سلام خدمت دوستان گلم. با یه قسمت دیگر از بخش مصاحبه با اعضا در خدمت شما هستیم. اینبار مهمان این قسمت جناب اقای سعید مطوری مهرگان میباشد .امیدوارم که این مصاحبه مورد توجه شما عزیزان قرار بگیره. در ضمن دوستانی که تمایل دارن در این بخش شرکت کنند لطفا زیر این پست اعلام آمادگی نمایند.
جمله هایی که با شماره ی یک نشان داده میشود متعلق به من و شماره های دو متعلق به سعید مطوری میباشد.
مصاحبه اینطوری شروع شد که من به جناب مطوری از طریق فیسبوک پیام دادم و ایشون هم جواب دادند برای آشنایی با نحوه ی مصاحبه این مصاحبه را از ابتدا و چگونگی برقراری ارتباط با جناب مطوری منتشر منمایم.
1 سلام جناب مطوری
2 سلام بزرگوار
1.امیدوارم حالتون خوب باشه. بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب یه قسمت توی سایت شعر ناب راه اندازی شده با عنوان مصاحبه با اعضا که بنده مسئولیت آن را به عهده دارم میخواستم بدونم تمایل دارید به عنوان میهمان در این بخش شرکت کنید؟
2.چشم حتما
1. پس لطف کنید یک وقت برای این کار معین کنید
2. شما وقت را کی میپسندید
1. هر زمان شما مایل باشید از طریق همین فیسبوک این کارو انجام میدهیم.
2.بفرمایید در خدمتم
1.حالا از سعید مطوری میخوام خودشو هر جور که دوست داره به طور کامل معرفی کنه
2.سلام خدمت دوستان عزیزم چه کسانی که مرا می شناسند و چه کسانی که نمی شناسند من از شهر نخل های سوخته آبادانم و در پالایشگاه آبادان کار میکنم متاهل و دو پسر و همسری مهربان دارم که عشق من است 47 سال سن دارم اگر کم است بازم بگم
1.دوست دارم بیشتر در مورد فعالیت هایی که دارید توضیح بدهید ترجیحا فعالیت های هنریتان ؟
2.راستش هدف من از وارد شدن به عرصه ی شعر و داستان فرهنگ سازی بوده وهست دوست دارم که به فرهنگی برسانم که عقاید مختلف را تحمل کنند و ریشه ای را که سس شده محکم کنم در انجمن شعر آبادان فعالیتم را چند ماهی شروع کردم و قبلا یعنی در سالهایی که دبیرستان بودم تاتر کار می کردم و بعد هم یک کار در تاتر شهر و فلسفه ی حضورم در تاتر بیشتر بخاطر نمره ی انظباط بود که آن هم قصه دارد
1.به نظر شما که در هر دو ضمینه ی شعر و داستان کار کردید کدوم بیشتر میتونه احساسات شما رو روی کاغذ بیاره؟
2.هر دو به نوعی تاثیر گذار است ولی شعر فریادش بیشتر است و دردی را که دنبال میکنم بهتر پاسخ میدهد
1.یه جمله ی خیلی زیبا توی وبلاگتون خوندم با این مضمون :در میان روح وجسم برزخی است
که مرا به تولد یک شعر می برد.
