امامِ کلِ ازمنه
دگر حوصله م سررفت ، ازاینهمه ،
وعده و وعید
دگر حوصله م سررفت ، ازاینهمه ،
وعده های پوشالی که ،
همه گوشها ، آنها را شنید
ولی هیچ چشمی ، آنها را ندید
هرسال ، مثلِ برق می گذرد ،
دریغ ز پارسالِ سیاه
هرسال به تخیل ایم و،
فکر می کنیم این عید دگرهست سعید
هرسال به تخیل ایم و،
فکر می کنیم این بندیِ مظلوم به قفس ،
اینبار دگر به یُمنِ نوروز پرید
اما با تأسفی شگرف می بینم که ،
این بندیِ پُرامید ،
درآن قفسِ پُر از هوای ناامید
یک روز، قبل از آن رها شدنهای خیالی ،
پنجولِ گربه ای سیاه ،
رگِ حیاتش قطع کرد، زحیات ساقط اش نمود
ظالمانه او را درید
لااقل حفاظتی کنید زآنها ،
زندانبانانِ سیاه !
لااقل این بندیانِ همچون برف، زلال و پاک و سفید را ،
به جای امنی ،
که درونش گربه ای نیست برید
آخراین کبوترِانِ آزادی ،
تا کِی یکریز بمیرند دراین سردابها ،
سرِسوزنی شده ، کاری مثبت بکنید
لااقل بجای سلول ، به جاهایی که ،
لیاقتش را دارند ،
به سبزه زارهایی از، امنیت وعشق به مولاشان برید
آخر تا کِی گاوها ،
رها به سبزه زارهای غصبی ،
اینگونه رها ، پرسه زنند ، ول چرخند
آخر این گاو ترکید ازبس خورد ،
ازبس به حرامها لولید ، یکریز چرید
آخر آن گاوها که ،
همچون گاو خوردند ،
مالیاتی در ازایش داده اند ؟
چون کبوترانِ آزادی
در قبالِ مشتی دانه ،
سهمِ آنها را هم ،
کامل داده اند
اگر مالیاتشان را گاوها
داده بودند لااقل دلهایمان خوش بود
به خود میگفتیم که گاو هم ،
سهمِ نشخوارهایش را خرید
اگر آن امام کلِ ازمنه ،
بیاید روزی ، با شمشیرش
میجهد فواره های خون
ز گردن های مشتی مفت خور و، افرادی پلید
میجهد فواره های خون
ز رگها و ورید
بهمن بیدقی 1400/3/8
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