سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        هنگامه های روحانی

        شعری از

        میلاد غریبی زاده

        از دفتر ماورای باورها نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۰۹ شماره ثبت ۹۹۶۳۸
          بازدید : ۴۳۲   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر میلاد غریبی زاده

        در بیشه جنگلهای آرتویس بود،
        در میان درختان، در زمینی غرق در خون،
        سرباز زخمی آلمانی خفته،
        و نوای گریه های او در شب طنین انداز ،
        در پوچی... هیج بازتابی پاسخگوی درخواست او نیست،
        آیا آنقدر خون از او میرود تا چون جانوری بمیرد،
        آن تیر در شکم تنها خواهد مرد؟
         
        سپس ناگهان
        گامهای سنگینی از سمت راست [به سمت او ] می آیند،
        می شنود که چگونه بر کف جنگل میکوبند،
        و امید تازه ای در روانش شکل میگیرد،
        و حال از چپ ...
        و حال از دو سوی ...
         
        دو مرد به خوابگاه تیره روز او نزدیک میگردند،
        یکی آلمانی و دیگری فرانسوی
        هر یک بدبینانه دیگری را مینگرد
        و با اسلحه خود دیگری را می ترساند،
        مبارز آلمانی میپرسد :
        " تو اینجا چه میکنی؟
        نوایی نیازمند مرا برای کمک فرا خواند "
         
        " او دشمن توست "
        " او مردی است که رنج میبرد "
         
        و هر دو بی کلام سلاحشان را پایین آوردند
        و دستهایشان را در هم پیچیده
        و با ماهیچه های در هم تنیده، به دقت
        سرباز زخمی را بلند کردند، به مانند آنکه در برانکاردی [خفته] باشد،
        او را از میان جنگل بیرون بردند .
         
        " تا زمانیکه به پایگاه آلمانها رسیدند "
        " هم اکنون همه چیز به پایان رسیده است، از او به خوبی مراقبت میگردد "
        و مبارز فرانسوی به جنگل باز میگردد،
        ولی مبارز آلمانی دست او را در چنگ میگیرد،
        نگاه میکند، گام برمیدارد، در چشمان غمبار [او ]
        و با دلگرمی شومی به او میگوید :
        " نمیدانم چه سرنوشتی ما را چشم در راه است،
        که بر طبق قواعد درنیافتنی در ستاره هاست
        شاید من بمیرم، قربانی گلوله تو
        شاید [گلوله] من در ماسه به تو برخورد،
        و بسته به شانس در جنگ دارد،
         
        ولی به هر روی هر آنچه که است و خواهد آمد،
        ما در این هنگامه های روحانی زیستیم،
        جاییکه بشر خود را در بشر یافت ...
        و هم اکنون بدرود و پروردگار با تو باشد !
        ((برگرفته از آثار پاسخ به هیتلر))بوسیله میلاد غریبی زاده
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد مهدی بخارائی
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۴۸
        درود فراوان بر شما بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۴۵
        درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۰۵
        درود خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شهنی
        سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۱۵
        درود

        🌹🌹🌹🌹
        ابراهیم آروین
        سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۲۲
        درودها


        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7