترسید،
احساسِ عطش داشت، به جامِ خورشید!
بر تختِ سلیمان، شده انگار، سوار؛
تا مملکتِ حضرتِ جاوید، رسید!
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
🌷🌷🌷
دیدگانم باز بارانی شده
برسوی یاران سلیمانی شده
سینه مالا مال ماتم گشته است
قلب ها افسرده از غم گشته است
آسمانی گشته است سردار زمین
غرق ماتم گشته است ایران زمین
دوستان کو جلوه پنهان صبح
گشته بر هم چهره خندان صبح
قمقمه خالی و آبم ریخته
از تنم سردار تابم ریخته
من سرا پا آتشم در نیمه شب
گوئیا خود آتشم از سوز وتب
می رسد هر دم نشانی از حسین
از نجف تا کربلا و کاظمین
برده از قاسم نشان و نام تو
همچو یاران حسین فرجام تو
دستها یاد از علمدارم دهند
یاد نعش وجسم سردارم دهند
دست و انگشتر کنارت دیده اند
چون حسین جسم تور ا گردیده اند
اربا اربا چون علی اکبری
از چه شد راس تو هم خاکستری
از حرم تا بر حرم گردیده اید
اجر صبر زینبی را دیده اید
عاشقان بوی حبیبان می دهند
عطر جان بخش شهیدان می دهند
در دل جمعیتی گم گشته اید
بر سر دستان مردم گشته اید
سالها خوی خدایی داشتید
پنجه مشکل گشایی داشتید
یاد مظلومی ما در پوشه هاست
یادتان در هر کنار و گوشه هاست
زندهیاد عباس ترکاشوند (عارف)
🌷🌷🌷
۵۲
دیدی که چهسان اسوه ی دلها ز جفا رفت
سردارِ سلحشورِ وطن نزدِ خدا رفت
از رفتنِ او دوست ، ز غم جامه دریده
حتّی به از آن ، ناله ی دشمن به هوا رفت
در مکتبِ او عشق و شهادت شده ترویج
عاشق شده و تا به فلک بهرِ صفا رفت
او تشنه ی دیدارِ خدا و شهدا بود
سردار به دیدارِ خدا و شهدا رفت
سرتاسر عمرش سخن از عهدِ خدا گفت
جان در رهِ عهدش بنهاد و به وفا رفت
دیدی که چه غوغا شده در جمعِ مریدان
سلطانِ دل و جانِ همه ، جان به فدا رفت
لرزیده ز نامش همه ی لشکرِ دشمن
لکن خود او با دلِ لرزان و دعا رفت
غم بارِ دگر پُر شده اندر دل (احمد)
از غصه ی جانی که دگر از تنِ ما رفت
حمید نوری (احمد)
🌷🌷🌷
۵۳
یلی بر زمین افتاد
که جهانی تکان بخورد
جمیله عجم (بانوی واژهها)
🌷🌷🌷
۵۴
قاسم ای مرد خدا داغ تو بر این دل ماست
تا ابد راه تو سر لوحه ی مردان خداست
به خداوند کریمی که تو را هدیه نمود
نام تو پرچمِ یاران علی شیرِ خداست
داعش آن نوکر ارباب شیاطین زمان
ضربتی خورده ز شمشیر تو که دست خداست
حرم آل علی بعد ابوالفضل رشید
دیگر این گونه ندید مرد دلیر که باوفاست
گرچه کشتند خبیثان دگر جسم تو را
لیکن آوازه ی تو شرط همه رمز بقاست
قوم ظالم که فریب خورد و ندانست فقط
آرزویت همه دم رفتن از این دار فناست
داغ بر دل بنهادی و تو رفتی به جنان
مزد آزادگی ات نزد خدای شهداست
یک جهان مانده که این نام سلیمانی چیست
رفتنش زنده تر از بودن در این دنیاست
لرزه افتاده ببین بر بدن قوم شریر
هرچه تهدید کنند گو که دگر باد هواست
عزتی بردی به کرمان که کریمان مبهوت
قبله ی حاجت ما بعد از این در آنجاست
تو امیر دل مایی و خداست یاور تو
«آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست»
خوش به حالت که شدی محرم اسرار ولی
از غم هجر تو بین گریه کنان آن مولاست
وای اگر رهبر من حکم جهادی بدهد
کاخ ارباب ستم در هدف اهل ولاست
وعده ی حضرت حق غیر از این هست مگر؟
ظلم ظالم به جهان منهدم و رو به فناست
گاوچرانی که چنین آتشی افروخته یقین
هیچ ندانست که دگر منتقمت ملت ماست
بشنو ای خصم زبون گفته مزینانی چنین
سخن مردم ما مرگِ بر این آمریکاست
علی مزینانی عسکری
تهران...هفدهم دی ماه ۱۳۹۸.
