صفحه رسمی شاعر علی رفیعی وردنجانی
|
علی رفیعی وردنجانی
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۷۱ |
برج تولد: | |
گروه: | ترانه ها |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ | شغل: | نویسنده |
محل سکونت: | اصفهان |
علاقه مندی ها: | شعر ، نمایشنامه ، داستان |
امتیاز : | ۳۵۸ |
تا کنون 191 کاربر 602 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
گذشته زندگی کردن نداره
به آیندهات نگا کن بُغضِ سردم
مثه ماهی پُر از کابوسِ خوابم
با یه سیلابْ غر ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۳۵۰۰ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۵
|
|
من و این راهِ بیراهه
پُر از زخمای آغوشیم
نگاهم کن که میرقصم
به سازِ مرگْ بیهوشیم
و... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۳۲۰۴ در تاریخ حدود ۱ ماه پیش
نظرات: ۲
|
|
دلم بُغضِ، پُر از کینه است
شبیه سنگ و آیینه است
زمینِ گرم خوردم من
از احساسم، که شومینه است
و... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۲۹۱۱ در تاریخ شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳ ۲۰:۳۸
نظرات: ۲
|
|
بهت یه رازی رو بگم، رمزِ موقتِ ثنا
چند سالِ آتیش میزنه هرچی ستاره است تو شبا
و... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۲۸۰۲ در تاریخ دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳ ۱۸:۱۳
نظرات: ۴
|
|
من و از خاطِرِت برده
تبِ تند فراموشی
جهان خالی شده انگار
از این لبخندِ بیهوشی
صدای گریههای من ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۲۵۷۳ در تاریخ جمعه ۲۳ شهريور ۱۴۰۳ ۰۸:۵۲
نظرات: ۲
مجموع ۴۲۲ پست فعال در ۸۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر علی رفیعی وردنجانی
|
|
مرگ بهترین هدیه برای یک نویسنده است . گربه . می تواند از دیوار راست بالا برود . نویسنده در باره اش می نویسد مرگ گربه ، مرگ نویسنده است . امروز گربه سیاهی را دیدم که در چمن ها غلط می زد . توهم . امروز
|
|
دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۸
نظرات: ۰
|
|
باید خودکشی کنم . یه خودکشی تماما مخصوص . یه جوری که هیچ کس نفهمه . خیلی آروم . یه شب توی خواب ، لابه لای رویاهای دم صبح . بالشت را در آغوش بکشم . به تو فکر کنم و ... . کم کم بمیرم . علی رفیعی
|
|
جمعه ۱۴ آبان ۱۳۹۵ ۱۳:۰۷
نظرات: ۰
|
|
نمی دونم این حرف ها گفتنش اینجا فایده ای هم داره یا نه . فقط می دونم نگفتنش یکمی اذیتم می کنه . می دونی دلتنگی مثه چی می مونه . مثه هیچی . می دونی مرگ چرا انقدر شبیه زندگیه . چون زندگی می کنی که بمیری
|
|
سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵ ۰۷:۱۹
نظرات: ۰
|
|
تاریکی است . صدای چک چک شیر حمام از پشت سر سعید شنیده می شود و روبه رویش زوزه باد به گوش می رسد تا کمی ادای داستان های ترسناک را در آورده باشم . اما آن چیز که شما را بیشتر می ترساند دستهای آلوده ای اس
|
|
چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵ ۲۲:۰۶
نظرات: ۰
|
|
به مردن فکر کن . به فردا ، هرگز . امروز را بمیر و فردا را تمام کن . گاه من را فراموش کن . به عقب برگرد . به رویاهای چند سال پیش . به عشق های یک طرفه ات با عروسک ها . به آب بازی با تفنگ . و بمان . در م
|
|
شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۵ ۱۲:۵۰
نظرات: ۰
مجموع ۲۹ پست فعال در ۶ صفحه |