در این جزوه حقیر سعی خواهم کرد که ابتدا تعریفی جدید از شعر و همچنین اجزا و ارکان تشکیل دهنده ی آن ارائه نمایم و سپس به قالب های شعر فارسی از شعر کهن و کلاسیک تا شعر نو و انواع آن و همچنین جدیدترین قالب شعر که یک سال از عمر آن می گذرد یعنی قالب شعر ( زلال ) بپردازم.
ودر پایان نیز به زیبایی شناسی و شناخت عوامل و آرایه های ادبی و موسیقی شعر خواهم پرداخت.
امیدوارم این مجموعه مورد قبول دوستان جوان و ادب دوست قرار گیرد و کمی و کاستی آن را بر حقیر ببخشایند.
شعر :از دیدگاه حقیر و با توجه به ساختار شعر امروز می توان شعر را اینگونه تعریف نمود که : کلامیست زایده از تخیل و احساس که در انسجام معنایی در جهت خلق تصویری از جهان پیرامون خود می کوشد. فارغ از اینکه دارای وزن یا آهنگ باشد.
البته همانگونه که می دانید شعر از نظر قدما ( کلامیست موزون و موقفا و آهنگین ) و تفاوتش با نثر نیز در همین نکته بوده است. اما امروزه با توجه به ساختار شعر امروز این تعریف دیگر برای شعر نمی تواند تعریفی جامع تلقی گردد.
بیت:به هر سطر از یک شعر (منظور شعر کلاسیک ) بیت می گویند.
نکته : کوچکترین واحد شعر یک بیت است.
مصراع (مصرع):هر بیت از دوقسمت تشکیل شده است که هر قسمت یک مصراع نام دارد.
نکته : کمترین مقدار سخن آهنگین را مصراع می گویند.
قافیه :به کلمات غیر تکراری گفته می شود که در پایان بیت ها و مصراع ها می آید ؛ بطوری که یک یا چند حرف آخر آنها با هم مشترک است.
نکته ی 1 :
حرف یا حروفی که در کلمات قافیه مشترک هستند را (( حروف قافیه )) می گویند.
مثال 1 :
از شاعر معاصر عبدالجبار کاکایی
من از سایه ی خویش تنهاترم پریشانتر از باد و خاکسترم
در این بیت ( تنهاترم ) در مصرع اول با ( خاکسترم ) در مصرع دوم قافیه هستند . ( ترم ) در هر دو حروف قافیه محسوب می شود.
نکته ی 2 :
اگر در دو کلمه قافیه در تلفظ یکسان ؛ ولی در معنی متفاوت باشند قافیه صحیح است. در غیر اینصورت یعنی اگر هر دو کلمه هم از نظر تلفظ و هم از نظر معنا یکسان باشند قافیه صحیح نمی باشد.
مثال 2:ازمولانا جلالدین بلخی
آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد
توضیح : این بیت دارای دو قافیه است که هر دو قافیه از نظر شکل ظاهر با هم یکسان هستند
اما از جهت معنی با هم فرق دارند . بطوری که ( نیست ) در مصرع اول ( فعل ) و در مصرع دوم ( اسم ) می باشد. و کلمه ی ( باد ) در مصرع اول ( اسم ) اما در مصرع دوم ( فعل دعا ) است.
قافیه ی میانی :
گاهی شاعر برای غنی تر کردن شعر خود علاوه بر قافیه ی پایانی ؛ قافیه ای در میان مصراع می آورد که به آن قافیه ی میانی می گویند.
مثال :از سنایی غزنوی
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
در این سروده در بیت دوم در میانه ی آن ( جویم ) و ( گویم ) هر دو قافیه ی میانی محسوب می شوند. که همین امر باعث غنی تر شدن موسیقی شعر شده است. از این نمونه ها در دیوان شمس تبریزی به وفور دیده می شود.
حروف قافیه :حروف قافیه نه حرف است و عبارت است از : رَ وی ، تاسیس ، دخیل ، ردف ، قید ، وصل ، خروج ، مزید ، نایره .
