سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 دی 1403
  • روز ملي ايمني در برابر زلزله
25 جمادى الثانية 1446
    Wednesday 25 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۵ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      انسان شرطی شده
      ارسال شده توسط

      اصغر ناظمی

      در تاریخ : سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۴۶
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۵۲ | نظرات : ۱۶

      آدمی موجودی شرطی شده است وهنوز انسانها نسبت به این اتفاق درونی در خود آگاهی لازم را ندارند . وچرا آدمی از شناخت خود واهمه دارد و از آن دوری می جوید ؟.... آیاتفکر بشر برای او جایگاهی امن وایمنی بخش ساخته و افراد جرات نمی کنند درباره ی آن دچار تردید وشک وشبهه شوند ولذا ازشناخت واقعی خود ، خودرا برحذر می دارند واز آن طفره می روند ؟....
      تقلیل انسان از عقل کامل خویش و درفضای ذهن محدود وناتوان خود گرفتار شدن تنها دلیل شرطی شده گی است . وتفاوت "عقل کامل " و ذهن محدود در درک وعدم درک حقیقت است . حقیقت برای ذهن قابل ادراک نیست ، و ذهن شرطی شده برای هرکس ، حقیقتی پنداری و خیالی و تصوری می سازد و صاحب خودرا گرفتار آن می کند . وزمانی حقیقت این امر برای فرد قابل ادراک است که فرد خودرا از اسارت ذهن در خود رهانیده ، و خودآگاهانه به فراتراز ذهن در خود راه بیابد . آدمی ناخودآگاه موجود ی شرطی شده است که به سهولت دچار چرخه ی فریب ذهن شرطی شده در خود می گردد ، اما درک این حقیقت هنوز برای بسیاری افراد امکان پذیرنیست .
      هرکس برای خودش شخصیتی ذهنی و پنداری (وهم و خیالی) می سازد که این از مکروخدعه های ذهن است ، چون حقیقت فرد برای ذهن او قابل ادراک نیست ، ذهن برایش شخصیتی توهمی و خیالی می سازد وآن را شخصیت حقیقی فرد می انگارد وبا فریب ناخودآگاه به او تحمیل می کند . این شخصیت رویایی وخیالی با شخصیت اجتماعی فرد یکی ست ( بسیاری از افراد از جایگاه اجتماعی برخوردار نیستند اینان نیز این شخصیت پنداری را دارا هستند ) شخصیت اجتماعی پشتوانه و تقویت ساز شخصیت پنداری است . اما هیچ کدام ، شخصیت واقعی وحقیقی انسان نیستند . کسانی باگفتاروبیان و با فعل و عمل ، شخصیت ذهنی مارا تهدید می کنند ویابه چالش می کشند ، این گفتار واعمال آنها سبب زخمی ومجروح شدن شخصیت پنداری ما می گردد که وادار به اجرای واکنش وعکس العمل در برابر آنها می شویم . این واکنش و عکس العمل در بعضی افراد در مقابل هم به تعصب بیانی وگفتاری و تعصب عملی منجر می گردد . بسیاری افراد نیزهستتد که دربرابر موقعیتهای اجتماعی همیشه دچارشک وشبهه اند وبادودلی به آن می نگرند ، امابعضی خودآگاهانه خودرا از دلبستگی به مقام و موقعیت های اجنتماعی تاحدتوان دور نگاه می دارند ، اصولا اینگونه افراد آرامش بیشتری دارند وتوانایی کشف ناشناخته های بیشتری را نصیب خود می کنند . موقعیت های اجتماعی ناخودآگاه سرچشمه از همان شخصیت و یا موقعیت رویایی وخیالی می گیرند که افراد در خود بارگذاری کرده اند . وانسان هرقدر کمتر در محاصره ی این شخصیت قرار گرفته باشد ، شخصیتی آزادتر است ونتیجتا از آرامش بیشتری برخوردار است .واینگونه افراد هرگز اسیر تعصب کور در خود نمی شوند وکم نیستند این افراد که در اکثر جوامع بشری می توانیم آنهاراببینیم .
