شنبه ۱ دی
اشعار دفتر شعرِ در تلاطم رود شاعر محمود محجوب
|
|
گرم یا سرد
شاد یا برگ ریز درختان
نمی دانم
خیالت جمع
خیالم آسوده یا پریشان تو باشم
دلت
|
|
|
|
|
همیشه عشق برایم محترم بوده است
حتی آن زمان که عریان پیش رویم قدم زند
یا در شناسنامه ای دیگر
|
|
|
|
|
طوفان عشق تو آمد و آتش اشتیاق مرا خاموش کرد٬
هر شب
وقتی از زیر مشعل های کوچه باغ و آب
|
|
|
|
|
وقتی از پشت صدف های لبت می خندی
رشته ی بند دلم را به دلت می بندی
وقتی از تازگی مردمکت می
|
|
|
|
|
تا لباس هایت با لبانت همرنگ می شود
مراعات نظیر و ایهام هر دو رخ می دهد
شبیه کسوف در یک شب بارا
|
|
|
|
|
پر پرواز خودت را حجابت کرده اند
تا تو را در قفس کنند
و قفس را بلند تر از هم
|
|
|
|
|
اگر باران ببارد یا نبارد
اگر ابر باشد دلم یا نباشد
اگر لباس گرم پوشیده باشم
|
|
|
|
|
یک ذره می گوید
یک ذره خاک
یک ذره می گوید
یک ذره خاک
درمیان صحرا
با
|
|
|
|
|
اصلا قرار نبود من و تو ما شويم
اصلا قرار نبود تمام ذهنم در تمام ذهنت جا بشود
آری اصلا
|
|
|
|
|
از قرار معلوم من و تو ما شديم
تمام ذهن من در تمام ذهن تو جاشده است
آری از قرار معلوم عاشق معشو
|
|
|
|
|
دست و پاهایم را می لرزانی
تا بشماری خیل عاشقانت را!....
|
|
|
|
|
آنقدر میبارد این باران
آنقدر گونه های کوهسار جاری می شود باران
آنقدر کفشهایم، پایم را خیس می
|
|
|
|
|
وقتی موسیقی چشمانت مرا وسوسه می کند
احساس کوزه شعرم را خیس می کند. . .
این حکایت ساح
|
|
|
|
|
وقتی گلویت می گیرد
با خودت بگو
دستشویی یی یی یی یی...
|
|
|
|
|
گيسو پريشان کرده در رويای من
|
|
|
|
|
آنچنان لب از لب می گشایی
که انگار حریم حرمسرای سلطان را
به رو
|
|
|