🌷🌷🌷
۵۵
یادت گرامی نازنین ، رفتی ولی بی ما چرا ؟؟
هرچند رفتی ، همچنان یادت صفای جان ما
در خاک بنشستی چوگل با نسترن ها لاله ها
ای باغ رضوان را چنین عطر تنت داده صفا
چشم حسود دشمنان سر سبزی مارا ندید
غافل که صدها قاسمی میروید از ایران ما
سردار سرو قامتم ، از رفتنت در ماتمم
شرح غمت را چون دهم با این زبان بی نوا
باور ندارم نیستی ، ¬ تو... مثل گلها زیستی
دلتنگی ام را با صبا ، نجوا کنم در باغها
جان بودی و جانان شدی از چشمها پنهان شدی
ای جان و هم جانان من رفتی ولی بی ما چرا ؟؟
( مسعود م )
-- پ ن
عمری به سجده نشستی و بوسه زدی بر خاک ،
اینک ببین که خاک سجده کنان بوسه میزند بر پیشانی بلندت
مسعود میناآباد (مسعود م)
🌷🌷🌷
۵۶
پائیز ز عطر خون شهیدان بهار شد
آن روزها که چهره ی ما پر غبار شد
تا سوخت چهره ی یاران بی قرار
تا لاله ها ز تف دل چو خار شد
بلبل ز آشیانه برون رفت وقت عشق
آهی کشید نرگس و چشم انتظار شد
بلبل دلش شکست و به خوابی عمیق رفت
نرگس، پس از مرگ همدمش داغدار شد
دنيا ز خون نرگس سرخ بهار عشق
بالید به خویش و صاحب صد افتخار شد
چشمان خویش بست و به خوابی عمیق رفت
بر صورتش نشسته هزاران غبار شد
چیزی نمانده از تن او در فرات خون
انگشتری که ماند و ز او یادگار شد
گفتم که از وَرای سماوات آمدست
حتی اگر که رفت ؛ بیشتر ماندگار شد
در مکتب عشق کدام خِضر رفته ای؟
تا رفته ای جهان ز غمت بی قرار شد!
این خاک و سرزمین که تو را می کند نگاه
از خون سرخ قلب تو پر اعتبار شد
ترسم که تشنه بودی و مانند سرورت
بعد از تو آسمان و زمین جویبار شد
سرچشمه ی حیات! بده ما را امان ز مرگ
مرگ از نگاه با شرفت شرمسار شد
تیغت که بر جهان ستم زخم می نِشاند
صد آه کنون شکسته و گُم ذو الفقار شد
ای پاسدار غیرت و ای وامدار حُسن
زاییده مالکی چو تو در روزگار شد؟
مالک نرو به مصر که فردا ز غربتت
حیدر ز حزن و ماتم تو سوگوار شد
دانیال صفیپور منصوری (یوسف)
🌷🌷🌷
۵۷
مانده ام؟ مانده ام؟؟
بی هویتی در رنگها از سرزمین مردان عاشق
گردان رعد یاد عروج یاران مرد
به لبخند بدر آغوش مادرانهی شلمچه
و این من به دوراهی ابهام
جاماندهای به هزارتوی دلبستگیها
و آن سو
یاران به راه آسمان
خندان باشکوه
و من؟ نفس دون
دردی مدام
زهرهی در پایانهی وجود
آه از کوچههای شهید
به بارانی خنجر لحظههایم
بارها رفتم دعایم کنید
دعایی به حجم روزهای ماندن
با توام با تو ای روزهای اخلاص
کربلای پنج یادت بخیر
وقتی بچههای گردان
به آغوش سیم خاردار
درس مردی میدادند
به یاد آخرین دعای کمیل
به یاد کوچه بنی هاشم
سوز نالهها به چاه
به یاد پهلو شکسته
عروج فاطمی
در حنابندان دوستان
آه از ترس مبهم، فریب شیطان
درماندهای به خودفریبی
کیستم درانتها
تنهای تنها
تنهایی به مرگ تدریجی