      رنج واندوه ومرارتهای بشری ، رشک و آز و کینه جویی و خصومت ورزی معمول در میان مردمان تمام اینها از حرکات وعکس العمل و بازتابهای شخصیت پنداری در هرکسی هستند . عوارضی منفور که هرکس ناخودآگاهانه خودرا یک عمر گرفتار بی قیدوشرط آنها نموده است . در صورتی که فرد وقتی به خودآگاهی ومراقبه میرسد بامشاهده ی درونی در خویش متوجه ریشه وعلت توهمی وخیالی این عوارض در خود می گردد وخودرا از خودباختگی به شگرد آنها نجات میدهد . پرسش این است ، چرا آدمی نمی تواند ویانمی خواهد به هویت واقعی واصیل خود دست بیابد ، وآن گوهر ذاتی را قربانی هویت پنداری وخیالی خود می سازد ؟...
      وقتی شخصیت رایج اجتماعی یاهمان هویت پنداری به سهولت انتخاب یک نام و فامیل توسط خانواده و هر کشوری به فرد تحمیل والقاء می گردد وهمان نیز هویت بدلی وغیرواقعی فرد را شکل داده وبه او آرامش می دهد (واین آرامش ، آرامشی کاذب است )پس دل کندن وپشت پا زدن وتارومار کردن این هویت بدلی و مصنوعی برای فرد کاری دشوار وگاه غیرممکن می گردد ودر افراد تمایلی برای رهایی از آن بوجود نمی آید که هیچ بلکه تبلیغات جانبی عامل قوی جدب فرد وچسبندگی به این هویت بدلی می گردند .
      تمام واکنش وبازتاب وعکس العمل ها و تعصبات افراد به درجه آگاهی ناخودآگاه نسبی آنها نسبت به خودشان بستکی دارد . گروهی در برابر اعمال ورفتار وحرکات خود وجوشش افکار در خود بیدارتروهشیارترند وبروز بعضی ازافکار در خویشتن را کاذب می بینند پس قبل از به فعل رسیدن ، آن افکار را ناخودآگاه در خود خنثی و بی اثر می کنند . ونتیجتا کمتر دچار واکنش و عکس العمل و تعصب نیز می شوند . اما بعضی از افراد ایجاد هرفکر(یاتمایل) در خویش را برحق تصور نموده واصرار به القاء آن به دیگران دارند که اینان کورکورانه دچار تعصب افراطی وویرانگر می شوند .
      دیدیم ریشه رنج واندوه ومرارت های بشری ، ریشه آز وحسد افراد ، وکینه توزی و خصومت ورزی آدمیان جزهمان شخصیت ویاهویت عاریتی نیست وفردی که به خودآگاهی نسبی رسیده باشد توانایی رهایی از اسارت این عارضه هارا نیز دارد . چنین انسانی کمتر گرفتار تضاد وتناقض در خود می شود وطبیعتا انسانی آرام و مشاهده گر است . ضایعه ای که مارا گرفتار خود می کند ، قضاوت های درونی است وکسانی که به خودآگاهی نسبی رسیده باشند کمتر اسیر داوری و قضاوتهای "خودمحورانه " در خود می شوند . آدمی چون استخرآبی روان و جاری ست وقرنها وسالیان متمادی این استخر پراز لوش و لجن گردیده است وپوشاندن این استخراز لوش ولجن و وجود و گزند بیشمار حشرات باعث گردیده که زندگی پرمسکنت وملالت باری نصیب یکایک مردمان در هر سرزمینی گردد .
      زنده یاد محمدجعفر مصفا مطلب بسیار تفکرانگیزی در یکی ازکتابهایشان آورده اند ، بد نیست عمیقا به آن توجه کنیم :
      " خدایا این چه مصیبت و بدبختی وحشتناکی است كه بر انسان وارد شده است. این واقعاً یک بلای عظیم است، یک خسران فاحش است که انسان حالات اصیل و فطری خود را فراموش کند، با فطرت خود بیگانه شود و به جای آن یک شبه هستی دروغ و عاریت را حاکم بر خود و زندگی خود نماید.

