چهارشنبه ۱۶ آبان
سویتا رحمانی شاعر افغانستانی
ارسال شده توسط لیلا طیبی (رها) در تاریخ : شنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۲۹
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۷۳ | نظرات : ۷
|
|
بانو "سویتا رحمانی" فرزند "محمد علی" شاعر افغان زادهی سال ۱۳۵۸ خورشیدی در ولایت فاریاب است.
از او که از سال ۱۳۹۰ شروع به سرایش شعر کرده است، تاکنون سه کتاب چاپ و منتشر شده است.
وی لیسانس دارد و معلم، دنتس در بخش دندان و مدیر مالی شرکت فیض نوایی است.
وی عضو هفتهنامه عقاب، عضو انجمن فرهنگی ادبیات کودک، عضو انجمن پرستوهای مهاجر، عضو انجمن ادبی، فرهنگی افغانهای بلاروس و عضو انجمن فرهنگی سبزمنش است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
بر هر دلی که جَلوهای نور محبت است
آن نور بیزوالِ ظهور محبت است
بیهودگیست این همه دنبال راز عشق
ای وای بر فُؤادِ که کور محبت است
چشمم نزول مُصحَف عشق است، خیره شو
هر آیهاش گواهِ حضور محبت است
صدها به مثل من شده حیران ناز او
هر جا خرام اوست، سُرور محبت است
آیینهی عیوب، شکستی که وارهی
گفتی که این خطا و فجور محبت است
اینجا اگر تو هم، چو من آسوده نیستی
غافل مشو که این همه شور محبت است.
(۲)
من اگر قطرهی از اشک سحابم، یا هو
عاشق شعلهی پر نور شهابم یا هو
شیرهی عشق که انگار چو اکسیر دل است
من از آن ذرهی نوشیده خرابم یا هو
واخ، پنهان شده چون جان در آغوش نفس
آتشم، قوغم و در عشق کبابم یا هو
غرق نازش شده دل، بیخبر از خویشتنم
بسکه مخمور می و جام شرابم یا هو
کیست آنکس که به حسنش نشود حیرانش
من که در بحر محبت چو حبابم یا هو
هی که در دیده و دل غیر تمنایش نیست
این تمناست که من دیده پر آبم یا هو.
(۳)
دل که بییاد تو شب را سحر کند دل نیست
یک قدم بیتو به رویا سفر کند دل نیست
آن دلی قبلهای مقصود نداند که کجاست
سجده جز کوی تو، جایی دگر کند دل نیست
صبحی بییاد تو هرگز نمیشود آغاز
لحظهای یاد تو از سر بهدر کند دل نیست
عضو، عضوم همه فریاد برآورد، بگفت
آنکه از عشق تو حِسِ خطر کند دل نیست
بندهای عشق تو کی میتوان بُوَد غافل
ساده از جادهای عشقت گذر کند دل نیست
باید این دل نتپد گاهی برای دگری
بیتماشای تو سوی نظر کند دل نیست
نابکار است دلی گر نشود قربانت
غافل از لطف تو گر شکوه سر کند دل نیست.
(۴)
جز درد و غم و یاس دگر هیچ ندیدیم
یکبار به جز ناله و افغان نشنیدیم
درب که خدا باز نمودهست، کجا هست؟
یا ما به خطا بوده و آن راه ندیدیم
بغضم به گَلو، اشک به چشمم همه خشکید
دَر بسته و ما پشت دَر افغان کشیدیم
شاید ز ازل قسمت و تقدیر چنین بود
ناحق مگر از بهر سعادت میتپیدیم
ای وای چه واماندهی یاسیم درین راه
گویا ز خداییکه کریم است بعیدیم.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۲۳۸۱ در تاریخ شنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۲۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
و سپاس از معرفی این بانوی فرهیخته فارسی زبان
به امید رهایی مردم افغان از خرافات تحمیلی استعمار