چهار حرف از حروف قافیه پیش ازروی و چهار حرف دیگر پس از آن می آید که در شعر زیر همه ی حروف برای آسانی در یاد گیری با هم آمده اند :
قافیه در اصل یک حرف است و هشت آن را تبع
چار پیش و چار پس این مرکز آنها دایره
حرف تاسیس و دخیل و ردف و قید آنگه روی
بعد از آن وصل و خروج است و مزید و نایره
در آثار کلاسیک ذکر حرف ( روی ) در همه ی ابیات الزامی است و بیت مقفایی نیست که در آن حرف ( روی ) نیامده باشد ولی حروف دیگر ممکن است در قافیه بیاید و ممکن است که شاعر از آوردن آنها خود داری کند.
1.حرف رَ وی :
حرف روی آخرین حرف اصلی از حروف همسان در پایان کلمات قافیه است مانند
حرف (( ن )) در کلمات (( چمن )) و (( سمن )) در بیت زیر : از حافظ
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
هم دم گل نمی شود یاد سمن نمی کند
نکته : در ابیاتی که صیغه های فعلی در قافیه قرار می گیرند آخرین حرف بن ماضی و یا مضارع( روی) شمرده می شود. مانند حرف (( دال )) در صیغه های (( فشاندمی)) و ((ستاندمی)) و حرف (( لام )) در (( بگسلم )) در دو بیت زیر : از سعدی
روی تو گر بدیدمی جان به تو بر فشاندمی
صبرم اگر مدد شدی دل ز تو واستاندمی
تا تو به خاطر منی کس نگذشته بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم
نکته :
در مواردی که حرف زایدی در قافیه مورد نیاز باشد ممکن است که شاعری حرف اصلی را حرف زاید تلقی کند . مانند بیت زیر : از سعدی
ای که به حسن و قامتت سرو ندیده ام سهی
گر همه دشمنی کنی از همه دوستان بهی
در بیت بالا حرف روی (( ها )) است و شاعر (( یا )) سهی از زاید تلقی کرده است . و نیز در ابیات زیر : از مولا نا جلال الدین
باز چه شد ترا دلا باز چه مکر اندری
یک نفسی چو بازی و یک نفسی کبوتری
دیوشودفرشته ای چون نگری دراوتو خوش
ای پریی که از رخت بوی نمی برد پری
ای دل ، چون عتاب و غم هست نشان مهر او
ترک عتاب اگر کند دان که بود ز تو بری
در این سه بیت حرف روی (( ر )) است بنابراین (( ی )) در (( پری و بری )) زاید تلقی شده است.
نکته : (( هاء )) غیر ملفوظ (( روی )) محسوب نمی شود . مثال از مولوی
دایم پیش خود نهی آینه را هر آینه زآن که نظیر نیستت جز که درون آینه
((نون )) هر آینه و آینه حرف ( روی ) است و (( هاء )) چنان که پس از این خواهیم دید حرف وصل است.
نکته : هرگاه حرف ( روی ) ساکن باشد قافیه را قافیه ی (( مقیّد )) خوانند و اگر
حرف (( روی )) به حرفی و یا به کلمه و یا عبارتی بپیوند و متحرک گردد آن را
قافیه ی (( مطلق )) گویند.
قافیه ی مقیّد مانند: از خواجوی کرمانی
بلبل خوش سرای شد مطرب مجلس چمن مطربه ی سرای شد بلبل باغ انجمن
و قافیه ی مطلق مانند : از خواجوی کرمانی
گر به فریب می کشی ور به عتاب می کشی دل به تو می کشد مرا زانکه لطیف و دلکشی
2. حرف تاسیس :
الفی است که با فاصله یک حرف متحرک پیش از ( روی ) در آید .
مانند:این بیت از سعدی
آن که هلاک من همی خواهد و من سلامتش
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش
حرف (( الف )) در ( سلامتش )) و (( ملامتش )) حرف تاسیس است.
نکته ی 1 : قافیه ای که ( الف تاسیس )) داشته باشد آن را قافیه ی مؤسسه گویند.
نکته ی 2: درشعری که الف تاسیس مراعات شده باشد آرایه ی( لزوم مالایلزم) نیز وجود دارد.
3. حرف دخیل :
حرف متحرکی که میان حرف ( روی ) و ( الف تاسیس ) قرار می گیرد( دخیل) نام دارد. (( میم )) ( ملامتش ) و ( سلامتش ) در بیت بالا حرف ( دخیل نام دارد.)