      انسان چند سالی بیشتر هستی و حیات معنوی به معنای واقعی ندارد آنهم معنويتی که هنوز خام است و رشد نکرده است ـ طفل معصوم سفر زندگی را تازه شروع کرده و هنوز در ابتدای راه است که جامعه آن میراث شوم را یک شبه، مثل یک کابوس هولناک بر او تحميل می‌کند.

      و این میراث است که چشمه هستی فطری شاداب و پر طراوت او را می‌خشکاند و از او یک کویر خشک و یک برهوت می‌سازد که زمانی به طراوت و زيبايی بهشت بوده، کويری که پر از خار است با مقداری گل‎های کاغذی که فقط زرق و برق دارند، نه بو نه شادابی و نه طراوت. "
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۲۴۵۰ در تاریخ سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۴۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      شاهزاده خانوم
      چهارشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۱ ۱۷:۱۹
      درود بر شما جناب ناظمی بزرگوار خندانک
      بسیار آموزنده و عالی بود خندانک خندانک و قابل درک خندانک

      استفاده بردیم خندانک
      در پناه خدای مهربان باشید خندانک
      شاهزاده خانوم
      پنجشنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۱ ۱۲:۴۱
      سلام آقای ناظمی بزرگوار خندانک
      یه چیزی به ذهنم آمد گفتم بگم خندانک

      انسان همیشه منتظر دردناک‌ترین لحظات‌ است (شاید همان رفتار شرطی شده که شما از آن حرف می‌زنید) درحالی که این شرایط پشت سر گذاشته شده‌اند.. و ما چون رفتار شرطی شده داریم، دائما این داستان را تکرار می‌کنیم و از قبل‌ش اندوهگین می‌شیم تا زمان اتفاق افتادنش.. خندانک
      ولی جسارتا.. ربط رانده شدن آدم از بهشت رو به رفتار شرطی شده نفهمیدم.. چون زمانی رفتاری شرطی می‌شه که از قبل وجود داشته باشه.. آیا اون موقع این رفتار شرطی قبلش تکرار شده بود؟

      سپاس از پست تفکربرانگیز شما خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      پنجشنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۱ ۱۳:۰۵
      سلام
      بانوی گرامی
      پرسش ابتدایت را درست متوجه نمی شوم
      طبق آیات قرآن و کتاب تورات ، آدمی روزی دربهشت ساکن بوده وبا فریب شیطان از بهشت رانده شده و.... آدمی زمانی که در بهشت بوده ، وجودی بصیروروشن و شادمان و آرام بوده اما زمانی که از بهشت رانده شده پرده ای مقابل چشمان او قرارگرفته وبصیرت را از اوگرفته و از آدمی ، موجودی پرازتالم و رنج واندوه و مرارت ساخته ....آنچه ما با خودآگاهی وتزکیه ذهن و ومراقبه می توانیم بطور مداوم تجربه کنیم ، همان صفاتی ست که آدم وحواروزی در بهشت از آن برخوردار بوده اند . وبرای مااین یک یقین است که مشکل انسان مشکل مغزی وذهنی ست که در خود وی بوقوع می پیوندد و شیطان همان ذهن است که هرکسی را فریب می دهد وهرکس بابازگشت بخویشتن( یعنی کشف تمامیت والوهیت خود ورهایی از اسارت ذهن ) می تواند دوباره بهشت از کف داده را به دست بیاورد ..... خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      شاهزاده خانوم
      پنجشنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۱ ۱۵:۵۸
      سلام مجدد استاد خندانک
      ممنونم از توضیح روشن شما خندانک

      بله از نظر منم ذهن ما، تمام اوضاع را رقم می‌زند..
      وقتی ما تصویر روشن و دقیقی از عواطفمون در ذهن داشته باشیم.. یا به نوعی احاطه به ذهن، عواطف در حال رنج از رنج کشیدن بازمی‌ایستن خندانک
      اما ماهیت اصلی ذهن شیطان نیست.. به افکاری که در آن شکل می‌گیرد بستگی دارد.. خندانک خندانک
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۴:۲۰
      درودها