در کنج درد میسوزم
باز از کاروان دور افتادهام
بیچارهای به خودمرگی زمان
امیدم پیروزی مردان بزرگ
مردانی عاشق از جنس خاک
عاشقان کربلا به امتداد عاشورا
چون او، قاسم به میدان عمل
یادش به خیر سردار مردی
تسخیرکنندهی قلوب
سرباز میهن حاج قاسم سلیمانی
علی ناصری ۱۸/ ۱۰/ ۹۸
🌷🌷🌷
۵۸ و ۵۹
دو شعر از شاعری گمنام میفرستم که همانروز یعنی ۹۸/۱۰/۱۳ این دو شعر را سروده است:
شعر اول:
باز هم حادثه و لاله یِ بارانی ها
بویِ آلاله یِ مستانه یِ ایرانی ها
باز تابیده شده ماهِ درخشانم از:
جوششِ ساغرِ خونینِ سلیمانی ها
___
شعر دوم:
در لحظه یِ جانی تو و در خَلْسه یِ آنی
ای کوه تماشایی ام، ای راهِ نهانی....
گفتی که زِ سر میگذری یا که زِ دستت؟
ای نورِ درخشنده یِ دشتِ ظُلَمانی...
تقدیم به تناور مردِ تاریخ ( سرلشکر سلیمانی)
شاعر_ گمنام
ارسالی از علی نصراللهی (سپیدار)
🌷🌷🌷
۶۰
سلام مرد رفتی و تنها دستت را برایمان به یادگار گذاشتی تا بی یاور نمانیم
دستت را که دیدم تازه فهمیدم این ماییم که مردیم تو تنها پرواز را به خاطر سپردی
گمانم اون بالا بیشتر بهت نیاز داشتن
رفتی یا رفته ایم نمیدانم فقط میدانم
از تن به در آمدی تا ببینی چه حد است طیران آدمیت تو حتی سوزن عیسی که انگشترت بود توی دستت جا گذاشتی
کجا ای مرد معراج اینقدر بی ما کجا
مسیحا الهیاری
🌷🌷🌷
۶۱
سردار بی منّت
نگه کردم به اطرافم همه زانوی غم در بر
جهان شد غرق واویلا «سلیمانی» شده پرپر
ز دستِ دشمنِ پستِ جفا پیشه، شد افلاکی
شهادت شد نصیب او، کبوتر گشت تا داور
شراب عاشقی نوشید و شد راهی سوی میدان
چو «قاسم»، کربلایی شد هزاران زخم بر پیکر
مجاهد بود و جان بر کف، دلاور بود و بی همتا!
میان خاکیان خاکی، میان سروران سرور
نمیافتاد شیر شرزه در دام تبهکارن
مگر از مکر جاسوسی که از پشتش زده خنجر
چه خونهایی که شد جاری، چه جانهایی که رفت از دست!
از آن شیطانِ کذّابی که دارد خوی عصیانگر
من از شادیِ کفتاران و روباهانِ بی صفت؛
شدم آگاه وای من که شیری خفته در سنگر
دلا خون گریه کن از این فراق سخت و جانفرسا
شهادت پیش او شیرین؛ فراقش هست ویرانگر
بخواب آرام ای سردار بی منّت سلیمانی!
که ما هستیم بعد از تو به خونخواهی مصّمم تر
هزاران کاوه و آرش به راه افتند، از هر سو
علم بر دوش بیپروا شرار غیرتت در سر
علیرضا حکیم
🌷🌷🌷
۶۲
چیدند گل سرسبدِ بُستان را
فرماندهِ جان بر کفِ در میدان را
لعنت به حرامیِ پلیدی که فروخت
سردار سلیمانیِ با ایمان را
علیرضا حکیم
🌷🌷🌷
۶۳
درود بر تمامی جهادگران و دریادلان و شیران پاک ایران زمین که جان و عمر و لحظه های ناب و شیرین زندگی شان را فدای آسایش و امنیت هموطنان و میهن خود می کنند.
درود بر سردار راستین میهن باد!
خون پاکشان همیشه جوشان!
