سلطان عشق و عرفان
**
آنجا که حسن خوب تو را جار می زنند
دیگر برای عشق و تماشا رقیب نیست
* *
از آسمان اول تا آسمان هفتم؛ "ساکنان حرم ستر و عفاف و ملکوت"، همگی در انتظار می مانند، تا نقاب از رخ خورشید ولایت بردارند.
آسمان، آکنده از پرتو جمال جمیل حضرت می شود، و عرشیان، ظرافت نام مبارکش را تحسین می کنند؛ نامی که جوانمردی و کرامت، مدیون ملاطفت نگاه اوست.
نامش چنان شریف: که عطر یا جمیل از آن می تراود و یادش چنان عظیم: که تعظیم دل ها را به همراه دارد.
می آید از سمت بهشت جاودان، عطر ولایت.
می آید از آن سوی عمق کهکشان، نور امامت.
می آید از ژرفای آبی عطوفت!
می آید از کانون نورانی عصمت!
می آید از محراب عرفانی مشرق؛ آکنده از عطر تبسم های طاها!
شور دعا پیچیده در عطر صدایش
نور بقا پاشیده بر مهد صفایش
بس که رضایت، در نگاهش خانه کرده
نامیده حق - الحق چه زیبا هم – رضایش!
آکنده از عطر پیمبر، بوی مکه! سرشار از عطر علی (ع)، انوار کعبه!
لبریز از یاد خدیجه، عطر زهرا (س)! همراه با عشق حسن (ع) و شور حسینی!
می آید او غرق دعاهای سبز سجاد (ع)!
می آید او غرق شهود علم باقر (ع)!
می آید او مثل شگفتی ها، کنار حلم صادق (ع)!
می آید او آکنده از اسرار سختی های کاظم (ع)!
* *
... می آید تا بلور اشک های مدینه را غمگسار، باشد!
می آید، تا تمام زخم های خسته از درمان را، شفا بخشد!
می آید صبور و شکیبا، آکنده از تبسم؛ لبریز از عشق!
می آید؛ رضای خویش را به قضای الهی پیوند داده!
می آید و یاد پیامبر (ص) و علی (ع) را در اذهان مدینه زنده خواهد کرد!
تفسیری زیبا و روشن، از آرمان های "ولایت"، در عصر سیاه بازی اعراب و اندیشه های سیاه آنان خواهد شد. و "کلمه ی توحیدی ولایت" را با ترنم "لا اله الا الله"؛ تا فراسوی مرزهای مسلمانی خواهد برد، تا جایی که نگاه "ترک و تاجیک و ازبک"، همراه "فارس و عرب و کُرد" به تازه ترین تفاسیر حقیقت گشوده شود.
می آید، تا در دل ها، عشق ولایت علوی (ع) ریشه کند و از یُمن حضور سبزش، زمان و مکان، از تیرگی جامه و اندیشه و نگاهِ "بنی العباس" رهایی یابد.
می آید که روح "حقیقت"، در کالبد زمان است و چلچراغ ولایت علوی (ع) را در تاریکنای جهالت "عباسیان" روشن خواهد کرد.
از مدینه تا "مرو"، از "مرو" تا "توس"، از توس تا نقطه نقطه عالم نگاه ها را معطوف به حقیقتی خواهد ساخت که جز نور الهی، طریقی را در نمی یابند.
نه تنها در کوچه های "مدینه" نهال عشق خواهد کاشت؛ که تمام خاک "نیشابور" را جلوه گاه هنر خواهد ساخت!
جلوه گاهی که در عطر آن، مشام هزاران "عطّار" به "تغزّل" بنشیند.
... نیشابوری خواهد ساخت، که در بهار سپیده دمانش، غنچه های حکمت و عرفان به بار بنشیند و "خراسان"، از وفور اندیشه های ناب توحیدی، در جهان به وجود بزرگانش، ببالد.
می آید، تا در شمالی ترین نقطه ی اسلام، قله های رفیع "معرفت" را بنا سازد و "عرفان خراسان"، گوی سبقت از دل تاریخ برباید.
او وارث امانت پیامبر (ص) است!
او وارث عدالت علی (ع) است!
او وارث کرامت حسن (ع)!
او وارث شجاعت حسین (ع)!
او وارث عبادت سجاد (ع)!
او وارث علم باقر (ع)!
او وارث صداقت صادق (ع)!
او وارث صبر کاظم (ع) است!
او، سلطان سریر ارتضا، حضرت رضاست!
قدم های آسمانی اش، به هر نقطه از خاک که برسد، بهشت علم و معرفت، خواهد رویید و از حضور مبارکش که ادامه ی عظمت حضرت پیامبر (ص) است، بهار خیر و سلامتی شکوفا خواهد شد.
* *
... می آید، تا سرزمین گل و بلبل را بهاری جاودانه باشد و از عظمت نام سترگش "ایران" برای همیشه به خود ببالد!
او سهم ایران است سهمی از بهشت اولیاء، سهمی بسیار زیبا و دوست داشتنی!
می آید، تا عاشقان ولایت را پناهگاهی از نور باشد و ناممکن های روزگار را با نام مشکل گشایش ممکن سازد!
می آید، تا تمام غریبان جهان را، در تمامی غربت ها، "امام غریبان (ع)" باشد.
می آید، تا سینه های سوخته از غربت و دل های خسته از ستم را نهایت آرزو باشد!
می آید تا عطر ناب "محمدی (ص)" را با کلام عطرآگین "علوی" اش بیامیزد!
می آید، چون، ادامه ی "خیر" است؛ از "آدم (ع)" تا "خاتم" و از حضرت خاتم (ص)، تا وارث حقیقی خیر؛ "حضرت بقیة الله الاعظم (عج)"!
می آید، از سمت مشرقی ترین طلوع نور، تا مصداق کاملی برای عظمت عشق باشد؛ عظمت نور، عظمت ولایت، عظمت عطر ناب "محمدی (ص)".
می آید، از آن سوی کهکشان ها – عطر شکوفه بر لب – تا غربت سرای مدینه را غرق شادی و شور نماید؛ غرق عطر حضور!
غرق رشته رشته بارش نور!
می آید، که ادامه ی "طلوع" در تاریکستان قهقرایی زمان است.
می آید تا "انسان" به حق راستین خویش برسد؛ حقی که روزی در تمام نگاه ها متجلی خواهد شد.
می آید عیسای زمان، آنکه از انفاس سبحانی اش، مردگان جهل، به زندگی جاویدان معرفت، خواهند رسید.
* *
اینک، ای آینه ای که معرّف زیبایی و شکوه خداوندی! امشب دریاب، دل های شیفته ای را که مفتون اجابت نگاهت شده اند.
دریاب، در اجابت سبز دعایت، قنوت دست هایی را که دخیل به "مشهد" یادت بسته اند! و تو را به عظمت "موعود واپسین" قسم می دهند!
مولا جان! اینک ماییم و کشکول گدایی در کف، به انتظار کرامتت!
به انتظار کرمی که پایان ناپذیر است.
ای عاشقانه تر ز نگاهت مرام تو
هر کس که در کنار تو باشد، غریب نیست
میلادت مبارک یا ثامن الحجج!
****
سید علی اصغر موسوی
* *
نثر برگزیده ی جشنواره ی فرهنگی و هنری خورشید ولایت آذر 1384