4. حرف ردف :
حروف مدّ و لین (( آ )) و ((او )) و (( یی )) که پیش از حرف روی بیاید و یا به فاصله ی یک حرف ساکن پیش از حرف ( روی ) واقع شود ردف اصلی نامیده می شود و آن حرف ساکن را که میان حرف روی و ردف اصلی قرار می گیزد ردف زاید گویند. مانند :
چشم تو خواب می رود یا که تو ناز می کنی
نی به خدا که از دغل چشم فراز می کنی
( مولوی )
از می عشق نیستی هر که خروش می زند
عشق توعقل وجانش را خانه فروش می زند
( عطار )
واقعه ای بدیده ام لایق لفظ آفرین
خیز معبّر زمان صورت خواب من ببین
( مو لوی )
((ا )) در ( ناز ) و ( فراز ) ، (( او )) در ( خروش ) و (فروش ) و ((یی )) در
(آفرین ) و ( ببین )) ردف اصلی است.
نکته : قافیه ای که حرف ردف داشته باشد (( مُردَ ف )) نامیده می شود و اگر تنها ردف اصلی داشته باشد آن را مردف به ردف اصلی گویند و اگز زاید هم داشته باشد آن را مردف به ردف مرکب خوانند.
5. حرف قید :
هر حرف ساکنی است که بی فاصله پیش از ( روی ) قرار می گیرد به شرط آنکه پیش از آن (( آ )) و (( او )) و (( یی )) نیامده باشد. مانند :
ای که ز دیده غایبی بر دل ما نشسته ای
حسن توجلوه می کند وین همه پرده بسته ای
( سعدی )
(( سین )) در ((نشسته ای )) و (( بسته ای )) حرف قید است.
6. حرف وصل :
حرفی است که به ( روی ) می پیوندد . مانند :
چشم که بر تو می کنم چشم حسود می کنم
شکرخدا که باز شد دیده ی بخت روشنم
(سعدی )
آمد یار و برکفش جام میی چومشعله
گفت: بیا حریف شو گفتم : امدم هله
( مولوی )
کس نگذشت بر دلم تا تو به خاطر منی
یک نفس ازدرون من خیمه به درنمی زنی
(سعدی)
حروف (( میم )) . (( ها )) و (( یاء ) در سه بیت بالا حرف وصل هستند.
نکته : (( الف )) ( است ) و (اند ) و ( ایم ) هرگاه جدا نوشته شوند ردیف محسوب
می شوند.
نکته : قافیه ای که حرف وصل داشته باشد آن را قافیه ی موصوله یا قافیه ی مطلق مجرد نامند.
7. حرف خروج :
حرفی است که به حرف ( وصل ) می پیوندد. مانند :
دست به جان نمی رسد تا به تو بر فشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش
(سعدی )
در بیت بالا ((ش )) حرف خروج است.
رو بنمودمی به تو گر همگی نه جانمی
دیده شدی نشان من گرنه که بانشا نمی
( مولوی )
(( ی )) در بیت بالا حرف خروج است.
8. حرف مزید : حرفی است که به خروج پیوندد. مانند:
صبحدمی که برکنم دیده به روشناییت
بر در آسمان زنم حلقه ی آشناییت
(سعدی )
حروف (( ییت )) به ترتیب حروف وصل و خروج و مزید است.
ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیاده ای
ای که چوآفتاب ومه دست کرم گشاده ای
(مولوی )
حروف ((ه ا ی )) در زیاده ای و گشاده ای به ترتیب حروف وصل و خروج و مزید است.
9.حرف نایره :
حرفی است که بر مزید پیوندد و اگر حرف دیگری هم به نایره پیوندد باز نایره خوانده می شود. مانند :
تو گسستی عهد دلها ما به هم بستیمشان
با هم اندرریشه ی زلف تو پیوستیمشان
در این قافیه ((سین )) قید و(( ت )) روی و ((ی )) وصل و ((م )) خروج و ((ش )) مزید و ((ا )) نایره و (( ن )) نیز نایره است.
حرکات حروف قافیه و اسامی آنها :
حروف قافیه را می توان بر سه قسم تقسیم کرد:
الف : حرف هایی که ساکن هستند مانند : حروف تاسیس و ردف و قید .
ب : حرفی که همواره متحرک است و آن حرف دخیل است.
