استاد "مهدی زینیاصلانی" شاعر، نویسنده و پژوهشگر معاصر قوم لک، زادهی ۳ فروردین ماه ۱۳۳۷ خورشیدی، در الشتر است.
ایشان کارشناس زبان و ادبیات فارسی و داور درجه یک فوتبال است و چندین مقاله در زمینهی فرهنگ لکی در نشریات و سایتهای مختلف فرهنگی چاپ و منتشر کرده است.
همچنین ایشان، کارشناس فرهنگی مدعو در صدا و سیمای مراکز کرمانشاه و لرستان و عضو تیم تهیهی پروندهی ثبتی، برای ۸ اثر ناملموس لکی، شامل زبان لکی - لالایی لکی - هنر دونوازی ساز و دؤؤل لکی - هنر ساختن و نواختن تنبور لکی - هنر ساختن و نواختن بلور لکی - شاهنامهخوانی لکی - دانش گاهشماری و ستارهشناسی لکی و شیوههای سنتی بستن گلونی لکی در میان زنان و مردان قوم لک، بوده است.
▪کتابشناسی:
- رد پای پیشینیان (فرهنگ عامه لکی) [این کتاب در ۴۸۳ صفحه، در بر گیرندهی ۳۵ آیتم از نمودهای فرهنگ عامهی لکی، همانند بازیها، قوانین، غذاها، چهل سرو، گیاهان دارویی، اشعار و تک بیتهای کاربردی و... است]
- چپرا [در این کتاب ۴۷۸ صفحهای، به ریشهی باستانی و اوستایی برخی واژگان لکی و آداب و رسومی که از باستان به جامانده و در فرهنگ لکی جایگاهی دارند، پرداخته شده است]
- سالفه [مجموعهای ۵۱ صفحهای، از سالفههای (مینیمالیستها) لکی]
- کژاوه هویر [مجموعهی اشعار لکی در قالبهای متنوع]
- ورینجه [مجموعه اشعار فارسی]
- تویل زرین
▪نمونهی شعر لکی:
(۱)
ئاخریِ گُمته مهم
وخدیگه وچکو نونت بری
هنیِ گه وبن بر وتت چکو
ایسگه گه ومخراز، زلفل شوررت پاچی
وخدیگه میره مارت هاوا دا
مزناسدم آخری گمته مهم
وخدیگه چوتاویت آیشد ار آگر
ایسگه گه دارل گویچت کل بری
هنیِ گه اِ پشد سر هنات کردیِ ریویار
وخدیگه چومتت خرر دا ار آسمو
مزناسدم آخریِ گمته مهم
وخدیگه مونگ اُ حویر گیریان، اما تو دُهیلتیِ نکویی
موقیگه وتت: تریوت دروه
هنِیِ گه وتت: لولک تاسونن وچته
وخدیگه وتت: شاخ گا مایی متله
مزناسدم آخری گمته مهم
وخدیگه وخد حویتن وتم: پف پف حسار پولا / قلف اِ محمد کلیل اِ خدا، توپرکت دا اِ خنه
موقیگه وتم حویر سویر ایواره هف شو هف رو باواره،بینه خنه
ایسگه چل کچلم ارِبن هاتن وارو چری،بینه خنه
وخدیگه پنجه خوینینم دا ارقی ماشینت،سویله خه نه تیِ کِرد.
مزناسدم آخری گمته مهم
وخدیگه وتت کپو کچی هر مه لیکه
ایسگه گه کله پاچت حواردو مزگت کرده ساندویچ
وخدیگه دسلت ار دور یک خره ما،وتم: نوخد نیه
وخدیگه نوم مردیت آورد ونوتت کر داوت کیشیاوی
مزناسدم آخریِ گمته مهم.
(۲)
که له بای
هاوار، هاوار، هاوار
که له بای هاوار
همیشه خاوُته مُینم
سهر بار ئو دیار، کیِ وه خدِ خاوه
وژت نیشو ده
سرما ئو ژاری یه کا گیر بینه
سهرما گهر مُ گهرم هیِ رهن هیِ رهنیِ
ویهر چوپی هوازیِ وه دو ده سماله
بی بهرگیم، خیرهت پوشه نی مُنه
دهس ئو پامو هردِک په تیه
ژاری، ریِ بازار به سدیه سیِ
تمارزوییم، سراشیِ، بی پیله مه خرریم
شِمشیرِئاویزه
زلفِ دارهل شونه مهیِ
کهله بای هاوار!