      ژرفنای اندیشه‌تان همواره پویا باد خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱ ۰۹:۰۲
      درودها
      بانوی ارجمند
      ممنون خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      شاهزاده خانوم
      سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۵:۰۶
      درود بر پدر گرانقدرم خندانک خندانک
      سپاس برای انتشار مجدد خندانک خندانک
      و خوانش دوباره.. خندانک
      در پناه خدای مهربان باشید خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱ ۰۹:۰۳
      سلام
      دختر عزیزم
      بازهم ممنون از الطاف تان خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      پنجشنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۱ ۱۲:۲۸
      آدمی موجودی شرطی شده است(برده ای مطیعِ چشم و گوش بسته ذهن شرطی شده ی خود ) واین انگیزه وعلت های بیرونی نیستند که سبب تعدیل و نقصان افراد می شوند بلکه ذهن بیمار و معیوب است که هرکسی را گرفتار و خودباخته می نماید . وآدمی ابزاری دردست ذهن خود گردیده و ذهن بی اختیار اورا در محاصره ی خود دارد و به هر سویی نااگاهانه روانه می کند .دلیل اعمال خطای انسان ذهن شرطی شده ی اوست که وی را به انجام هر عمل خطا وضد انسانی وا می دارد . قرنهاست که این عارضه گریبان بشرراگرفته وسرنوشت آرام و شفاف و لبریز و آرام بخش افراد را به سرنوشتی تالم بار وخشونت آفرین و خونین تبدیل کرده که آن را به سهولت درطول قرون گذشته تابه امروز می توانیم ببینیم .
      از هزاران تن یکی خوش منظراست
      که بداند او به صندوق اندر است .......مولانا
      ماوقتی به کتاب اوستا وسرودهای گات ها خیره شویم وباتوجه به اینکه عمر آن کتاب به بیش از شش هزار سال قبل باز می گردد ، نتیجه می گیریم که آدمی هزاران سال است که شرطی شده است وگرفتار سرنوشتی محنت بارو هولناک گردیده ، وآیا رانده شدن آدم از بهشت طبق آیات قرآن و تورات ، تمثیلی از همین اتفاق (شرطی شدن آدم ) وجدایی وی از تمامیت خودش نیست ؟؟؟....
      تمام تاکید این است ، تا آدمی در محاصره ی ذهن شرطی شده ی خود باشد از انجام هیچ عمل خطا وشرارت باری مصون نیست اما ، رهانیدن خود از ذهن شرطی شده ی خویشتن ، و آگاهی یافتن از ماهیت وساختار ذهن در خود می تواند هرکسی را از انجام هر عمل خطایی برای همیشه برحذر دارد ... خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      پنجشنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۱ ۱۷:۲۷
      سلام
      بانوی گرامی
      ذهن ماهیتا آلوده نیست ، اما افکار هرکسی سمی وآلوده است که این افکار نیز مولود ذهن اند . آدمی دچار_خطای پندار_ گردیده به همین سبب ذهن پاشو از حریم خودش فراتر گذاشته ( یامی توانیم بگوییم ، وقتی ذهن فراتراز حریم خود را در می نوردد واعمالی جز وظیفه خودش انجام می دهد ، آدمی بااین حرکت ذهن دچار خطای پندار می گردد ) بادخالت ذهن _حقیقت _ برای انسان قابل ادراک نمی باشد . باید ذهن را در خود از دخالت بازایستاند بعداز آن ، آدمی بدون هیچ مانع وسد وحجابی ، حقیقت برایش قابل فهم وادراک می گردد . چه نتیجه ای دراین فرآیند می گیریم ؟..... ذهن هرکسی را درمحاصره ی خود دارد ، و ذهن پرده ی تیره ای ست که چشم بصیرت را از دیدن درست و روشن و شفاف محروم می کند وقتی ذهن دخالت نکند آدمی به فضای دیگری ورود مییابد وبه ادراک دیگری می رسد که آن فضای دیگری جز ذهن ا ست .این یک حقیقت است وقرنهاست که عرفان باتمام کژفهمی ها به آن دست یافته .....خندانک
      روشن تر این که ، ریشه ودلیل رنج در ما ، خودی ست که در ضمیر خودکاشته ایم وقتی خود پاک شود و در ضمیر وجود نداشته باشد ، ضمیر هست اما دیگر رنجی در ذهن نیست وما بدون رنج زندگی می کنیم . این تجربه ای ست مداوم اگر جدّی باشیم می توانیم باتزکیه وتخلیه ذهن وتمرین و مراقبه به آن راه بیابیم .وآنچه قرنها در ذهن و ضمیر آدمی اورا دچار خدعه وفریب ساخته وبه بیراهه می کشاند _خود _ در ضمیر است که به آن ابلیس و شیطان می گوییم وگرنه ذهن عضوی از وجود آدمی ست چون چشم و گوش و.... که ماهیتا آلوده نیست..... خندانک
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۲۰:۵۲
      سلام استاد ناظمی عزیز خندانک
      متن تفکربرانگیزی بود.
      یاد کتاب (افسانه های قدرت) نوشته ی کارلوس کاستاندا افتادم، اونجا که از اصطلاحات (تونال) و (ناوال) حرف می زند.
      نظر شما از جهاتی شباهت دارد به نظرات کاستاندا.
      طبق عقاید عرفان مکزیکی(شمن باورها یا فرقه ی ساحری)، (تونال) مجموعه ی تمام چیزهایی است که ذهن انسان از بدو تولد، و با اولین تنفس، شروع به ساختنش می کند و نهایتاً دنیایی با قواعد و قوانین خاص می سازد که می تواند با دیگران ارتباط برقرار کند، در واقع دنیایی می سازد که بتواند در آن دوام بیاورد، دنیایی که از تولد تا مرگ وجود دارد، ولی واقعاً حقیقت دنیا نیست.
      طبق عقاید کاستاندا، آنچه حقیقت انسان و جهان است (ناوال) است، که از بدو تولد به تدریج به حاشیه رانده می شود و مثل آتشی زیر خاکستر باقی می ماند، ولی (تونال) یعنی ساخته ها و پرداخته های ذهن انسان، دم به دم رشد میکند و قوی و برجسته میشود، طوری که یک دنیای ساختگی، همه چیز انسان میشود، و جهان حقیقی در پرده و حجاب قرار میگیرد، قوانین قراردادی بجای قوانین اصیل و حقیقی در ذهن می نشینند، و انسان همه چیز را بر اساس آن قوانین ساختگی می سنجد و قضاوت میکند، در حالی که حقیقت جهان چیز دیگریست.
      کاستاندا بصورت تمثیل، در مورد این موضوع از زبان (دن خوان) _سرخپوست عارفی که مرشد اوست_ می گوید:
      (تونال) مثل تمام این چیزهایی است که روی میز چیده ایم، و (ناوال) همه ی چیزهای دیگر به غیر از این میز و اشیاء روی آن است.
      (تونال) زاییده ی ذهن است،
      و (ناوال) حقیقت است، که اگر بتوانیم از بند ساخته ها و پرداخته های ذهن رها شویم به آن می رسیم.

