يکشنبه ۵ اسفند
اشعار دفتر شعرِ بوی شب شاعر علیرضا یادگاری
|
|
می زند باران نم نم عاشقانه نازنین
می کند گم غصه هایم را ماهرانه نازنین
همصدا گشتم ...
|
|
|
|
|
دیده روشن شود از دیدن رویت بخدا
قبله گردد سر کاشانه و کویت بخدا ..
|
|
|
|
|
در تنم یاد تو را روح و رواݩ میدانم
بلبلم بوی تو از فصݪ خزاݩ میدانم
|
|
|
|
|
کاری ز دست مردم یارب بر نیاید
آخر چرا شب هجر یکسر سر نیاید
|
|
|
|
|
از دل کعبه بُرون زد آیه های هل اتی
|
|
|
|
|
روح و روان عالَمی عالم فدایت فاطمه
دارند ز اشک و آه تو مردم شکایت فاطمه
|
|
|
|
|
دیده از فرقت یارم شده خونبار چه کنم
نروم بهر نبودش به سرِ دار ...
|
|
|
|
|
می شود بوسه دهی تا که من افطار کنم
همه جا فاش بگویی و من...
|
|
|
|
|
عارف رومیان منم شمس هر انجمن تویی
خدا نترسد از عدو دشمن اهرمن تویی
|
|
|
|
|
وقتی که درشب ناگهان ، روی تو پیدا میشود
قلب زمین و آسمان ، یکباره شیدا میشود
|
|
|
|
|
... کاش میشد پشت این ابر سفید
قلب مردم از صداقت می تپید ...
|
|
|
|
|
باز هم غم امد و دیوان حافظ را گشود
جام می را سرکشید ویک ورق مستانه زد
|
|
|
|
|
سینه را بر سینه آن گل فشارم تا که او
حس کند از راه سینه روزگار تار ما
|
|
|
|
|
بی روی جانان مرده ام جانا به جانانم رسان
چشم ترم را بسته ام شاها به شاهانم رسان
|
|
|
|
|
آرزو کردم تو آن ماه شب تارم شوی
داستان آرزویم آرزو بر باد شد
|
|
|
|
|
شود آیا به دل سوخته ام یار شوی
آگه از این دل و این دیده غمبار شوی
پادشاهی تو و من خادم ...
|
|
|