ج: حرف هایی که گاه ساکن و گاهی متحرکند مانند حروف روی و وصل و خروج و مزید
حر کات حروف قافیه شش تا هستند که عبارتند از :
1. رسّ 2.اشباع 3. حذو 4. توجیه 5. مجری 6. نفاذ .
1. رسّ :فتحه ی پیش از الف تا سیس را رسّ می گویند.
به فروغ مهر رویش که مه است از آن عبارت
به فریب چشم مستش که جهان دهد به غارت
( ابن یمین ))
در دو کلمه ی (( عبارت )) و (( غارت )) فتحه ی (( با ء )) و (( غین )) را رسّ گویند.
2.اشباع : حرکه ی حرف دخیل را ( حرف متحرک میان الف تاسیس و حرف روی)
را اشباع می گویند.
مانند : فتحه ی (( را ء ) در کلمات (( عبا رَ ت )) و (( غارَ ت )) در بیت بالا
3.حذو :حرکه ی حرف پیش از ردف و قید را حذو می گویند. حال این حرکت ( ضمه ) یا ( فتحه ) یا ( کسره )) باشد. فرقی نمی کند.
شب عاشقان بیدل چه شب دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
(سعدی )
در دو کلمه ی (( دراز )) و (( باز )) فتحه ی (( راء )) و (( باء )) حذو است.
4.توجیه: حرکت حرف پیش ( روی )) ساکن را توجیه گویند . مانند:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوی فکندی همه سایه ی هما را
( شهریار )
در دو کلمه ی (( خدا )) و (( هما )) فتحه ی (( دال )) و (( میم )) توجیه است.
5.مجری ( تلفظ می شود مجرا ) :حرکت (روی ) را مجری گویند.
صنما به دلنوازی نفسی بگیر دستم
که ز دیدن تو بیهوش و ز گفتن تو مستم
( اوحدی مراغه ای )
در (( دستم )) و (( مستم )) فتحه ی (( تاء )) مجری است.
6. نفاذ :حرکت حرف وصل ودیگر حروف پس از روی زا نفاذ گویند .
رو بنمودمی به تو گر همگی نه جانمی
دیده شدی نشان من گر نه که بی نشانمی
( مولوی )
عیوب قافیه :
عیوب مشهر در قافیه به اختصار عبارتند از :
1.اقواء 2 . اکفاء 3 . سناد 4 . ایطاء
1. اقواء :هرگاه حرکت حذو و یا توجیه در یک قافیه مخالف قوافی دیگر باشد به آن
اقواء گفته می شود .
مثال برای اختلاف در حرکت حذ و :
هر وزیر و مفتی و شاعر که او طوسی بود
چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود
((واو )) طوسی ردف اصلی است و (( واو )) فردوسی قید است و حرکت حرف پیش از ردف و قید حذو است . و در این مثال حرکت حذو در طوسی ضمه ودر فردوسی فتحه است بنابراین حرکت حذو مختلف است و در این بیت عیب آقوا ء و جود دارد.
مثال برای اختلاف در حرکت توجیه :
از غصّه ی هجران تو دل پُر دارم
پیوسته از آن دیده به خون تر دارم
حرکت توجیه در (( پُر )) ضمه و در (( تر )) فتحه است بنابر این حرکت توجیه مختلف است و شعر دارای عیب آقواء است.
2.اکفا :اختلاف حرف ( روی ) است و تبدیل آن به حرف قریب المخرج مانند:
رو به جای آر اندرین کار احتیاط
زان که جز بر تو ندارم اعتماد
در زبان عوام تلفظ (( طا )) با (( دال )) به هم نزدیک است .
ومثال دیگر :
گفتی که با مخالفت تو زین پس مرا نبود به هیچ حالی بی امر تو حدیث
رفتی و راز گفتی با دشمنان من و آن کس که گوش دار تو بود آن همه شنیذ
شاعر (( ث )) حدیث و (( ذ )) شنیذ را با هم یکی دانسته و در اشعار خود آورده است .
3.سناد :سناد در شعر فارسی اختلاف حرف ردف است . مانند :
کنی نا خوش به ما بر زندگانی اگر از ما دمی دوری گزینی
حرف ردف در قافیه ی مصراع اول (( ا )) است و در مصراع دوم (( یی )) ذکر این دو ردف مختلف سناد است.
