راهِ مجنون
سرزمینم ایران را ، چقدر من دوست دارم
سرزمینِ سنت های شیرین
سرزمینِ سنت های مجنون
سرزمینِ سنت های دیرین
سرزمینِ سایه ها و چترهای باصفا
زیرِ زیباییِ آبشاری ، ز بیدانِ مجنون
اینهمه آدابِ خوش
رفتار خوش
که به هیچ جای جهان دوئی ندارد
به لیستِ افتخار،
همه جز این پارسیان ، هستند رتبه های زیرین
جای جایش ، ز آبادی و شهر، حتی جزیره
ز عشقِ دلبرم خدا ، ایرانیان هستند مجنون
سرزمینِ رنگ ها
پُر از فخرند ، حتی در عسرت ها
پُر از فخرند ، حتی وقتی که بلولند درآن دست تنگ ها
تنگسیرانی غیور
که برنمی تابند هیچگاه ننگ ها
به خروجِ اجنبی همیشه کوشا
با تیر نشد ، با سنگ ها
با صلح نشد ، با جنگ ها
گر نداشتند اسلحه ، با چنگ ها
نانی پُربرکت ، سَق زده اند ،
نانی شیرین شده با فرهنگ ها
حتی ایثار، به حینِ تولد
نوزادی که ، تازه به دنیا پانهاد از آن دل
مادر و، بدرودِ پدر، درمیانِ ونگ ها
و پیوستنِ آن پدر، به دسته های پارتیزان و،
شاید هم ، به گردان و،
شاید هم ، به جهادی شگفت در هنگ ها
شاید هم پس ازجهادی چشمگیر،
اسیر به دستِ دشمنان ،
شاید هم به روی دار، همچنان آونگ ها
خواب را
زهرمار کردند ، بهرِ دشمن
در کشاکشِ شبهای قیرین
همانها را گویم که فقط ،
حلال را می پسندند
نه اینکه کسب کنند ، ز راهِ کج نون
همانها را گویم که فقط ،
با عشقی شیرین
میروند به راهِ مجنون
بهمن بیدقی 1400/3/9
درود بر شما
بسیار بسیار دلنشین بود
قلمتان توانا
فرجامتان نیک
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