چهارشنبه ۲۸ آذر
سرزمینی که خاکش مرده..
ارسال شده توسط مبین جواهری در تاریخ : چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۰ ۰۴:۰۰
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۸ | نظرات : ۲
|
|
سرزمینی که خاکش مرده...
سلام.!
ساعت ۴ صبح..زمین از شدت سردی از خواب پروندم.امروزم مثل روز قبل و قبل ترشششش.هر روز عین هم.لباس هامو میپوشم.دور خودم خط میکشم.یه دایره.میشینم توش.تا شب بشه.و فکر به زندگی و انگیزه.که انگیزه محدودیتی بر مسدودیت ها بیش نیست.درسته صبح شده ساعت ۱۰هستش.اما خورشید تو تاریکی موج میزنه.ملت همه سگ اخلاق.قیافه هر روز پر چروک.خط.همه یه گوشه تو دنیایی مجازی و پوچ خودشون گم.فقر و شهوت تو مقابل هم.دزدی مثل سیل
جوری که از این جیب به اون جیب.حکم اعدام برا بچه فقیرا هر روز میاد.دختری که به خاطر ابروش ۱۱ ورق قرص خورده.پرنده های بی همزبون.کلاغ ها استخون به منقار.پرواز به امید یه شانس.پرواز اینجا مرزی نداره.زندگی پر از عشق های بی پایان.مادر ها دست به دعا.جوونا از درد دور پیت حلبی.مصرف مخدر.نه.اینجا هر جمعه قاتل هستن.شنبه ها انگیزه ای ندارن واسه شروع.اینجا همه میرن.رفتن ها یه طعم دیگس.تو رویاهات داری چشماتو میمالی و فرصت ها دارن میسوزن.این همون جاییه که شایع میگه.یه موقع هایی هست که حال هیچی نیست.حتی حال خودتم نداری.اینجا مادرا ثابت کردن پدریشونو.مامانا هیچوقت ضعف نشون ندادن.درداشونو پنهون کردن.اینجا بزرگ بشی یادت نمیره.عمیق میشه.رویاهات میکشنت جلو خاطراتت میکشن عقب.زندگی اجباریه مو به مو.مخامون تعطیلات.زانو هااا تنگ در بغل.دلت برای یک خیالت راحت تنگ شده.آدمی با عشق آغاز میشود.عشق با آدمی مکمل میشود.و عشق یعنی جوهر زندگانی.دارم خفه میشم زیر اب
این حس الانمه.دلم میخواددد بیارم سرمو بالا نفس بکشششمممم.هاااااااا.ای کوه تو فریاد منو امروز شنیدی.این دردیست که سال هاست در سینه پروردمش.زندگی محدودیت ها.زندگی مسدودیت ها.زندگی مخروب.زندگی جنگ.زندگی قدیما و جدیدا.زندگی یاغی.زندگی سرکش.زندگی بی رگ.زندگی پر توکل.زندگی پرتگاه.زندگی انگیزه.انگیزه ی چرت.انگیزه محتاط.انگیزه ی پر از افسوس.انگیزه ساده.انگیزه نداشته ها.انگیزه تهی.انگیزه شانس.شانس.شانس اخر.شانس بی دلیل.شانس ناطق.شانس افسانه ها.شانس خونی.شانس دروغین.شانس پر عقده.شانس ترکیده.شانس بلا استفاده.شانس مفتی.شانس اتحاد.اتحاد بی استعداد.اتحاد پر ادعا.اتحاد پر مدعا.اتحاد پر عدله.اتحاد حقیقت.اتحاد سرد.اتحاد آزادی.اتحاد نادی.اتحاد انفرادی.اتحاد موج منفی.اتحاد ناتنی.تیر میکشه استخوان روحت.وقتی میفهمی نقش اصلی فیلنامه وجود نداره.قربت و غریبی.پول و قمار.زندگی و مرگ.ثروت و فقر.رنج و اسایش.کشتی با یه دل مشتی.و این مبهماتی ست در من من.در من منی که نمیدانم در کدامین من است.و این من در منی بود که یک درد اهنین شد.منی در من که شیحه میکشد از درد نقاب.زنده باد پیله.اشکار باد سرزمین مرده.خلاصه ی زندگی درده
خب
و اونی برده که با بقیه بزرگ نشه و همان کودک بمونه و براش یک سنجاقک روی یک شاخه گندم تو مزرعه ی بی پهنا مهم باشه
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۱۷۵۰ در تاریخ چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۰ ۰۴:۰۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.