4.ایطا ء :تکرار قافیه است و بر دوقسم تقسیم می شود :ایطای خفی ، ایطای جلی
ایطای خفی:آن است که تکرار قافیه به جهت کثرت استعمال و شدّ ت آمیختگی چندان آشکار نباشد . مانند آب و گلاب و سازگار و کامکار و شاخسار و کوهسار و آبدار و پایدار و خفی تر از آن ها مانند رنجور و مزدور و دانا و گویا و مرزبان و پاسبان
ایطای جلی: تکرار قافیه است به گونه ای واضح تر از ایطا ء خفی مانند :
ساختن نیکوتر با مشتق تر و یبا بتر و تاریک تر و یا ستمگر و فسونگر و یا بلاگستر و سخن گستر و یا تاج داران و دوستداران و کارداران مثال:
در این زمانه بتی نیست از تو نیکو تر
نه بر تو بر دشمنی از رهیت مشفق تر
( بو سلیک گرگانی )
ایطا ء جلی از عیوب فاحش محسوب است سخنوران مفلق از آوردن این سر باز می زنند ودر صورت ضرورت در قصاید چهل بیتی و یا بیشتر یک یا دو قافیه مکرر می گردانند و اگر قصیده ای بسیار طولانی باشد برای آوردن ایطا ء درحدود ده بیت فاصله ایجاد می کنند.
یاد آوری : تکرار قافیه مصراع اول در آخر بیت دوم ایطاء محسوب نمی شود و آن را صنعت رد القافیه گویند.
در زمینه ی قافیه و عیوب آن بحث زیاد است که در همینجا بسنده می کنم البته اصلی ترین مبحث در زمینه ی قافیه همین بود که عرض کردم.
بیت مقفی:ابیاتی که مصراع های دوم آنها هم قافیه باشند.
مثال :شیخ اجل سعدی شیرازی
ای که دستت می رسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامه ها آورده اند رستم و رویینه تن اسفندیار
بیت مصرّع:به بیتی گفته می شود که درهر دو مصراع آن قافیه رعایت شده باشد.
مثال :از حافظ شیرازی
طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری
ردیف: لفظ یا الفاظی است ( حرف ، اسم ، ضمیر ، فعل ، جمله ، عبارت ، شبه جمله )
مستقل از قافیه که پس از آن به یک معنی و به یک لفظ تکرار می شود و شعر در معنی خود به آن نیاز دارد.
مثال :از حمیدی شیرازی
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
تذکر : بیت اول این شعر مصرّع و هر دوبیت مقفی هستند.
یاد آوری : اگر دو کلمه در پایان مصراع ها یا ابیات در تلفظ یکسان اما در معنی متفاوت باشند ، ردیف به حساب نمی آیند و قافیه هستند.
مثال : حکیم ابوالقاسم فردوسی
خرامان بشد سوی آب روان چنان چون شده ، باز جوید روان
توضیح : دو کلمه ی ( روان ) در بیت بالا قافیه هستند. زیرا در مصراع اول به معنی
( جاری و رونده ) و در مصراع دوم به معنی ( روح و جان ) آمده است.
نکته ی 1 : بیت یا شعری که علاوه بر قافیه دارای ردیف نیز باشد ، مردّف نامیده می شود.
نکته ی 2 : آوردن ردیف در شعر اجباری نیست اما اگر شاعر بخواهد از ردیف استفاده کند بلا فاصله آن را بعد از قافیه می آورد.
نکته ی 3 :آوردن قافیه در شعر سنتی اجباری است. ولی در شعر نو نیمایی جایگاه خاصی ندارد.
وزن شعر فارسی:آهنگی که از شنیدن مصراع ها یک شعر در گوش احساس می شود وزن نام دارد.
تخلص:نام شعری شاعر که در ابیا ت پایانی شعر می آید را تخلص می گویند.
نکته : تخلص بیشتر در قالب شعری غزل و قصیده کاربرد دارد.
مثال 1 :حکیم جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف ( نظامی گنجوی )
مرغ ز داوود خوش آواز تر گل ز نظامی شکر انداز تر
مثال 2: حکیم ابو معین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی ( حجت )
حجت تو منی را ز سر خویش به در کن بنگر به عقابی که منی کرد و چه ها خاست
ادامه دارد ...
بهزاد چهارتنگی ( خاموش )