2.بله درسته
چشمه ی شعر من جوشان است
1.در مورد برزخ میان روح و جسم میخوام بیشتر بدونم . اون چه حسیه که شما رو به طرف شعر سوق میده ؟
2.یک حس مشترک که بین روح و جسم است روح بعنوان یک پیام رسان و جسم پیامبری که این وحی را می گیرد و با قلم بر دفتر می نویسد این برزخ خیالی نیست حقیقتی است که ممکن است هر شاعری داشته باشد
1. اولین باری که شعر گفتی چه موقع بود و بعد سرودن اولین شعرت چه حسی داشتی
2.زندگی شعری است که از بدو خلقت متولد شد منم شاید اولین شعرم گریه ی تولدم بوده باشد و شاید لبخندی که به عنوان تشکر به مادرم هدیه دادم
1. تعبیر زیبایی بود. ولی ایا شعر به تنهایی توانست اون خلاء درونی شما رو پر کنه؟
2. من درونم خلائ نیست پر شدم از غمها و شادی هایی که دیدم و می بینم و با شعر و داستان آنها را متولد میکنم
یک اعتراف بکنم
1. بفرمایید
2.نود در صد اشعارم را الهام از اطرافم می گیرم اگر از عشق گفتم ، احساس نابم هست به خانمم و اگر از بی وفایی گفتم نگاه غم انگیزم به جامعه ی کنونی است که عشق در زیر پرده ای جان باخته است و دوست داشتن ها چرتکه ای شده است
که زود چهره ی اصلی خود را نشان می دهد
1.شاعر بودن در کل چه فایده ای داره آیا فکر میکنید داشتن این قابلیت یه برتریه نسبت به دیگران؟
2.شاعران پیامبران یک جامعه هستند که احساس خود و جامعه را بصورت وحی می گیرند و به زبان زیبای شعر تقدیم جامعه ی خود می کنند رسالت شاعران متعالی است اگر خوب اندیشه کنند و زیبا بنویسند.
1.از وضعیت کنونی شعر معاصر بگید آیا در مسیر درست گام برمیداره به نظر شما ؟
2.فکر می کنم شاعران بزرگ و معاصر این رسالت را انجام می دهند اگر الگو شوند شاعران زیر مجموعه نیز مسیر را خواهند شناخت.
1.فضاهای مجازی ادبیه ایجاد شده آیا توانسته اند رسالت واقعی خودشونو در قبال شعر و شاعران نو پا انجام دهند؟ چه کمبود هایی در این عرصه مشاهده میکنید؟
2.فضای مجازی اگر شاعر دنبال پیشرفت باشد کمک بزرگی است ، نباید اسیر فضای کاذب شد باور کنید انقلابی که فضای مجازی در اطلاع رسانی ایجاد کرده بسیار زیاد است و باید استفاده کرد من کمبودی نمی بینم جز اینکه شاعر وقت خود را بیهوده در جایی که استفاده نمی برد ، تلف کند.
1.اسطوره ی زندگیه سعید مطوری کیه؟
2. کسی درون من که از تمامی خوبی هایم شکل گرفته و رنگین کمانی است که نمی توانم بگویم کدام رنگش زیباتر است
1.سه تا شاعر نام ببر که بیشتر از خوندن شعراشون لذت میبری .منظورم شاعران معاصره؟
2.از شاعران به نام محمد علی بهمنی که به احساسم نزدیک است و شاملو که با او احساسم آبستن شعر شد و وسهراب که با صدای آبش احساسم رقصید.
1.چندتا کلمه میگم احساستو کوتاه راجع به اونها بگو
تیم فوتبال صنعت نفت ابادان/
2.مانند نخل هایم آب شور میخورد و متاثر از بی مهری به شهرم
1.خلیج فارس
2 .غروری که ماندگار است و باعث عزت ماست.
