پست های وبلاگ

درود بر شما بانو

زیبا بود

درود و احترام بزرگوار

سپـــاس🙏🙏

درود خانم طلایی گرامی
دلنوشته ی با احساسی بود
یاد شعری افتادم:

شبهای شعر آخر سالَم
با صندلیهایی که متروکند
کنسرت ِ مغشوش ِ حیاتی که
گیتارهایش گیج و ناکوکند

مثل زنی از کارِ شب خسته
خوشحالم از کیف ِ پُر از پولم
منهای عشقم... ضربِ در سیگار
بار ِ نفَس ها مانده بر کولم

دارم برایت چای می ریزم
اما تو با وُدکای او مستی
وقتی رهایی آرزویت بود
دل را به چشمانت چرا بستی؟

بعد از تو با آیینه درگیرم
از اینکه می پرسد: شما؟ سیرم
وقتی که می گویم منم فریاد،
غم می نشیند روی تصویرم

عطر ِ خوش ِ لبخنده هایم را
پیراهن ِ تنهایی ام خورده
قرآن ِ قلبم روضه می خواند
انگار در من یک نفر مُرده

پاییز دارد شال می بافد
تا آه سردم را بپوشاند
آنقدر سردم بعد کوچت که
در من پرستویی نمی ماند

هرشب برایت چای می ریزم:
اخم ِ تو: "اِه! چای منو خوردی؟! "
اما به رویایت نمی گویم
سهم مرا از زندگی بُردی

روی زمین افتاده یک دفتر
بُغ کرده از قلبم طلبکار است
می خواهم امشب یک غزل... اما
تب کرده شعرم... عشق، بیمار است
(م. فریاد)

دریای دلتون آرام

درودتان بانوی فرزانه
دلنوشته ای زیبا
پاینده باشید

درود بر شما
زیباست

درود نازک نگار گرانقدر
احسنت بسیااار زیبا بود

درودتان بانو طلایی گرانقدر ،، قلمی پر احساس و تاثیر گذار "" پایدار باشید """