ئج بو مردالایی ئندیشه زه مین جا هوسیا ین نیه
سهر بار ئو دیار
نهفهس بکیش، وه آشگارا
جار ده
هوره بچر، گاله ده،هنا که:
لشگرِ بی فه رخِ وهار، دس بیه ئر پِشدِ وِلوت
کسِ بی پِشد اُ پیه لی ،دسه لِ بی ده سِلوت
وارون وه شد مئمور که،چوار یره قه
گرزِ گِرِم هُر وه ده سا
سوم ئو سه رما ئاواره که
زه می گرما که،گُله ل بچر بان
سوزی ئو وهار بهه میمونمو
ژاری دویرا بایژ
که له بای هاوار، مهر با تنت چیه.
◇ برگردان فارسی:
ای پادشاه زیباییهای زاگرس
نشانت بر روی بیراههها محو شد
کوهها بیتو "شویک" تنهایی میکشند.
وقتی تو نیستی
دیگر واژههای "کلما و کلوض" غریب هر قاموسند
بوی باروت "کل کشها" میدان دار هر آبشخور
افتخار "چوهزاره" بیخریدار
پژواک "شقهی داکت" سرنای امنیت چراگاه نیست
کاروانهای "میِ" و" وِرهن" در گذر نیستند...
تا نور ماه روشنگر گرد پای"کل رم "باشد
"کل پیر"ها رفتند
پیری نسل تو زندانی حرص آدمیان شد
زمین، "لاونن" را در "حجرون"ها گم کرده است
"طراز" تو آرزوی محال "قاو قاو" گرین است
دوستی ما "واز ورنی" بیش نبود
ما "کرکسان تماشا".
همچنان بر جنازهی خیال عبور تو از ئاسو نماز گزارانیم.
(کرکسان تماشا = بر گرفته از شعر حلاج از مجموعه شعرهای در کوچه باغهای نیشابور از آثار شاعر معاصر محمدرضا شفیعی کدکنی)
(۳)
هزاران عاشقی، دنیا دیهسی
رنگینی نازکی لیلا دیهسی
و شیرینی و فرهادی ارا یک
خیاطه زلف آ بریا دیهسی
نکولی یوسف اج عشق زلیخا
و پاکی وژ جِنِک دریا دیهسی
ولیکن عشق کوی ار کوی رنگینه
فقط برزی گرین، تنیا دیهسی
شَمومی نو رسی ئی ملک کوئر
سپیداری نظر کریا دیهسی
اسارل هانه سر پرچین مونگی
و عشقی اخگرل جُریا دیهسی
کراسی گل نشون چوی لیت انار
دسل ار گو یخه ژنیا دیهسی
فکر کم دس اجی دنیا بشوری
کسی کوئر بلنگ بالا دیهسی
نزانستم کوئر هم چوی گرینه
ارا یار ی دلی سُزیا دیهسی.
▪نمونهی شعر فارسی:
(۱)
[جاست]
آنکه بر من شده بود همه آوار کجاست
خاطراتش شده قاب شب و دیوار کجاست
ساکنم در قفس و با تو نیایم به چمن
صحبت از عیش مکن طرف چمنزار کجاست
باغ دل بیتو خراب است و ندارم شعفی
ماندهام تا که بدانم گل بیخار کجاست
جام می از قبل آن لب گلگونه کجاست
عشوههای دم صبح و غم دلدار کجاست
رفته از دیده تویی به غمت مانده منم
آن که آرد به تو از من به تو اقرار کجاست
اینکه گفتی سر دارم ز چه رو لاف زدی
ذکر منصور کجا عشوهی بازار کجاست.
(۲)
[شعر شقایق]
کمر بستهام
نه به خدمت دو تا
برای سر بلندی و راست قامتی
من سرو آزادم
تهیدستم ولی...
نان از جبین خود خورم
به دستانم بر آرم
نان شب از
سنگ خارا
به عشق آنکه قلبم
میتپد از مهر رویش
به دستان رد پای
بوسهی پیغمبران است
ز هر پینه دلی آسوده گردد
زهر چین صورت
غمی آواره گردد
من سر بلندم به بازوی توانایم
کارگر هستم و فخرم به این است.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)