1.همسر
2. عشق و دیگر هیچ
1.جنگ
2.خواسته ی ما نبود پرپر شدن گل سرخ
1 . یارانه
2.بیگانه ای که ارزان می دهند و گران تر پس می گیرند
1. یه تیکه کاغذ سفید و غروب جمعه
2. نقشی از یک انتظار که امید را به طلوعی دیگر می برد
1.یه سوال که دوست داشتی ازت بپرسم و نپرسیدم خودت بپرس و جواب بده
2. به چه کاری غیر از شعر علاقه دارید
بگم
1. بفرمایید
2. من عاشق باغبانی هستم آبادان پاییزش بهار است و وقت کاشت سبزی های مختلف و سیفی جات من در خانه ای هستم که شرکت نفت داده است و باغی بزرگ دارد راستش باغبانها نیز خوب کار نمی کنند ومن نمی توانم بی نظمی را تحمل کنم برای همین خودم دست به کار می شوم و اکنون هفتاد درصد باغ را زیر کشت سبزی و غیره بردم خانمم می گوید دست شما سبز است و من می گویم چون هنگام دانه ریختنبا آنها زمزمه می کنم و به همدیگر قول می دهیم که خوب باشیم و به وظایف خودمان عمل کنیم
1. خیلی عالیه این کار و در عین حال زیبا و لذت بخش
2بله خیلی حس خوبی دارد که با خالق این زیبایی همکاری کنی
1.هنگام ابیاری سبزی ها که رایحه اونها میپیچه داخل باغ همیشه ادم حضور خدا رو احساس میکنه
2. حضور خدا جایی است که گناه نباشد
1.اهل موسیقی هستید ؟
2.موسیقی را دوست دارم چون از نظمی زیبا برخوردار است و خودش نیز شعری دیگر است
\">
1.بیشتر به چه نوع موسیقی ای علاقه دارید
2. سنتی و پاپ
1.شما گفتید تئاتر هم کار کردید .توی کدوم عرصه سعید مطوری بیشتر میتونه خودشو نشون بده منظورم اینه که کی احساس میکنی که خود واقعیت هستی وقتی که شعر میگی وقتی که داستان مینویس یا وقتی تئاتر کار میکنی
2. هرسه چون من به راحتی میتوانم خودم را جای دیگری قرار بدهم ومانند او احساس کنم، بخندم وگریه کنم من می توانم فریاد دیگران باشم و آنها به قول شاملو به من می گویند: من درد مشترکم مرا فریاد کن
1.در مورد مهرگان توضیح بده چرا این اسم مستعار رو انتخاب کردی؟
2.من در زندگی خودم چه بیرون نت و چه داخل دنیای نت همراز امینی نیز بوده و هستم آنهایی که راز دارشان منم میدانند
اولین بار شمع شبستان بودم و با غم دیگران می سوختم و با لبخندشان نورم بیشتر ولی مهر در مهرگان عجین شد تا مهرگان برگزینم و ریشه اش را آبیاری کنم برای همین مهرگان شدم.
1. سعید مطوری توی همه ی لحظات زندگیش همینطوری شاعره یا نه بعضی وقتا هم میشه که این حس رو نداشته باشه
2.زندگی من شعر است کاهی چون قوانینش قانونمند می شوم وگاهی چون احساسش سبک بال می شوم
در کل کسانی که در کنار من هستند به آنها بد نمی گذرد
1. یه ویزگی اخلاقی که سعید مطوری داره و خودش از اون راضی نیست چیه وبا خودش میگه کاش من اینطوری نبودم و میتونستم جور دیگه باشم .وقتی اون رفتار ازش سر میزنه
2. این روزها سر نزدن به دیگران که همه ی ما گرفتار ان هستیم و سمی برای زندگی اجتماعی است
1.اگه یه ماشین زمان داشته باشی دوست داری به گذشته سفر کنی یا آینده؟
من گذشته را تجربه کردم و از آن تا حدودی راضی هستم می ماند آینده که اگر بدانم چیست ،حالم را بهتر تنظیم می کنم برای بهتر شدنش و ای کاش حال بهتر رقم میخورد و مورد بی مهری قرار نمی گرفت چون ما یا در گذشته زندگی می کنیم یا در آینده و این آفت انسان امروز است.