      عذرخواهی میکنم بخاطر اطاله ی کلام
      و اشتباهات تایپی احتمالی
      ممنونم بخاطر این پست اندیشمندانه و تفکربرانگیز خندانک
      اصغر ناظمی
      جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۲۱:۱۳
      سلام
      استاد گرامی وعزیزم آقای زارع
      کارلوس کاستاندا شخصیت تازه ای برای من است وباایشان وکتاب او آشنایی ندارم اما آنچه برایم قابل تجربه مداوم وهررروزه است واز آن می نویسم مشاهده ی بی واسطه ذهن در خویشتن است وهمین مشاهده ودیدن ذهن معجزه ای ست که ذهن را درما کاملا از فعلیت باز می دارد وهیچ تمایلی در ما که تمامی منتج از ذهن است مارا اسیرخود نمی کند بلکه با بی اثرکردن ذهن تمام تمایلات نیز در هرکسی نقش بر آب می شوند ....من اطلاعاتی قابل بیان از عرفان سرخ پوستان ندارم ولی با مرور همین مطالب اندک که شما نوشتید تا حدودی با آن موافقم ....ممنون از شما خندانک
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      م فریاد(محمدرضا زارع)
      جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۲۱:۳۱
      درودی دیگر خندانک
      منظور این ناچیز از اشاره به کاستاندا، شباهت مفهومی نظر شما بود که برام تداعی شد، وگرنه پیداست که آنچه شما نوشته اید، کشف و شهودی شخصی است و تفکربرانگیز.
      به هرحال ممکن است ذهن انسانهای مختلف در زمانها و مکانهای متفاوت به حقیقتی برسد، زیرا حقیقت یکیست و اگر ذهن هر انسانی بدون خطا و لغزش عمل کند، به همان نتیجه ای میرسد که ذهن دیگری رسیده است.
      در تاریخ علم هم نمونه هایی از اینگونه نظرات مشابه بدون اطلاع صاحبان نظریه از یکدیگر وجود دارد، مثلاً نظریه ی انتخاب طبیعی که آلفرد والاس و چارلز داروین، بدون اطلاع از یکدیگر به آن رسیده بودند.

