جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ شاعر بهاره نوروزی سده
|
|
و چشمانم
کودکانه گریه می کنند
تا ماه
با تردید عبور کند!
|
|
|
|
|
دیگر سال هفتاد و چهار که برنمی گردد
زنده رود بهاررا غرق نمیکند
ومن هرگز 17 ساله نمی شوم
|
|
|
|
|
هیچ کس نمی گوید
بهار"
باچشم هایت
غروب را قدم می زنم!
|
|
|
|
|
اما
چقدر دلم برای فاخته ها می سوزد
همیشه ی خدا
بی صاحبند!
|
|
|
|
|
و از یاد نمی برم
مردی که هر روز
به گنجشک ها دانه می دهد
هم
|
|
|
|
|
بیا فراموش کنیم
اندامم را
که بوی قرمه سبزی م
|
|
|
|
|
بگذارید
همه فکر کنند
زنی که پشت این شعر ها نشسته
زن ساده وساده اندیشی ست
|
|
|
|
|
پسرم
نگران نباش
مادرت زن زیبای خوشبختی است
که
کفش هایش واکس تازه ای نمی
|
|
|
|
|
هیچ وقت نفهمیدم
گناه من
کدام ناشزه بودن است
که فلسفه ی دست هایم را
انکا
|
|
|
|
|
اما
همین جا
درست کنار شعرهایم
پوشک بچه عوض می کنم!
|
|
|
|
|
سونو گرافی
-دخترم در خواب می خندد-
پرده را رها می کنم
رها می خندد
|
|
|
|
|
پسرم تورا که توان جاری شدن نبود
اما قول می دهم
اشک های مادرت
زنده رودت را جاری خواهد کرد
|
|
|