1. ادما همیشه یه حرفایی دارن برای نگفتن که احساس میکنند با ارزش ترین بخش از وجودشون همون حرفاست که مخاطبی براش پیدا نمیکنند.و همیشه منتظرند که مخاطب خاصی برای مطرح کردن اونا پیدا کنند .برای سعید مطوری اون مخاطب کی میتونه باشه؟
2.بهترین مخاطب خداست چون بهتر شنواست
1.شما اهل داستان نویسی هم هستی اگه یه روز قرار باشه داستان زندگی خودت رو بنویسی چه اسمی براش انتخاب میکنی
2.روزی که این مرد شناخته نشد
1.حالا اگه کسی بخواد داستانهای شما رو بخونه میشه راهنمایی کنید بگید چطوری میتونه اونا رو تهیه کنه . من خودم علاقه دارم داستانهای شما رو بخونم یه بار یادمه یه داستان سریالی توی سایت شعر نو منتشر میکردید که در مورد ماورائالطبیعه و جن بود و من خیلی لذت میبردم از خوندنش .میشه در مورد اثارتون توضیح بدهید که ایا داستانهایتان قابل دسترس هستند برای همه؟
2.بله سعید مطوری/مهرگان را سرچ کنید شعر وداستانها می آیند در مورد داستان " جن ها هم می ترسند" هنوز تمامش نکردم بد جوری گره خورده است شاید جن نمیگذارد ولی داستان میگرن عشق که رمان اولم هست در سایت های دیگر پی دی اف شده خالی از اشکال نیست ولی جالبه و داستانهای کوتاه و طنز من همه را میتوانند در نت پیدا کنند.مرد سالاری/ حسادت از نوع شدید/ غروب یک پنجره/ ارمغان بی وفایی/ سینما در آتش/ و غیره
1.آیا کتابی هم از شما به چاپ رسیده ؟
2. میدونید جناب سوری هنوز حسش را ندارم راستش کتاب خوانی در ایران خیلی ضعیف است و از طرفی دوست دارم زمانی چاپ کنم که این حس را نداشته باشم
1.در مورد سایت شعر ناب بگو آیا از محیط کنونی آن راضی هستید چه راهکار هایی برای پیشرفت این سایت دارید؟
2.راستش صادقانه می گویم بطور کامل نه چون به نظر من سرور و محیط سایت هنوز کار دارد
جناب فکری در آن طرف است و خودش مشکلی است باید مدیر فنی خوبی برای این کار پیدا کند
1.ممنونم که صادقانه به این سوال جواب دادید
2.من وقتی که مجبور شوم حتی دروغ بگویم حالم بد می شود
1.من هم میخوام یک اعتراف بکنم
2.بفرمایید
1.واقعا دارم از مصاحبه با شما لذت میبرم
2.جدی پس اگر کنارم باشی بیشتر لذت میبری
دوستانم در بیرون نت میدانند که در هر محیطی که باشم شوخی و جدی بودنم شیرین است
میگویید نه امتحان کنید.
1.اگر قسمت شود با تنی چند از اعضا خدمت خواهیم رسید
2. در خدمتم
هر کس به شهرم امده پشیمان نشده است
1.پس از همین جا به اعضا مژده میدهم که ابادان و سعید مطوری در انتظارند بشتابید.
2.در خدمتم لیاقت می خواهد میزبانی دوستان خوب شعر ناب
1. حالا میخوام نظرشما رو در مورد این مصاحبه و کم و کسری هاش بدونم بدون تعارف که میدانم اهلش نیستید
2.خوب در مصاحبه ادبی و فرهنگی باید ادب فراموش نشود که نشد فرهنگ سازی فراموش نشد صمیمیت نیز بود شما اگر موردی دیگر هست در خدمتم
1. آیا پیشنهادی هم برای بهتر شدن کار دارید
2.بله امین سوری همیشه بعنوان سئوال کنند باشد و در بخش آخر گفته شود اگر سئوالی از مثلا سعید مطوری مانده است اعضای بپرسند.
1.پیشنهاد جالبی بود . حتما استفاده خواهم کرد. ..منتظر جملات پایانی شما هستم . به عبارتی رسیدیم به بخش هر چه میخواهد دل تنگت بگو....
2.خیلی حرفها دارم که در مورد فرهنگ هایی است که فراموش شده و دارد اصالت ما را تکه تکه و نابود میکند اول صداقت،و محبت و خیلی ارزش های دیگر و در نهایت دوست دارم در جامعه ای زندگی کنم که تمامی افکار باشند و رقابت سالم باشد تا ارزشها شکوفا شوند و ...
1.برای تیتراژ این قسمت یه شعر یا یه اهنگ انتخاب کنید که مصاحبه با اون به پایان برسه. در انتها یک بار دیگر از شما تشکر میکنم که میهمان خانه ی دل ما شدید. و شما را به خداوند مهربان میسپارم.
2. زمستان اخوان ثالث
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.
کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم
منم من سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت می دهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان
نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهروماه
.
.
زمستان است......
هفتم آبانماه 91