جمعه ۲۲ فروردين
اشعار دفتر شعرِ تصویر مجازی شاعر سید فرهاد شریفی (پژواک)
|
|
با تو امشب حکایتی دارم، قصه از غصه های تکراری
من و سرمایِ بی حضور تو، من و شب های تلخِ بیداری
|
|
|
|
|
فرمان زِ دلم آمده بیمارِ تو باشم
دستور رسیده که گرفتارِ تو باشم
ابلاغیه از دولتِ عشق آمده اکنون
|
|
|
|
|
(بارانِ عشق)
هیچ بودم، با نگاهت از عَدم پیدا شدم
پنجه در موهای خود کردی و من شیدا شدم
(بارانِ
|
|
|
|
|
بَس کن ای دل، بخدا سر به هوایی کافیست
شوقِ دل بستن و اندوهِ جدایی کافیست
قانع ام با غزلی تازه و
|
|
|
|
|
(طوفان دل)
آن شب بارانی...
که گل از نم نم باران بهاری نفسی تازه کشید...
|
|
|
|
|
با تو امشب حکایتی دارم قصه از غصه های تکراری
من و سرمای بی حضور تو من و شب های تلخِ
|
|
|
|
|
نشسته ام به امیدی که موسم سحری
بیاورد ز تو شاید برای من خبری
|
|
|
|
|
بر روی قاب سینه ام، اسم تورا حک میکنم
|
|
|
|
|
من تورا از عمق جان بر دیده دعوت میکنم
من همه، تنهایی ام را با تو قسمت میکنم
در خیالم روز و شب هرجا
|
|
|
|
|
با جهلِ مُرکب به شب تار توان زد
از لاف زدن، پرده به پندار توان زد
ای بی خبران ما همه بازیچه نفسیم
|
|
|