بتول رجائی علیشاهدانی (صنم)
🌷🌷🌷
۶۴
سردار دین
سردار دین و غیرت!
رفتی در اوج عزت
بر کام تو گوارا
این بادهی شهادت
خونت کشد به آتش
بی شک سپاه دیوان
خیزد ز قطره هایش
صدها یل مسلمان
رانند از این کرانه
بیرون ، سپاه دشمن
خاور میانه ای نو
زاید بزرگ و ایمن
خاور میانهای که
عاری ز دیو باشد
بر کوی و برزن آن
نور خدا بپاشد
تقدیم به خانواده ی سردار شهید سلیمانی
یوسف صمدی، (آدم)
🌷🌷🌷
۶۵
دشمن کبوترها
ز نو شیطان جنگ افروز
جنایت کرده است امروز
ترور کرده است مردی را
که بود او مهر نور افروز
همان شیطان که خونین است
جهان از چنگ و دندانش
ولی مخمل کشد دایم
به روی مشت سندانش
گهی در پوشش حور و
گهی در هیئت مار است
مدام او تشنه ی نفت و
چو گرگی هار و خونخوار است
همیشه تشنه ی جنگ است
نفس از چنگ او تنگ است
برای عالم امکان
سراسر مایه ی ننگ است
نمانده یک وجب سالم
جهان از جنگ و نیرنگش
همیشه می چکد خون ها
ز نوک پوزه و چنگش
گهی در خون کشد افغان
گهی سوریه و سودان
گهی هم غزه و لیبی
گهی بغداد و گه، لبنان
همیشه ، با هزاران فن
گهی کودک کشد گه ، زن
چو جغدی با کبوترها
همیشه باشد او دشمن
رسیده وقت آن اکنون
که آمریکای اهریمن
به بند آید و این عالم
شود از شر او ایمن
یوسف صمدی آزاد (آدم)
تقدیم به خانواده ی سردار سلیمانی و همه ی داغ دیدگان مسلمان
🌷🌷🌷
۶۶
صبحغمانه
با تو میاندیشم ای سردار بیمزد و بها
میشوم بیاعتنا دیگر نترسم هیچگاه
من نمیدانم چه خواهد شد
ولی این را که خواهم گفت
که خون تو شود منجر به قطع ریش دشمنها
*
حرفهایت،عکسهایت،گریههای چشمهایت
من نمیدانم به پیش حضرت قائم
چگونه این مصیبت گفت
*
پس زدند اینجا شکستند بر تنم پوشید سیاه
و نوشتند به خطی با رنگ قرمز و سیاه
خط قرمز نیست دیگر هیج جا
ای سیاه پوشیده ای تن پوشها
*
باورم نیست که باور کنی ای دوست
تو نباشی من چگونه صبح لبخند بر این امنیت شهر کنم
تو نباشی من چه خاکی به سر ظالم بی داد کنم
تو نباشی من چه فریاد به سر پاکی حلاج کنم
من چه دارم بجز این جان که فدای ره این خاک کنم
*
باورم نیست که باور کنم ای دوست
در میان آن صلابت آن سکوت
چهرهای بیادعا صحبت دیدار خون
پس چه کس با دشمن دندان خون
راه خیبر از میان معبری خواهد گشود
پس چه کس از دشمن دین خواب راخواهد ربود
باورم نیست که باور کنم این راه خواهد بود
*
و همان دم که در آن دم
با صدایی به ندایی
باورم شد که درونم به ندایی
خواهد گفت
که هزاران ز سلیمان زمان
پرچمش دست گرفت،
خواهد گفت
که در این راه نترسیم ز خطر
بیخ دشمن بِکنیم از سرخصم
تا نباشد دگر این پرده ز غم
تا بکُوبیم بر سرش
آن جنون کافهیمست
و بگوییم تو بمیر
مرگ بر این جامهیمرگ
ابراهیم آروین
🌷🌷🌷
۶۷
هرچند به خاک پیکر او افتاد
گلبرگ تنش شبی به هر سو افتاد
سرمست شد از عطر تنش هر گلزار
تا روی زمین آن گل شب بو افتاد
طیبه حسنی (ساحل)
🌷🌷🌷
درود و عرض ادب جناب خوشرو
سپاس از پست بسیار ارزشمند شما