      باز هم ممنونم بخاطر زمینه ای که برای تفکر گشودید خندانک
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      شنبه ۲۶ شهريور ۱۴۰۱ ۱۴:۴۹
      متاسفانه تمام تلاش ما آدمیان با عرض وجود و ابراز خود ، فرار از خویشتن است نه شناختن وکشف و ماندن با خود ..... واین گمراهی هلاکت باری ست که قرنها گریبان بشررا در هرکجای زمین گرفته واورا گرفتار سرابی هولناک وکابوسی دهشت زا ومرضی غیرقابل درمان می کند .خندانک
      تاانسان خودِ واقعی اش را در وجود خودش شناسایی نکند و آن را به چنگ نیاورد هرگز به آرامش نمی رسد و مستاصل و نا آرام در یک سراب مهلک گرفتار است .خندانک
      خندانک
      حفظ هویت ویا شخصیت پنداری و آرمانی برای هرکس آنقدر مهم گردیده که فرد آن را غایت خود وهدف والای خودش تصور می کند وبی آن احساس پوچی و بی هودگی و تالم می نماید ، در حالی که این ماهیت حقیقی وواقعی انسان نیست وهرکس با رهایی خودآگاهانه از این پندار واهی به حقیقت وجودی خویش وبه هویت اصیل خود دست می یابد....خندانک خندانک
      محمد گلی ایوری
      چهارشنبه ۳۰ شهريور ۱۴۰۱ ۲۲:۳۶
      درود بر استاد ناظمی گرامی خندانک
      مطالب تفکر بر انگیز و ارزشمندی را به اشتراک گذاشته اید و استفاده بردم
      این زحمت شما قابل تقدیر است خندانک

      و دقیقا تصورات ذهنی ما انسانهاست که مشکلات را برایمان رقم می زند
      در فرمایشات شما یک نکته ای توجه حقیر را جلب کرد، این بود که:
      امابعضی خودآگاهانه خودرا از دلبستگی به مقام و موقعیت های اجنتماعی تاحدتوان دور نگاه می دارند ، اصولا اینگونه افراد آرامش بیشتری دارند وتوانایی کشف ناشناخته های بیشتری را نصیب خود می کنند .
      و این نکته که شما بیان فرمودید ، بنده را یاد بحثی به نام سرآغاز دین انداخت که در آن بیان شده که سرآغاز دین خدا شناسی است و آن را نیز دارای مراحلی بیان می کند که نهایت آن اخلاص است.«نهج البلاغه خطبه توحیدیه».
      و کسانی که به اخلاص نزدیک و نزدیکتر می شوند معمولا از آرامش بیشتری برخوردارند و مقام و منزلت ها در برابرشان چندان جذاب نیست
      شاید بخاطر اینه که ذهن مشغول قدرت نهایی شده و از قدرت های کوچک بیزاری می کند و یا جذبه ای برایش ندارد.
      البته برداشت و مشاهدات خودم را عنوان کردم و گرنه توضیحات شما بسیار دقیق و متفکرانه و قابل تامل است.
      بدرود خندانک
      اصغر ناظمی
      پنجشنبه ۳۱ شهريور ۱۴۰۱ ۱۹:۴۲
      سلام
      دوست بزرگوارم
      نفس دین وهدف آن ، بازگشت انسان به خویشتن است وتمام ادیان نیز یک هدف مشترک وواحد دارند . آدمی بابازگشت به خویش وکشف تمامیت خود(عقل کامل در خویشتن) به خداگونگی می رسد . بازگشت بخویشتن وخداگونه شدن یک لقله ی زبانی ورایج میان مردم وورد زبان مدعیان است ، نه هدف و غایت آدم ها که این حقیقت دین نیست ( ولی هنوز بعداز هزاران سال ادیان نیز ناشناخته مانده اند وانسان معاصر نیز چندان اصراری برای شناخت حقیقت دین و شناخت واقعی خود ندارد وتمام تلاش بشر امروز صرف رشد علمی وصنعتی می گردد ومعلوم نیست آیا انسان با ترقی ورشد علمی وصنعتی اش که امری جهانی ست ، روزی به شناخت حقیقی خود می رسد یا خیر ؟...... ). باید این هدف ، و غایت آدمی باشد . دین واقعی نه دین بیانی و گفتاری وشعاری ، خودآگاهانه هرکسی را به این سرمنزل نهایی والوهی می رساند و تاکید می کنم ، این هدف واقعی دین است وهرکسی بارسیدن به این غایت به آرامش واقعی که هرگز قابل توصیف و بیان نیست وتنها تجربه ی هرکسی ست دست می یابد .
      ....سرآغاز دین خدا شناسی است....بلی ، شناخت واقعی و کشف آن واستحاله شدن در آن ، نه با واژه و کلمات خوش بودن وعمری خودرا ، ناخودآگاهانه اسیر گفتارو بیان کردن و ورد زبان داشتن ودیگران را ناآگاهانه با فریب آنهاسروکیسه کردن و بقولی خون آنهارا به شیشه کردن .....
      مگرنه می گوییم ؛ لازمه خداشناسی خودشناسی ست ؟
      رابط وواسط بین این دوعمل ، (خداشناسی) و (خودشناسی) دین است ، اما بااتحاد و اتفاقی عملی وشهودی ، نه گفتاری و بیانی ( عملِ تحول ودگرگونی ریشه ایِ آدمی )...این تحول ودگرگونی هرکسی را از کویرستانی خشک وبی آب و علف به گلستانی پراز گل و سبزه وریحان و شادابی و طراوت وارد می کند ...... انسان با این تحول ودگرگونیِ مغزی و عقلی ، به آرامش دست می یابد ودیگر ذهن و ضمیر او چیزئ به نام رنج و اندوه ، تضاد وتناقض ، ستیز وجدالهای بیهوده ودیگر تمایلات کور را نمی شناسد و لذا فرد اسیر این زائده و عارضه ها نمی شود . حقیقت فراسوی تصورات ذهنی و عقلی برای فرد قابل ادراک می گردد.....دین عامل یک اتفاق درهرکسی ست . اتفاقی که فرد باخودشناسی (ودرک ماهیت خود) به قرب الهی می رسد . واز هویت پنداری جدا می شود ...خندانک
      می بخشید اگر من قاطع و صریح حرف زدم ، چون این حقیقت است که مقابل چشم بسیار کسان باید قرار گیرد خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1